خدایا من تو را به سبب ترس از آتش جهنّمت و یا به امید بهشت برینت عبادت و بندگی نکردم، بلکه تو را سزاوار بندگی دیدم و قیام به عبادتت نمودم
امتیاز مؤمن بر کافر چیست؟
خبرگزاری آوا- مشهد مقدس , 26 حمل 1391 ساعت 17:23
خدایا من تو را به سبب ترس از آتش جهنّمت و یا به امید بهشت برینت عبادت و بندگی نکردم، بلکه تو را سزاوار بندگی دیدم و قیام به عبادتت نمودم
امتیاز مؤمن بر کافر در «تعقّل»
اگرچه مؤمن کافر در «تفکّر"» با هم شریکند، امّا مؤمن نسبت به کافر امتیازی دارد و همان طور که انسان با حیوان در حواسّ ظاهری شریک است و در تفکّر از هم جدا میشوند.(چه بسا کفّار از مسلمانان پیشی گرفته در تفکّر جلو بیفتد، با تفکّر، ابتکارات و اختراعاتی ایجاد کرده باشند) این جا مؤمن با کافر در تفکّر شریک است ولی امتیازش این است که در عقل با هم متفاوتند.در مؤمن عقل هست ولی در کافر نیست. عقل همان نیرویی است که رابطهی عالم حسّ را با عالم غیب تشخیص میدهد. کافر این حسّ را ندارد. برای این که.
العقلُ ما عُبِدَ بِه الرّحمن و اکتُسِبَ به الجنان ( کافی، ج 1، ص 11)
«به وسیلهی عقل خدای رحمان پرستش میشود و بهشت برین را میتوان کسب کرد». و باید به خاطر داشت که هر فکری عقل نیست و هر تفکّری هم تعقّل نیست.
بله، عقل آن نیرویی است که میتوان با آن نیرو ارتباط عالم را با غیب به دست آورد و مؤمن کسی است که عاقل است و ایمان به غیب دارد.
چگونگی شکوفایی قوهی عقل
(الّذین یؤمنون بالغیب...)؛(سوره بقره، آیه )
ایمان به غیب در اثر اعمال عبادی ایجاد میشود. این را باید باور کنیم که تا در جوّ اعمال عبادی قرار نگیریم، این نیروی عقل در ما شکوفا نخواهد شد! انسان باید این برنامههای دینی را که دستور دادهاند و در وهلهی اوّل ممکن است آنها را با سختی و تکلّف انجام دهد و آثاری از معنویّات در خویش احساس نکند، ولی همین اعمال را که به طور مداوم انجام دهد به تدریج روشن و نورانی میشود.
بسیاری از افراد میخواهند خیلی زود در معنویّات ترقّی کنند. میپرسند: چه کار کنیم که زود ترقّی کنیم؟ مسألهی تحصیل مقامات روحی و معنوی تدریجی است! مثلاً گفته شده: نماز بخوان، روزه بگیر... اگر این اعمال را انجام دهد با این که آثار معنوی بسیار کمی از آنها درک میکند، کم کم عقل او روشن میشود عقل که روشن شد، عمل خیر بیشتری از او صادر میشود. به این ترتیب هر چه عقل روشنتر شود مرتبهی اشتیاق به اعمال عبادی بیشتر میشود.
کور و نابینا که هستند، بین سدّین هم قرار گرفتهاند، از جلو قادر به حرکت نیستند و از عقب هم راه بازگشت ندارند! غل هم زیر گردنشان آمده و گردن را بالا نگه داشته، نه جایی را میبینند نه قدمی میتوانند بردارند. انسانهای کافر لجوج و معاند و مستکبر چنین حالتی دارند و هم چنینند انسانهای فاسقی که شبیه به کافر هستند!
هر چه اعمال عبادی بیشتر شد، عقل روشنی بیشتری مییابد و به جایی میرسد که میگوید
(ما عبدتُکَ خوفاً مِن نارکَ و لا طمعاً فی جنّتک بل وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتُک)(بحارالانوار، ج 67، ص 186)
«خدایا من تو را به سبب ترس از آتش جهنّمت و یا به امید بهشت برینت عبادت و بندگی نکردم، بلکه تو را سزاوار بندگی دیدم و قیام به عبادتت نمودم»
بله، بر اثر بندگی و عبادت خدا عقل آنچنان ارتقاء پیدا میکند که حتّی بهشت و جهنّم را هم انگیزهی عبادت قرار نمیدهد، بلکه محبوبیّت خدا را تنها انگیزه قرار میدهد. این حالت را همه کس ندارند! ما هم اگر داریم در درجهی بسیار نازله اش داریم و اگر بخواهیم به درجات عالیهی آن برسیم؛ راهش عمل کردن به «دستورات دینی» است! هر چند در مراحل ابتدایی؛ آنها را با تکلّف و دشواری انجام میدهیم. خیلی از چیزها را نمیفهمیم ولی همین مقدار را که انجام بدهیم راه باز میشود و عقل روشنتر میگردد. پس امتیاز مؤمن بر کافر در نیروی عقل است و تنها راه شکفتن عقل، انجام اعمال عبادی است.
تشبیه عجیب قرآن
لذا در آیهی شریفه میبینیم تشبیه عجیبی شده است. قرآن تشبیه میکند انسانی که نابینا است در عین کور بودن دو تا سدّ هم جلوی او کشیده شود، یک سدّی که از جلوی او بالا رفته، دیواری هم پشت سر اوست. او در فاصلهی تنگ بین این دو دیوار قرار گرفت. پس هم نابینا است و هم بین سدّین است و هم این که غل و زنجیری به گردنش گذاردهاند که پهن است و بر زیر چانهاش رسیده که پایین را نمیتواند نگاه کند.
ایمان به غیب در اثر اعمال عبادی ایجاد میشود. این را باید باور کنیم که تا در جوّ اعمال عبادی قرار نگیریم، این نیروی عقل در ما شکوفا نخواهد شد! انسان باید این برنامههای دینی را که دستور دادهاند و در وهلهی اوّل ممکن است آنها را با سختی و تکلّف انجام دهد و آثاری از معنویّات در خویش احساس نکند، ولی همین اعمال را که به طور مداوم انجام دهد به تدریج روشن و نورانی میشود.
این شخص هم فعّالیّت دیدن ندارد و هم از فعالیّت حرکتی محروم است. قادر به برداشتن قدمی نیست چون دو سدّ در پیش و پس او قرار دارد و از طرفی هم نابیناست و نمیتواند راه برود. قرآن کافر را به این حالت تشبیه میکند.
(انّا جعلنا فی أعناقهم أغلالا فهی إلی الأذقان فهم مقمحون)؛ بر گردن این مردم کافری که تن زیر بار نمیدهند و زیر چانهشان غل و زنجیر است و سرش بالا مانده و به پایین نمیتواند نگاه کند.
و جعلنا مِن بینِ أیدیهم سدّاً و مِن خلفِهم سداً...)؛ ما از پیش روی آنها و از پشت سرشان سدّی قرار دادیم...) فأغشیناهم)؛
«و پردهای هم مقابل چشمشان انداختیم»؛(فهُم لا یبصرون)؛
کور و نابینا که هستند، بین سدّین هم قرار گرفتهاند، از جلو قادر به حرکت نیستند و از عقب هم راه بازگشت ندارند! غل هم زیر گردنشان آمده و گردن را بالا نگه داشته، نه جایی را میبینند نه قدمی میتوانند بردارند. انسانهای کافر لجوج و معاند و مستکبر چنین حالتی دارند و هم چنینند انسانهای فاسقی که شبیه به کافر هستند.
منبع: صفیر هدایت
کد مطلب: 39838