محراب الدین شیرزاد/ جوانان نیروی سازنده آینده هر مملکتی هستند؛ اما در افغانستان بعد از سه دهه جنگ های داخلی و خارجی و تقدیم هزاران شهید، معلول، بیوه و یتیم، مهاجر و بیجاشده با روی کار آمدن دولت در این جغرافیا دریچه های امید و آرزو در اذهان همگی ترسیم شد؛ اما تا حال که 13 سال از عمر این دولت میگذرد با در نظرداشت کمک های فراوان جامعه جهانی، دولت قادر به حل مشکلات نوجوانان و جوانان نشده است. عوامل آسیب زا در اکثر موارد نسل جوان را تهدید میکند. نبود افراد متخصص در مکاتب و دانشگاههای کشور و عدم ظرفیت پذیرش دولت خود نمونه های بارزی است که امروزه گریبانگیر ما شده است. با نبود استراتژی تعلیمی و تحصیلی در عرصه آموزش و پروش کشور روزانه افرادی در سطوح مختلف تحصیل، بیسواد تربیه میشوند. برای مثال در مکاتب امروزی، مضامین مختلفی با نام های رنگارنگ و حجم علمی مختلف در یک روز به متعلم توسط افراد غیر متخصص تدریس میگردد و با مراجعه به مکاتب خصوصی و رفتن به کلاسهای جبرانی در کورس ها برخی با پرداخت پول، این خلأها را پر میکنند. وزارت معارف در این عرصه بدون داشتن برنامه ثابت و کلی از پایه و ریشه، نسل آینده را بی کیفیت تربیت میکند و هر روز پلان درسی و مضامین تغییر میکند و همه را با سردرگمی دچار ساخته است. سیستم نصاب تعلیمی جدید که از سوی دولت تهیه شده، برای شهرهای بزرگی مانند پایتخت به صورت نسبی کارآمد است؛ ولی در قریه ها و روستاها که اکثرا لجام رهبری معارف را ملاهای سنتی به دست گرفته اند که اکثرا آگاهی ندارند. تسلط بر موضوع به جای خود بماند. متعلم با پشت سر گذاشتن امتحان سرتاسری کانکور که شفافیت آن از همان زمان اخذ امتحان و نقل توسط اساتید و هیات وزارت تحصیلات عالی بر همگان نمایان می شود، با هزاران مشکلات، وارد محیط علمی دانشگاه میشود. در محیط دانشگاه نیز با پوهاندها و پوهنمل هایی روبهرو میشود که بدون همان چپتر قدیمی و کهنه اش به هیچ چیز دیگری ارج نمیگذارند و ورود نسل جوان تحصیلکرده را در صفوف خود دال بر نابودی موقف خود میبینند و مقام های وزارت تحصیلات عالی بدون بازنگری این امور، به جذب بی رویه محصل میپردازند. این اساتید با معاش عالی بدون بهروزرسانی علمی خود به صنوف داخل شده و شروع به تحمیل همان چپتر یادشده کرده. اینکه باید با معاش عالی کاوشهای علمی و تحقیقی انجام دهند و دست به تالیف بزنند بماند. بدبختانه این نگاه کوردلانه و بدبین گونه این متخصصان عرصه علم و فرهنگ به جوانان نورسیده خود تیشه به ریشه است و وزارت تحصیلات عالی هم بدون در نظرداشت این زدوبندهای علمی، شروع به رنگ و روغن کردن درب و دیوار وزارت و دانشگاهها مینماید؛ در صورتی که کیفیت برای شان مطرح نیست و با افزودن چند پست اداری و گماشتن اشخاص غیر متخصص به نام کارشناس و... از این مراجع آکادمیک نظارت می کنند. از سوی دیگر با افزایش بی رویه فارغان صنوف دوازدهم، سیل عظیمی از این نوجوانان رو به دانشگاههای خصوصی می آورند. وزارت های تحصیلات عالی و معارف بدون برنامه قوی و جدی در مورد نظارت از کریکولم درسی، اساتید، میزان کیفیت و میزان شهریه ماهانه به صدور جواز فعالیت برای هر شخصی می کند که در هر کوی و برزن با نامهای فامیلی و روستایی خود دانشگاه و مکتب خصوصی ساخته است. عدم هماهنگی منسجم در شهریه ماهوار و سمستروار، مضامین درسی، کیفیت علمی اساتید و میعاد ختم زمان تحصیل، این نسل را دچار سردرگمی کرده است. اکثر محصلان این دانشگاهها را افرادی روستانشین تشکیل میدهند که جهت تحصیل بهتر و معیاری با قبول هزاران مشکل از نقاط مختلف کشور، عازم پایتخت میشوند و با اشتراک در کانکور آزمایشی این نهادها وارد صنوف درسی میگردند؛ ولی نمیدانند که حتی از یک قلم هم پول باید بپردازند و دانشگاه هیچ همکاری نمی کند. نکته قابل توجه این است که در این میان هیچ دانشجویی ناکام اخراج نمیشود و در سال آخر با نمرات خوب ولی کیفیت نامعلوم فارغ التحصیل میشود و به جامعه تقدیم میگردد. هم وزارتخانه های مربوطه و هم دانشگاهها در این خیال به سر میبرند که خدمات عام المنفعه ای را به ملت عرضه داشته اند؛ اما غافل از اینکه بزرگترین جفا را در حق این نسل روا داشته اند که قابل بیان نیست. ادامه دارد...