اشتون کارتر؛ وزیر دفاع امریکا به سناتورهای امریکایی گفت توافق هستهای با ایران "یک عامل مهم ریسک و بیثباتی" در منطقه خاورمیانه را از بین میبرد و در عین حال، نیروهای امریکایی همچنان میتوانند برای «برقراری ثبات در خاورمیانه، دفاع از اسرائیل و مقابله با سلطه ایران در منطقه» حاضر باشند.
او همچنین گفت که اجرای توافق هستهای به امریکا در به کارگیری گزینه نظامی احتمالی کمک میکند، چرا که از این طریق اطلاعات بیشتری از برنامه هستهای ایران و انحراف احتمالی آن به دست میآید.
آقای کارتر به همراه دیگر مقامهای دولتی، این موضع دولت باراک اوباما را تکرار کرد که این توافق دیپلماتیک به استفاده از گزینه نظامی ترجیح دارد.
روز چهارشنبه مارتین دمپسی؛ فرمانده ستاد مشترک ارتش امریکا به همراه وزرای خارجه، دارایی، دفاع و انرژی با حضور در کمیته امور نظامی سنا به سناتورهای امریکایی اطمینان دادند که با تایید توافق هستهای، آنها با نفوذ "منفی" ایران در خاورمیانه مقابله خواهند کرد.
کارشناسان هم تایید می کنند که امضای توافق اتمی ایران و غرب به تعبیر وزیر دفاع امریکا «یک عامل مهم ریسک و بی ثباتی» در منطقه خاور میانه را از بین برد؛ اما سؤال این است که چه کسی یا چه چیزی عامل بی ثباتی در خاور میانه است: امریکا و هم پیمانانش یا کشورهای دیگر؟ برنامه هسته ای ایران یا حضور نظامی امریکا؟
واقعیت بر همگان روشن است. افکار عمومی و ناظران مستقل می دانند که چه کسی در خاور میانه دست به ایجاد بی ثباتی موهوم و مصنوعی و کاذب می زند و این بی ثباتی چه منافعی برای او دارد.
وقتی وزیر دفاع امریکا باور دارد که امضای توافق اتمی با ایران، یک عامل مهم ریسک و بی ثباتی در خاور میانه را از میان برد، چرا از سوی دیگر تاکید می کند که نیروهای امریکایی همچنان میتوانند برای «برقراری ثبات در خاورمیانه، دفاع از اسرائیل و مقابله با سلطه ایران در منطقه» حاضر باشند؟
وظیفه نیروهای امریکایی در منطقه ای که هیچ ارتباطی به امریکا، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی این کشور ندارد به چه معناست؟
آیا این خود همان «عامل مهم ریسک و بی ثباتی» در منطقه خاور میانه نیست؟
با توجه به تهدیدهای ساختگی که در سایه حضور امریکا در منطقه از سوی این کشور و هم پیمانانش ساخته می شود و به بهانه این تهدیدها، مدام منطقه خاور میانه به عنوان یک منطقه همیشه بی ثبات و شکننده معرفی می شود، آیا غیر از این است که این امریکا و حضور نظامی این کشور است که خاور میانه را ناامن کرده است؟
در این شکی نیست که با امضای توافق اتمی با ایران، سایه یک جنگ بزرگ با نتایج نامشخص از فراز منطقه خاور میانه برچیده شد؛ اما اگر این توافق امضا نمی شد و غرب به این بهانه، راه های دیگری را در پیش می گرفت، چه کسی عامل مهم ریسک و بی ثباتی در خاور میانه بود: امریکا یا کشوری که احتمالا مورد حمله و تجاوز قرار می گرفت؟
مقام های امریکایی می گویند که با امضای توافق اتمی با ایران، جلو دستیابی این کشور به بمب هسته ای گرفته شده است، در حالی که مقام های ایرانی بارها گفته اند که آنها اساسا در پی ساخت بمب اتم نبوده اند.
با این حال، امضای این توافق از سوی غرب به معنای آن است که خود غربی ها هم می دانستند که ایران سلاح اتمی نمی سازد و اگر چنین برداشتی در کار نبود، تاکنون چندین بار جنگ راه انداخته بودند و هرگز پای میز مذاکره حاضر نمی شدند؛ اما اگر این توافق به نتیجه ای نمی رسید، آنها حاضر بودند مانند کاری که با عراق کردند، به یک بهانه پوچ و واهی و بی پایه، در خاور میانه آتش جنگی دیگر را شعله ور کنند؛ پس چه کسی عامل مهم ریسک و بی ثباتی در خاور میانه است؟
از جانب دیگر، طرفی که همیشه با زبان و ادبیات جنگ و تهدید صحبت می کند، عامل بی ثباتی است یا طرفی که بر سر حقوق خود، حاضر به مذاکره و مصالحه به منظور کمک به ثبات و امنیت منطقه است؟
مقام های نظامی امریکا حتی اکنون که معتقد اند توافق اتمی، جایگزینی برای جنگ است، از همین توافق نیز برای جنگ سوء استفاده می کنند و در این مورد نیز با ادبیات جنگ سخن می گویند.
مثلا اشتون کارتر در نشست کمیته روابط خارجی سنای امریکا گفت که اجرای توافق هستهای، به امریکا در به کارگیری گزینه نظامی احتمالی کمک میکند، چرا که از این طریق اطلاعات بیشتری از برنامه هستهای ایران و انحراف احتمالی آن به دست میآید!
این یعنی امریکا در صدد انحراف از اهداف و مفاد این توافق از مسیر صلح به سمت جنگ است و هدف این کشور از نظارت بر برنامه هسته ای ایران، جمع آوری اطلاعات برای جنگ با این کشور است!
بنابراین، کاملا بدیهی است که چه کسی عامل مهم بی ثباتی در منطقه خاور میانه است.
او همچنین گفت که اجرای توافق هستهای به امریکا در به کارگیری گزینه نظامی احتمالی کمک میکند، چرا که از این طریق اطلاعات بیشتری از برنامه هستهای ایران و انحراف احتمالی آن به دست میآید.
آقای کارتر به همراه دیگر مقامهای دولتی، این موضع دولت باراک اوباما را تکرار کرد که این توافق دیپلماتیک به استفاده از گزینه نظامی ترجیح دارد.
روز چهارشنبه مارتین دمپسی؛ فرمانده ستاد مشترک ارتش امریکا به همراه وزرای خارجه، دارایی، دفاع و انرژی با حضور در کمیته امور نظامی سنا به سناتورهای امریکایی اطمینان دادند که با تایید توافق هستهای، آنها با نفوذ "منفی" ایران در خاورمیانه مقابله خواهند کرد.
کارشناسان هم تایید می کنند که امضای توافق اتمی ایران و غرب به تعبیر وزیر دفاع امریکا «یک عامل مهم ریسک و بی ثباتی» در منطقه خاور میانه را از بین برد؛ اما سؤال این است که چه کسی یا چه چیزی عامل بی ثباتی در خاور میانه است: امریکا و هم پیمانانش یا کشورهای دیگر؟ برنامه هسته ای ایران یا حضور نظامی امریکا؟
واقعیت بر همگان روشن است. افکار عمومی و ناظران مستقل می دانند که چه کسی در خاور میانه دست به ایجاد بی ثباتی موهوم و مصنوعی و کاذب می زند و این بی ثباتی چه منافعی برای او دارد.
وقتی وزیر دفاع امریکا باور دارد که امضای توافق اتمی با ایران، یک عامل مهم ریسک و بی ثباتی در خاور میانه را از میان برد، چرا از سوی دیگر تاکید می کند که نیروهای امریکایی همچنان میتوانند برای «برقراری ثبات در خاورمیانه، دفاع از اسرائیل و مقابله با سلطه ایران در منطقه» حاضر باشند؟
وظیفه نیروهای امریکایی در منطقه ای که هیچ ارتباطی به امریکا، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی این کشور ندارد به چه معناست؟
آیا این خود همان «عامل مهم ریسک و بی ثباتی» در منطقه خاور میانه نیست؟
با توجه به تهدیدهای ساختگی که در سایه حضور امریکا در منطقه از سوی این کشور و هم پیمانانش ساخته می شود و به بهانه این تهدیدها، مدام منطقه خاور میانه به عنوان یک منطقه همیشه بی ثبات و شکننده معرفی می شود، آیا غیر از این است که این امریکا و حضور نظامی این کشور است که خاور میانه را ناامن کرده است؟
در این شکی نیست که با امضای توافق اتمی با ایران، سایه یک جنگ بزرگ با نتایج نامشخص از فراز منطقه خاور میانه برچیده شد؛ اما اگر این توافق امضا نمی شد و غرب به این بهانه، راه های دیگری را در پیش می گرفت، چه کسی عامل مهم ریسک و بی ثباتی در خاور میانه بود: امریکا یا کشوری که احتمالا مورد حمله و تجاوز قرار می گرفت؟
مقام های امریکایی می گویند که با امضای توافق اتمی با ایران، جلو دستیابی این کشور به بمب هسته ای گرفته شده است، در حالی که مقام های ایرانی بارها گفته اند که آنها اساسا در پی ساخت بمب اتم نبوده اند.
با این حال، امضای این توافق از سوی غرب به معنای آن است که خود غربی ها هم می دانستند که ایران سلاح اتمی نمی سازد و اگر چنین برداشتی در کار نبود، تاکنون چندین بار جنگ راه انداخته بودند و هرگز پای میز مذاکره حاضر نمی شدند؛ اما اگر این توافق به نتیجه ای نمی رسید، آنها حاضر بودند مانند کاری که با عراق کردند، به یک بهانه پوچ و واهی و بی پایه، در خاور میانه آتش جنگی دیگر را شعله ور کنند؛ پس چه کسی عامل مهم ریسک و بی ثباتی در خاور میانه است؟
از جانب دیگر، طرفی که همیشه با زبان و ادبیات جنگ و تهدید صحبت می کند، عامل بی ثباتی است یا طرفی که بر سر حقوق خود، حاضر به مذاکره و مصالحه به منظور کمک به ثبات و امنیت منطقه است؟
مقام های نظامی امریکا حتی اکنون که معتقد اند توافق اتمی، جایگزینی برای جنگ است، از همین توافق نیز برای جنگ سوء استفاده می کنند و در این مورد نیز با ادبیات جنگ سخن می گویند.
مثلا اشتون کارتر در نشست کمیته روابط خارجی سنای امریکا گفت که اجرای توافق هستهای، به امریکا در به کارگیری گزینه نظامی احتمالی کمک میکند، چرا که از این طریق اطلاعات بیشتری از برنامه هستهای ایران و انحراف احتمالی آن به دست میآید!
این یعنی امریکا در صدد انحراف از اهداف و مفاد این توافق از مسیر صلح به سمت جنگ است و هدف این کشور از نظارت بر برنامه هسته ای ایران، جمع آوری اطلاعات برای جنگ با این کشور است!
بنابراین، کاملا بدیهی است که چه کسی عامل مهم بی ثباتی در منطقه خاور میانه است.