تاریخ انتشار :سه شنبه ۲۹ حوت ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۳۶
کد مطلب : 60893
وابستگی یا استقلال، کدام زیبنده کشورهای اسلامی است؟
امروزه در جهان مُد شده است که هر دولت و کشوری، ولو وابسته ترین آنها، دم از استقلال زده و خود و کشور خویش را از آزادگان و استقلال یافتگان واقعی می دانند. اما آیا در واقع این چنین است؟ چنانچه می دانیم موضوع استقلال و مستقل بودن دولت و کشوری، صرفاً یک موضوع نظری و تئوری نیست، بلکه جنبه عملی و رفتاری استقلال، بر جهت تئوری و گفتمانی آن غلبه دارد.
هستند بسیاری از دولت و کشورهایی که در ظاهر مستقل اند، اما در واقع، سیاستها و پالیسی های کلان و به خصوص روابط خارجی آنان، به وسیله قدرتهای برتر و استعماری جهان، تهیه و تنظیم می شود. بنابراین، پیش از وارد شدن به هر بحثی باید بدانیم که ادعای استقلال و مستقل بودن، چیزی است و استقلال واقعی داشتن، چیزی دیگر.
در علم روانشناسی ثابت می‌کنند که استقلال خواهی و مستقلانه زندگی کردن، خواسته‌ و نیاز فطری و طبیعی هر انسانی است. انسان‌ها صرف نظر از بسیاری از تفاوت ها در حیطه اندیشه و عمل، مشترکات بسیاری با یکدیگر دارند و در بسیاری از ویژگی‌ها و نیاز‌مندی‌ها، دقیقا مساوی و حتی مساوق با همدیگر هستند.
یکی از آن ویژگی‌های مشترک، حس استقلال طلبی است. روانشناسان برای فطری بودن این حس مثال ملموس و جالبی ارائه می‌کنند. آنان می‌گویند: شما کودکان را در نظر بگیرید که در بسیاری از کارها و فعالیت‌های مربوط به خود آنان، سعی می‌کنند تا به تنهایی و بدون دخالت بزرگان، از عهده آن برآیند. روانکاوان، این عمل کودکان را برخاسته از حس استقلال طلبی آنان می‌دانند.
استقلال طلبی یک خواست انسانی است و ربطی به جوامع دینی و غیر دینی هم ندارد. صد البته که دین و به خصوص ادیان آسمانی و الهی، تاکید بیشتری بدین جهت از ویژگی انسان‌ها دارد. در میان ادیان الهی، دین مبین اسلام، ارزش و اهمیت بسیاری بدین جهت از نیازمندی و ضرورت انسان و جوامع دینی داده است.
با تتبعی در آیات قرآن کریم و احادیث و روایات پیامبر بزرگوار اسلام و پیشوایان معصوم، تا آنجا به استقلالیت و عدم وابستگی جوامع اسلامی به غیر مسلمانان، توصیه و تاکید شده است که انسان احساس می‌کند یک رابطه بسیار محکم و ناگسستنی میان دین و استقلال خواهی، وجود دارد.
در بینش اسلامی، عدم استقلال و وابستگی، با عزت و مناعت انسان مسلمان، سازگاری ندارد. اسلام به پیروانش اجازه نمی‌دهد تا زیر بار سلطه و اراده مسلمان دیگری برود تا چه رسد به آنکه اجازه دهد تا مسلمانان زیر چتر اراده و اختیار غیر مسلمانان و کفار بروند.
در قرآن کریم آیات بسیاری وجود دارد که هر گونه سلطه و حاکمیت غیر مسلمان نسبت به مسلمانان را نفی می‌کند. از باب نمونه به ترجمه این آیه شریفه توجه می‌دهیم: خداوند (ج) ابداً راهی برای تسلط کافران بر مسلمانان قرار نداده است. در آیه شریفه، خداوند متعال، قرار دادن هر گونه راه تسلط و برتری کفار نسبت به مسلمانان را برای ابد نفی و طرد می‌کند.
در اصل آیه در اول آن (لای) نفی برسر فعل مضارع آمده که نفی ابد می کند و در ادامه آیه مراد از سبیل و راه، تمامی راههای تسلط و برتری کفار را شامل می‌شود و به تعبیر دیگر، منطوق آیه این می‌شود: که خداوند (ج) برای ابد، هر گونه سلطه و حاکمیتی از کفار را نسبت به مومنان، ممنوع و باطل اعلام کرده است.
این از نظر منطوق آیه شریفه بود و اما اینکه آیا این آیه علاوه بر منطوق، دارای مفهوم نیز می‌باشد یا نه تا در صورت دارا بودن مفهوم، بشود سلطه مسلمان بر مسلمان دیگری را ثابت کرد و در صورت داشتن مفهوم و ثبوت سلطه مسلمان بر مسلمان، از انواع دلالت‌های سه گانه تطابقی، التزامی و تضمنی، کدامیک خواهد بود؛ احتمالا آیه شریفه، چنین مفهومی را دارا می‌باشد که مربوط می شود به بحث مفصل ولایت فقیه که در جای خودش باید طرح شود.
به هر حال، منظور ما در بحث کنونی، اثبات عدم سلطه کفار نسبت به مسلمانان است که از ظاهر و منطوق آیه مذکور به وضوح قابل تایید و اثبات است. علاوه بر آیات قرآنی که به ذکر نمونه‌ای بسنده شد، احادیث و روایات بی حد و حصری در حرمت استیلای کفار نسبت به مومنین وجود دارد که از باب نمونه به یکی از آنان اشاره می‌شود: "الاسلام یعلو و لا یُعلی علیه" حدیث مذکور در منابع شیعه و سنی به صورت متواتر از پیامبر گرامی اسلامی (ص) نقل شده است.
ترجمه حدیث به این صورت است که آئین اسلام، رفیع، برتر و بلند مرتبه است و هیچ آئینی برتراز آن نمی‌تواند وجود داشته باشد. این حدیث منطوقاً به برتری اسلام و مفهوماً به برتری مسلمانان نسبت به پیروان ادیان دیگر، دلالت دارد که البته دلالت آن نیز به دلالت التزام است؛ چرا که از لازمه برتر بودن دین اسلام، برتر بودن پیروان آن نسبت به پیروان دیگر ادیان جهان است.
با توجه به مطالب گفته شده می‌توان اذعان کرد که استقلال خواهی در انسان و به خصوص انسان مسلمان، فطرتا، عقلا و نقلا برای خودش سند و دلیل دارد؛ اما با تمام این حقایق و واقعیت‌ها، چرا انسان از فطرت خویش روگردانده و به تعبیر امام علی (ع) در نهج البلاغه عظیم، انسانی می‌شود با قلبی مقلوب؟!
انسان امروز و با تاسف، مسلمان امروز، به بسیاری از فطریات محرز و مسلم خویش پشت کرده است! فطریاتی چون عدالت دوستی، ظلم ستیزی، صداقت‌پسندی، امانت داری و از جمله استقلال طلبی، خیلی وقت است که از یاد فرزندان آدم رفته است!
امروزه در بسیاری از کشورهای اسلامی به خصوص کشورهای عرب، دولت و نظامهایی روی کار آمده است که علاوه بر اختلاف افکنی میان مسلمانان، نزدیک ترین رابطه نوکری واربابی را با قدرت های بیگانه ی منطقه و جهان برقرار کرده‌اند.
دولت‌هایی که از نظر امکانات گوناگون، نه تنها کمی‌ای نسبت به سائر کشورهای جهان ندارند که از بسیاری از آنان، امکاناتی به مراتب بیشتر و بهتر از دیگران نیز دارند، اما تنها چیزی که با تاسف ندارند، عزت نفس، مناعت طبع و استقلال همه جانبه در سیاست و اداره کشورهای‌شان می‌باشد.
امروزه به وسیله همین دولتمردان خود باخته‌ی مسلمان، پای سلطه و توسعه طلبی دولت های بلوک غرب به دهلیز مشترک کشورهای منطقه باز شده است. خیزش‌های خود جوش مردمی اخیر در کشورهای اسلامی، روشن‌ترین دلیل، بر خود‌باختگی دولتمردان عربی در منطقه است. ملت ‌های مسلمان در منطقه، با خیزش‌ها و قیامهای شجاعانه و استقلال طلبانه علیه دولت‌های وابسته، فطری و ذاتی بودن حس استقلال طلبی در نهاد هر انسانی را ثابت کردند. اما دریغا از برخی از دولتمردان وابسته مسلمان که اگر حریت، آزادگی و استقلال را با عسل ممزوج کرده و در دهان آنان بگذارند، با سرفه های اعتراض، آن را بالا خواهند آورد!!

مولف : سیدفاضل محجوب
https://avapress.com/vdcfmcdv.w6dx1agiiw.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

استقلال مسئله ای است که وحدت ملی را میطلبد و باید اختلافات قومی را کنار گذاشت