تاریخ انتشار :سه شنبه ۱۰ دلو ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۰۷
کد مطلب : 157311
فیلم سینمایی شنل، تکرار سیاه‌نمایی‌های سینمای ایران در مورد مهاجرین افغان

خلاصه فیلم شنل چنین نقل می­شود: “زنی از مهاجران افغان با دخترش در ایران زندگی آرامی دارد. دخترش شناسنامه ندارد. زن افغان با مردی ایرانی ازدواج کرده که بعدا می فهمد زن و بچه دارد و با شناسنامه کارگرش او را عقد کرده. شوهرش در تصادف کشته می شود و فرصت طلبی و اخاذی مرد کارگر شروع می شود و……”

شناسنامه فیلم: “مدیر فیلمبرداری و کارگردان:حسین کندری/ فیلمنامه:حمید رضا بابا بیگی/ بازیگران:باران کوثری،رضا بهبودی،بهار کاتوزی،مهدی حسینی نیا، رضا احمدی، مسعود فروتن، فهیمه رحیم نیا، بابک انصاری و بازیگر خردسال: آیسان حداد/ تهیه کننده:علیرضا شجاع نوری/ مشاور کارگردان:کمال تبریزی”. و تحلیل گران ایرانی می ­گویند: “«شنل» قصه ای است که از دل جامعه بر می آید و به مشکلات زنان اشاره می‌کند. البته، بحرانی که شنل به آن اشاره دارد، از نوع متفاوتی است و به مسئله زنان پناهنده افغان می پردازد. فیلم «شنل» همزمان می‌خواهد مشکلات زنان، مهاجران و تبعیض نژادی و جنسیتی را به تصویر بکشد”.

منتقدین بر محتوا و داستان فیلم بسیار نوشته ­اند و از پایه­ ها و بنیان­های ضعیف آن در فیلم سازی ایراد می­گیرند. اما انتقادی از جانب مهاجرین افغان به عنوان یکی از مخاطبان و جانب اصلی فیلم مشاهده نمی­شود. داستان اولیه فیلم اشاره­ای به وضعیت مهاجرین ندارد و با آنچه از محتوای فیلم برداشت می­شود بسیار فاصله دارد. شناسنامه فیلم با حضور شخصیت­ها و فیلمسازان مطرح ایرانی و بازیگرانی خوب همراه است؛ اما نتیجه و خروجی فیلم تهیه شده، بار دیگر خلاف انتظار مهاجرین افغان است و بار دیگر بر پیکر نیم جان حیثیت و انسانیت شهروندان نسل چندمی این خاک ضربه­ای کوبنده­تر از قبل می­زند.

نحوه نام گذاری اسامی شخصیت­ها در فیلم کنایه­ ای است همیشگی از متهم کردن کشورم به خشکی هامون و داستان تکراری انداختن علت همه مشکلات و نابسامانی­ ها و خشکی ­ها و بیماری­ ها به گردن مهاجر بی پناه افغان و کشور دوست و برادرشان افغانستان، مسائلی که باید در محیطی همکارانه حل و فصل شوند و تلاش­های دو کشور در همین راستا جریان دارد، لذا نیازی به تحریک یا سنبل سازی جوانب نیست و چه بسا که نتایج عکس به همراه داشته باشد.

صحرا شخصیت اصلی فیلم : زن افغانی است که از افغانستان به ایران فرار کرده است…

باران دختر کوچک صحرا : دختر بچه صحراست و مادرش صحرا دایم نگران آینده اوست…

هامون : مردی که دوست و آشنای ایرانی صحرای افغانستانی است و قصد دارد چون خودش بچه دار نمی شود، باران فرزند افغان صحرا را به فرزندی بگیرد اما صحرای افغانستانی به عنوان یک مادر اجازه اینکار را به او نمی دهد…

نحوه بازخورد فیلم با شخصیت های افغان فیلم بسیار دردناک است، توهین های مداوم به کارگری افغان که به جای اسمش از سوی بازیگر ایرانی در متن فیلم فقط به اسم (افغانی و افغانیا) خطاب می شود. او برای آقای مهندس (شوهر متقلب صحرا) کار می کند و دایم از طرف سرکارگر ایرانی اش به او می گوید “افغانی” تو حق هیچی رو نداری. او را کتک می زند و زندانی و با طناب اسیر می کند و به حریم خانه اش حمله می کند و او زیر کتک از خانه خودش در سکانس فیلم فرار می کند. همه اینها در چشم مخاطب ایرانی عادی جلوه می کند و گویا جزئی از قانون عادی زندگی و شهروندی است. ایرانی بودن برتری است و توهین به شخصیت کارگر افغان با محوریت اسم کشورش عادی تر از قبل. آنجا بیشتر بر دل رنج دیده مهاجر تلخ تمام می­شود که هیچ هدفی بر انتقاد از این طرز رفتار در فیلم احساس نمی شود و گویا نسل­های دوم و سوم هم باید به همان چشم و همان بی گناهی نسل اول تحقیر شوند و متهم شوند به بی مدرکی و بی هویتی و بی مجوزی … آیا این تنها نگاهی است که در چشمان نخبگان سینمای ایران شاهد هستیم!

صحرا که دختر افغان است و از افغانستان به ایران فرار کرده دائم می گوید “من نمیخواهم افغان باشم و اونجا جهنم است” و تمام تلاشش آن است که لو نرود که افغان است. پدر و مادر صحرا متهم میشوند که دخترانشان از جمله صحرا را از بچگی فروخته اند و خواهرش زهرا در آنجا بخاطر تقصیرات پدر و مادر بی لیاقت افغانی اش مرده است و صحرا وقتی شوهرش که آنهم کشته می شود از انجا فرار می کند و به ایران می آید. همچنین پدر صحرا دائم مادرش را کتک می زده است و مادرش فقط بلد است گریه کن.

بله این هم از غیرت و مردانگی و جوانمردی است که در مورد ارزش های جامعه افغانستان از کتاب جانستان کابلستان اثر ارزشمند آقای امیرخوانی عزیز می خوانیم. البته که آنهم خدا رو شکر چون خودش رفته افغانستان و حقیقت را دیده است. در حالیکه که اگر از روی برداشتش از رسانه ها قرار بود بنویسد که هیچ!، همینجای فیلم فاتحه اش را فیلمساز می خواند که چیزی از آن هم برایمان باقی نماند.

سوالی دیگری که در ذهنم باقی می ماند تناقضاتی زیاد داستان فیلم با قوانین و واقعیت های زندگی مهاجرین در ایران است. فیلم مثل یک روایت کاملا دورغین از یک جامعه مظلوم می ماند. گاهی شک میکنم که فیلمساز از تمام دروغ های و هجوهای ممکن علاوه بر مظلومیت های آشکار در واقعیت استفاده کرده تا بتواند ضربه محکم تری بر پیکره برادر مسلمان اش و به تعبیری شریک خونی اش، بزند.

صحرا از افغانستان فرار کرده و ایران آمده!!! و حالا در یک بیمارستان کار پزشکی می کند!!!!
صحرا شناسنامه دارد!!! و دخترش ندارد و اینگونه تلقی شده که چون شناسنامه ندارد حق درس خواندن ندارد!!!!
صحرا با مردی ازدواج می کند ولی با یک شناسنامه ای که از فرد دیگری است و هیچکس اینها را متوجه نمی شود و حتی خود صحرا (زن افغان)!!!!!! آن هم بعد از ۵ سال زندگی مشترک و پنهانی!!!!
صحرا دائم از پلیس و پاسگاه و دادگاه می ترسد چون افغان است!!! هیچ مدرکی ندارد که باران فرزند اوست!!!
صحرا می گوید برای آنکه بچه ام شناسنامه بگیرد به آن شناسنامه نیاز داشته حال دلیل و ارتباط اش را باید از خودش پرسید!!!!! و ….
البته طبیعی است تنها با این تعبیر ها و داستان روایی آن دیالوگ صحرا که “افغانستان جهنم است” را می توان باور کرد ولا غیر.

متأسفانه فیلم بار دیگر تکرار سیاه-نمایی های سینمای ایران از مهاجرین افغان و بی احترامی به ارزش های انسانی آنان را به تصویر می کشد و بار دیگر به مخاطب ایرانی خود حس تحقیر و کمتر بودن و شهروند درجه چند دهمی بودن جامعه افغان را القاء می کند. گویا فیلم ساز هیچ چیزی از زندگی و شرایط افغان ها نمی داند و جالب آنجاست که که نقدی هم به این موضوعات صورت نمی گیرد . البته این بار اول نیست و فکر نمیکنم به این زودی ها به بار آخر برسیم!. در فیلم پر فروش ابد و یک روز خانواده افغان عروس ایرانی را می خرد! در فیلم حیران پسر افغان آواره است و با دختر ایرانی فرار می کند و در شناسنامه اش با خودکار اسمش را می نویسد! در دیگری …

این روایت تلخی است از نگاه جامعه ایرانی به مهاجرین افغان در ایران که حداقل امید اصلاح آن را با حضور نخبگان و پیشرفت­های خوب نسل دوم و سوم مهاجرین افغان را انتظار داریم، اما گویا هنوز درک و بینش صحیحی به آنان شکل نگرفته است. هنوز جامعه ایرانی با وجود همجواری و زندگی و همسایگی با آنان، تلاشی برای شناخت و درک متقابل آنان نکرده اند و هیچوقت به خود زحمت نداده اند که علاوه بر نگاه سرسری، از زاویه دیگری هم آنها را ببینند و بشناسند. در این بین کوتاهی های جامعه مهاجر افغان کم نیست و عدم جلوه گری نخبگان و پیشگامان این جامعه در میان جامعه ایرانی قابل نقد است. اما مسئله دیگر آن است که چرا با وجود تلاش­های رسانه های ایرانی بر ایجاد و پخش برنامه­ هایی با محتوای دفاع از حقوق مهاجرین افغان در ایران موفقیتی را برای آنان شاهد نیستیم. پاسخ آن است که تا زمانی که نخبگان جامعه ایرانی و فعالین مختلف عرصه های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی این کشور به این مسئله ورود پیدا نکند، جامعه با آنها همسو نخواهد شد. نباید عرصه دفاع از حقوق مهاجرین افغان در ایران و حداقل شأن و منزلت اجتماعی و انسانی آنان تنها از طرف یک حزب سیاسی، یک جریان سیاسی، یک گروه رسانه ای و یک جریان فکری از کشور ایران حمایت شود. با توجه به ابعاد گسترده حقوقی و اجتماعی مهاجرین افغان در ایران ما نیاز به یک حرکت جمعی از سوی همه اجزای جامعه سیاسی و اجتماعی ایران هستیم تا اینبار این جامعه رنج دیده فدای مصلحت اندیشی ها و مبارزات حزبی و فکری در میان جامعه ایرانی نگردد.

مسئله دیگر نوع نمایش استعداد ها و توانایی های مهاجرین افغان در رسانه های ایرانی می­باشد. باید توجه گردد که بجای دورهم نشینی ها و تعریف مشکلات مهاجرین افغان در ایران، راه حل در نمایش دادن آثار مثبت و توانمندی های ظهور یافته مهاجرین افغان در عرصه عمل می باشد و بخصوص توانمندی هایی که آثار مثبتی را بر جامعه ایران گذارده است. نمونه های عملی که بتوان آن را لمس کرد و یا از آن استفاده نمود. نمونه های از همکاری و اختراع، کارآفرینی، پیشرفت علمی و دستاوردهای مشترکی که به سود تمامی جامعه یکدست شده نسل مهاجر افغان و نسل جدید ایرانی باشد. برای مثال استفاده از کارشناس و محقق مهاجر افغان در یک برنامه برای تحلیل یک موضوع علمی برای مخاطب ایرانی یا آموزش یک مهارت از سوی جامعه مهاجر به جامعه میزبان. روشی که علاوه بر هویت بخشی به جامعه مهاجر به ارتقاء و بهره مندی جامعه ایران از استعدادهای شکوفا شده مهاجرین افغان در ایران نیز هست و چیدن میوه ای است که به کمک حمایت های این کشور و زادگاهش حاصل گردیده است و اکنون با ارائه آن به خود باوری و پذیرش اجتماعی می رسد. این مسئله به تشویق بقیه جامعه مهاجر نیز منجر خواهد شد. در این باب سخن بسیار است و در این مجال انتقادی کوتاه نمی گنجد و باید به صورت مجزا در مورد آن سخن گفت.

نکته پایانی آنکه با توجه به مطالعات علمی صورت گرفته حضور مهاجرین افغان در ایران چه از لحاظ اقتصادی و اشتغال و چه از نگاه اجتماعی و تنوع فرهنگی و چه از نگاه ارزشی و دینی و اسلامی توانسته است دستآوردهای خوب و مثبتی را برای جامعه ایران به همراه داشته باشد. در آینده نیز حفظ ارزش ها و رشد استعدادهای برتر نسل های دوم و سوم مهاجرین افغان در ایران با توجه به انگیزش و استعداد اثبات شده این قشر می تواند زمینه پیشرفت­های چشم گیری را برای این کشور به عنوان سرزمین دوم مادری اشان به همراه داشته باشد و در برهه ای که همه کشورها بر جذب نخبگان مهاجر تأکید دارند و ایران دچار فرار مغزها، استعدادهای خویش و جمعیت فعالش می باشد، پذیرش این نسل غنیمت ارزشمندی برای آینده درخشان ایران اسلامی خواهد بود. علاوه بر آنکه بازگشت این نسل به کشورشان نیز در آینده موجب استحکام و تقویت روابط دو کشور شده و منافع مشترک دو کشور را در حد اعلاء ارتقاء خواهد داد. تمامی این مسائل به شرط حمایت، هویت بخشی، و اعتماد به نسل های دوم و سوم مهاجرین افغان در ایران فراهم خواهد بود و البته پیش شرط اساسی آن گام برداشتن در راستای شناخت حقیقی و کامل و از ابعاد مختلف حقوقی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی این قشر می­باشد و اینکه اجازه ندهیم با یک فیلم یا تلنگر غیر مسئولانه و غیر منطقی بار دیگر بر زخم های کم بینی­ ها و عدم شناخت های خویش بر این جامعه رانده شده و غیر خوانده شده، نمک پاشیده شود.

پخش و ساخت چنین فیلم هایی را تنها می توان در بستری پذیرفت که قبل از آن شاهد فیلم ها و مستندها و نمایش هایی از واقعیت­ها، ارزش ها و توانمندی های انسانی و فرهنگی مهاجرین افغان در ایران باشیم و اول شناخت صحیح را در جامعه رقم بزنیم تا با پخش یک فیلم یا یک کنایه کوچک بر تمامی حیثیت انسانی این قشر صربه نزده باشیم. فکر میکنم زمانی که ما هنوز در مرحله درمان فرهنگی جامعه و ایجاد نگاه های نوین از خود هستیم چنین نمایش هایی جز خشکاندن ریشه های امید، نتیجه ای نخواهد داشت و نمود آن در جایی است که همکلاسی و استاد دانشگاه ات تنها شناختی که از تو دارد بر اساس فیلم های این چنینی شکل می گیرد و فاجعه رخ می دهد و البته نباید هم خرده ای گرفت وقتی تغذیه صحیح فرهنگی و ارزشی از انسانیت و ارزش های هویتی این قشر برای او فراهم نشده است.

به امید اصلاح و حرکت جمعی نخبگان و جریان های فکری با درخشش نسل های آینده ایرانیان افغانی تبار برای سعادت و آبادانی و یگانگی دو کشور دوست و برادر همیشگی، هم خون و هم ریشه، هم فرهنگ و هم زبان، هم پیشینه و هم بستر با بنیان­ های مشترک فکری، عقیدتی و آیینی.

یادداشتی از مجتبی نیکزاد، دانشجوی دکتری دانشگاه تهران از نسل دوم مهاجرین افغان در ایران

https://avapress.com/vdcfyedyyw6dtma.igiw.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما