تاریخ انتشار :پنجشنبه ۱۱ سنبله ۱۳۹۵ ساعت ۰۱:۰۷
کد مطلب : 130330
جننبش روشنـایی از ورای چهـل روز

چهل روز از حادثه ی غمبار و المناک دهمزنگ و به خاک وخون نشستن ده ها تن از بهترین فرزندان اسلام و افغانستان گذشت ، فرصتی است تا از ورای گذار زمان وفرو نشست برخی ازموانع، احساس ها و حساسیت ها، دید و نظر واقع بینانه و درنگ و تاملی رهگشا و دگرباره بر این رویداد تلخ و عبرت آموز داشت .

جنبش روشنایی چیست؟

« جنبش روشنایی» نام حرکت اعتراضی، مدنی،و مردمی است که در پی تغییر مسیر عبور پروژه توتاپ از بامیان به سالنگ ، شکل گرفت.

توتاپ، پروژه ی خط انتقال ۵۰۰ کیلوولت برق زنده در ساعت از ترکمنستان به پاکستان از طریق تاجکیستان و افغانستان است. اهمیت این پروژه درتوسعه و انکشاف صنعت و اقتصاد افغانستان، ایجاد روشنایی پایدار درمنازل مسکونی، استخراج معادن، ایجاد کارخانه ها، مکانیزه سازی دامداری، مزارع وکشاورزی ، و ایجاد شغل براي ساكنان مناطق و شهرهای مسیرعبور به پیمانه ای است که می تواند حساسیت هر شهروندی را که از آن بهره مند و یا محروم می شود برتابد.

مسیر عبور این پروژه در نخست، براساس مطالعات شرکت آلمانی« فیشنر» که برنده ی مناقصه ی بین المللی این پروژه بود ، ازجمله سمنگان و بامیان تعیین گردیده بود، اما پس ازتشکیل دولت وحدت ملی وآغاز کار عملیاتی و اجرایي بر مبنای نظر و مطالعات شرکت «برشنا» از بامیان به سالنگ تغییر یافت . که خود منشا پیدایش دو دیدگاه متنازع گردید که هریک مبتنی بر دلایل و مستندات اقتصادی،اجتماعی و سیاسی خاص بوده است .

دیدگاه ها:

الف/ دیدگاه عبوری سالنگ

مهمترین ادله ی طرفداران دیدگاه مسیر جدید و سالنگ این بوده است که اولا مسیرسالنگ از سوی شرکت برشنا ، ونهاد های مالی تامین کننده ی بودجه ی توتاپ، کوتاه تر و به طورطبیعی، نیازمند هزینه کمتر شناخته شده است و درست بر همین اساس اجرای پروژه از مسیر بامیان مستلزم منابع مالی جدید است ؛

زیراتأمین کنندگان مالی پروژه، هزینه مازاد بر مسیر سالنگ را تقبل و پرداخت نمی کنند و دولت افغانستان خود نیز قادر بر تأمین هزینه اضافی نیست. دومااین که؛ برآیند طبیعی طولانی بودن مسیر بامیان، طولانی شدن مدت زمان اجرای پروژه است ، که خود آشکارابه زیان اقتصاد و منافع مردم افغانستان است.

ب / دیدگاه عبوری بامیان

مهمترین ادله ی دیدگاه مردم بامیان و دیگرساکنان مناطق مرکزی و نمایندگان آن ها درپارلمان افغانستان، با الهام از دلایل کارشناسانه ی شرکت آلمانی فیشنر که آن را شرکت بی طرف و دور از تمایلات سمتی، قومی و فاشیستی می انگارند، چند مطلب بوده است:

۱- امنیت طبیعی و جغرافیایی سمنگان- بامیان، نسبت به سالنگ که گردنه های صعب العبور دارد و در بیشتر ماه های سال پر از برف و یخبندان است و تردد و نظارت مأمورین برخط انتقال و حفاظت از آن و احیانا نوسازی و تعمیر خرابی های احتمالی را دشوار می سازد.

۲- بادرنظرداشت شرایط امنیتی کشور، امکان خراب کاری در خط انتقال از سوی مخالفان دولت و امنیت مردم بسیار است، به ویژه آن که بخش بزرگی از منطقه عبوری سالنگ خالی ازسکنه است.

۳- در صورت عبور پروژه از بامیان امکان اتصال خطوط تولید برق داخلی بدان وجود دارد و حال آن که مسیر سالنگ از چنین امکانی برخوردارنیست .

۴- به روز آوری و احیای معادن زغال سنگ سمنگان، بامیان و معدن بزرگ آهن«حاجی گگ» که گامی بزرگ و مؤثر در انکشاف و صنعت افغانستان خواهد بود، با استفاده از برق عبوری از این مناطق میسر می شود.

۵- با عبور پروژه توتاپ از بامیان، از تجمع و تمرکز مسیرعبور این پروژه با پروژه برق دیگری به نام (برق مرده) که بخشی از پروژه کاسا است و از مسیر سالنگ می گذرد جلوگیری می شود ، جنبه مثبت جلوگیری از تمرکز خطوط عبور وانگهی روشن می شود که بدانیم تمرکز خطوط عبور انرژی دریک مسیر، سبب جلب توجه مخالفین به این نقطه و تسهیل زمینه آسیب زدن و خراب کاری های احتمالی می شود که نتیجه آن قطع شریان حیاتی، خاموشی کابل و زیان پذیری صنایع ، کارخانه ها ، مؤسسات و منازلی می شود که از این انرژی استفاده می کند.

۶- نیاز برق مردم مسیر سالنگ با عبور خط پیش گفته (کاسا) برآورده می شود، حال آن که برای مردم سمنگان، بامیان و دیگر نقاط ناحیه مرکزی افغانستان که بر اثر سیاست های استبدادی و تبعیض آلود حاکمیت های پیشین سال ها از امکانات شهری و روشنایی محروم بوده اند، گزینه دیگری برای روشن کردن خانه های شان و رفع نیازهای معیشتی، کشاورزی و سایر نیاز های آنان وجود ندارد.

۷- چنانچه دولت از تأکید بر مسیر جدید دست بردارد ، نهادهای حامی و بین المللی ناگزیر خواهند بر اساس کارشناسی شرکت آلمانی بودجه پروژه را تامین کنند. طولانی شدن مدت زمان اجرای پروژه در صورت عبورخط انتقال برق ازبامیان نیز با منافع طولانی مدت آن قابل مقایسه نیست.

۸- باوجود این همه دلیل، اگر دولت وحدت ملی باز هم بر تغییر مسیر توتاپ اصرار بورزد بیانگر آن است که حکومت به چیزی جزمنافع ملی می اندیشد و عدالت اجتماعی و حقوق برابر شهروندان را که در قانون اساسی افغانستان به رسمیت شناخته شده است زیرپا می گذارد. ودر نتیجه مردم افغانستان راه چاره ای جز این ندارند که در برابر این نوع اقدام های تبعیض آلود و ظالمانه بایستند و اعتراض و احتجاج مدنی و قانونی خود را تا بر آوردن خواسته های به حق خود ادامه دهند.

طرفداران این گروه دربیست وششم ثور سال جاری تجمع و تظاهر ات ده ها هزارنفری را در اعتراض بر تصمیم دولت مبنی بر تغییر مسیر توتاپ به ثبت رساندند ، تظاهرات بزرگی که درنوع خود چه از منظر حضور پرشمار جمعیت مردم و چه از منظر رعایت قوانین و مقررات، برخورد با نیروهای امنیتی و انتظامی، مدنیت، آرامش و اتحاد و یکپارچگی سران قومی، حزبی، سیاسی و دولتی مرتبط با این موضوع، بی پیشینه بود و بر همین اساس بود که در همان آغاز حرکت به نتیجه نسبی رسید و دولت هرچند مسیر توتاپ را تغییر نداد و لکن تعهد سپرد که خط برق ۲۲۰ کیلو ولتی دیگری برای رفع نیاز و روشنایی مناطق مرکزی و هزاره جات از مسیر بامیان کشیده شود.

شقـاق درجنبش روشنایی

با تعهد دولت در احداث خط ۲۲۰ کیلوولتی به بامیان و مناطق مرکزی جمعی از رهبران قومی و سیاسی جنبش مانند «استاد سروردانش» معاون دوم ریاست جمهوری، «استاد محقق» معاون دوم رییس اجراییه، قانع شدند و آن را موفقیت و دست آوردی برای جنبش روشنایی برشمردند، و از ادامه تظاهرات دست کشیدند.

اما شمار دیگر که بدین وعده و این مقدار بهاء و دستاورد ، اطمینان و قناعت نداشتند، بر ادامه تظاهرات و احتجاج مردمی پای فشردند، و از راه اندازی تظاهرات عمومی دیگر و یزرگتری درکابل و آینده نزدیک سخن گفتند.

بر پایه همین وعده و تأکید بر اهرم فشار حق خواهی ازدولت، درطول مدت زمان یک ماه تا روز برگذاری تظاهرات با استفاده از تمام ابزارهای اطلاع رسانی، از تجمع بزرگ مردمی هزاره ها تبلیغ صورت گرفت.

دراین خلال، گفت وگو های متعدد بین دولت و شماری از نمایندگان جنبش روشنایی انجام پذیرفت و حسب گزارش رسانه ها، تا شامگاه یکم اسد، (روزقبل ازتظاهرات) این گفتگو ها ادامه داشته است و در طی آخرین نشست، طرح شش ماده ای جنبش روشنایی ازسوی نمایندگان دولت پذیرفته می شود و در نتیجه آن توافق، شماری دیگر ازیزرگان و رهبران مردم مناطق مرکزی وساماندهندگان جنبش روشنایی مانند« استاد خلیلی» معاون پیشن ریاست جمهوری و عضو شورای عالی صلح، که تا آن زمان در جمع تدبیر کنندگان تظاهرات بودند ، راه پیمایی دوم اسد را ملغی اعلام کردند و بدین ترتیب تمام افراد شناخته شده و شخصیت های مطرح جهادی و مردمی که در بدنه رهبری جنبش قرار داشتند، به دست آوردهای گفت وگو و تعهدات دولت بسنده کردند و ادامه مذاکره را بر تظاهرات ترجیح دادند و دست از راهپیمایی کشیدند.

و چه بسا شرایط سیاسی و امنیتی را برای برگزاری تظاهرات مساعد نیافتند. اما علی رغم و برخلاف نظر آنان، گروهی دیگر از افرادی که در رهبری جنبش جای گرفته و بیشتر شان از جوانان کم تجربه و تازه وارد به عرصه سیاست بودند، برادامه تظاهرات در روز موعود و دوم اسد پای فشردند.

با فرارسیدن روز دوم اسد، هزاران نفر که به طور طبیعی اکثریت مطلق آنان را هزاره ها تشکیل می دادند، به خیابان آمدند و شعارهای ضد دولت و مطالبات جنبش روشنایی سردادند. راهپیمایی در مراحل پایانی بود که انفجار ، انتحار و به روایتی، شلیک گلوله و پرتاب بمب های دستی- که همگی از یک پلان گسترده و از پیش طراحی شده حکایت داشت به وقوع پیوست و صدها انسان بی گناه که بیشتر آنان را نخبگان، جوانان و تحصیل کردگان و سرمایه های امروز و فردای ملی تشکیل می دادند به خاک و خون کشیده شد و به جای روشنی خانه ها ، چراغ زندگی گلچینی ازده ها انسان خاموشی شد!

مقصر فاجعه دهمزنگ کیست؟

فاجعه دوم اسد و خون به ناحق ریخته ده ها انسان عدالت خواه و بی گناه، و مجروح و معلول شدن صدها انسان دیگر چنان ناگوار و سنگین است که هیچ یک از دولت و آحاد ملت آگاه و غیور افغانستان نمی توانند و نباید از کنار آن به سادگی بگذرند، انتظار آن است که درکشتار و جنایت جنگی دهمزنگ، افزون برشناسایی محاکمه و مجازات تروریست ها و عاملان این جنایت تمامی نهاد ها و افرادی که دراین جنایت نقش عمدی و یا از سر تساهل داشته اند، به سزای عمل خویش برسند، اما پر سش اصلی آن است که مقصر ویا مقصران ماجراکیست؟

پاسخ این پرسش دشوار و چند پهلو و هنوز هم نیازمند گذار زمان بیشتر است با این حال می توان گفت فاجعه دهمزنگ بر چهار ضلع اصلی شکل گرفت . شناخت این اضلاع و مؤلفه ها می تواند برای مردم به ویژه وارثان خون شهدای دهمزنگ، حکومت ورهبران واقعی جنبش روشنایی، راهگشا و مؤثر دراقدامات پسینی باشد.

مؤلفه های پدیدآیی فاجعه دهمزنگ

۱- عاملان مستقیم انفجار و انتحار:

هرچند درفضای مه آلود کشوری چون افغانستان، که هر روز جنایتی خلق می شود و عامل و عاملان آن نا شناخته می ماند و شمار گروه های ترور یستی وابسته به دولت های منطقه و فرا منطقوی قارچ گونه روبه تزاید و افزایش است، تعیین عامل این جنایت نیز بسی دشوار است، لکن متهم ردیف نخست، گروه تکفیری- تروریستی داعش است، انسان کشان بیگانه از دین ،شرافت و انسانیت، که دست شان تا مرفق آلوده به خون مظلومان است، و درنقطه نقطه ی جغرافیای اسلامی خون بی گناهان کودکان و زنان را بر زمین می ریزند و خالق زشت ترین رفتار های ضد بشری و حیوانی اند، تکفیریان داعشی خود، طی اعلامیه و انتشار عکس دو نفر انتحاری، مسئولیت این عمل ددمنشانه را پذیرفت.

جنایت تلخ تکفیریان داعشی گذشته از آن که اراده مردم افغانستان را در کار مبارزه با تروریستان را سخت تر می کند و عمق دشمنی آنان با کتله های ازمردم وساکنان افغانستان رابر ملا می سازد، حامل چندین پیام نیز هست:

۱/۱- پیام نخست این که؛ نه مردم افغانستان و نه دیگر ملت های منطقه نمی توانند خود را از حوادث و اتفاقات کشورهای چون عراق، سوریه، یمن، لیبی، یمن و... دور و جدا بینگارند، چون داعشیان و تکفیریان به همان پیمانه که دشمنان سوگند خورده آن ملت ها است، به همان میزان با ملت مسلمان افغانستان و دیگر ملت های اسلامی دشمنی دارند، و اگر دست شان برسد از هیچ جنایتی دریغ نخواهند کرد، از همین روی برتمامی ملت های مسلمان فریضه عقلی و شرعی است که ازهمین الان و پیش از رسیدن گرگ صفتان آدم نما به کشورها و درون خانه های شان، به یاری ملت های خط مقدم نبرد و درگیر مبارزه با تکفریان بشتابند، و تکفریان را درلانه های شان و پیش از آن که بتوانند با سر کوب ملتی از ملت های مسلمان جای پای برای خود تدارک ببینند، سرکوب و زمین گیرکنند.

۲/۱- دیگر این که؛ تکفیریان داعشی، شیطان صفتانه وحدت و همدلی و انسجام ملت ها را نشانه می گیرند و از فضاها و فرصت هایی سوء استفاده می کنند که بتوانند بذر نفاق را بین ساکنان یک قلمرو جغرافیایی ایجاد کنند تا در بستر اختلاف مردمان یک مرزوبوم چنگال اختاپوس وارخویش را بگسترانند.

جنبش روشنایی به دلیل صبغه قومیت خاص وحضور غالب مردم هزاره در آن، یکی از بسترهای مناسب برای عملیات خرابکارانه و انتحاری ازسوی داعشیان بود، تا بتوانند بر طبل دشمنی اقوام و تشدید تشنج وستیز درون قومی بکوبند.

ازاین روی ملت مسلمان افغانستان بیش از هر زمان دیگری نیازمند وحدت و همدلی و حفظ اتحاد وهمبستگی هستند. چه اتحاد مردم درپرتو اسلام و ملیت افغانستانی و پرهیز از تعصبات قومی، زبانی و مذهبی همان سان که توانست آنان را بر کمونیزم جهانی و تروریزم طالبانی پیروزکند،اکنون نیز می تواند بر داعشیا ن و تکفیریان بین المللی و هر نیروی نفاق افکن و متجاوز خارجی، فایق و پیروز بسازد.

۳/۱- حادثه دوم اسد همچون دیگر حوادث ناگوارتروریستی نشان داد که تیغ تیز جلاد را نمی توان با گردن کج در غلاف کرد. حکومت افغانستان نباید بیش از این از کیسه و جان مردم بی گناه هزینه کند و می باید مجامله و تساهل با جلادان ترو یست از هر قشر و قماشی را به یک سو بگذارند و از تفکیک تروریستان به خوب و بد، پرهیز کنند و با تکیه بر نیروی الهی و مردم، خاک شهیدان را از لوث وجود تروریستان و تکفیریان و اندیشه های مولد خشونت و بربریت پاک کنند که اگرچنین نکنند ، خود نیز در مظان اتهام قرارمی گیرند.

۲- دولت افغانستان

ضلع دوم درکشتار دهمزنگ دولت افغانستان است، که مسئولیت حفظ جان، مال، عزت و شرافت شهروندان را بر دوش دارد، و عامل مشروعیت و هویتی جز این، برای حکومت ها شناخته نیست.

تظاهرات آرام و اعتراض مدنی مردم در دوم اسد، بر مبنای قانون اساسی افغانستان و با مجوز و اطلاع دولت برگزارشده بود،از لوازم قانونی،طبیعی و عقلی این موضوع ، آمادگی کامل دستگاه های ذی ربط برای حفظ امنیت راهپیمایان بود، حادثه دهمزنگ را نمی توان با سایرحوادث تروریستی کشور همانند دید ، زیرا در آن حوادث دشمن از غفلت و عدم آمادگی نیروهای نظامی و امنیتی سوء استفاده می کنند و جنایت می آفرینند، و لکن تظاهرات دوم اسد چون با اطلاع دولت و نهادهای حافظ امنیت صورت گرفت، پیشاپیش به نیروها و نهادهای حافظ امنیت حامل این پیام و مسؤلیت بود که آماده باشید و امنیت را برعهده بگیرید، خطردر کمین است! با این حال اگر امنیت راهپیمایان تأمین نشد ، راه برای دوگونه تحلیل بازمی شود.

یک: ناتوانی دولت درتأمین امنیت مظاهره چیان درخوشبینانه ترین تحلیل، نشان گر ضعف و فرسودگی جدی دولت افغانستان است، که در روز روشن و با آگاهی ازموضوع و شرایط ، توان حفظ امنیت شهروندان خود را حتی در پایتخت کشور و عمق استراتژیک خاک خود ندارد.

باید افزود که ضعف و ناتوانی دولت در تأمین امنیت تظاهرات را نباید به نیروهای نظامی، انتظامی و امنیتی کشور نسبت داد، زیرا این نیروها درعرصه های میدانی و نبرد مستقیم همه روزه با دشمنان کشور و مردم، جان فشانی و از خود گذشتگی و رشادت وصف ناپذیر از خود نشان می دهند.

منشأ ناتوانی در حفظ امنیت کشور و شهروندان و از جمله راهپیمایان، دوم اسد را می باید در فقدان رهبری واحد و نبود اراده لازم دید نه قدرت برای سرکوب تروریزم و نفی خشونت و سرانجام در منافع و تصمیم های کلان جهانی و منطقوی تأثیرگذار برخط مشی سیاست گران افغانستان که خواهان افغانستان امن ، خودکفا و مقتدر نیستند، سراغ گرفت.

دو: در تحلیل بدبینانه تر و براساس نظر گاه هایی که احیانا از سوی برخی جهره های سیاسی و تعیین کننده درخط مشی به اصطلاح دولت وحدت ملی ابراز شده و می شود، می توان گفت که دولت و نهادهای امنیتی نه تنها عامدانه از تأمین امنیت راه پیمایان دردوم اسد إبا ورزید ، بل راه ورود و انجام عملیات برای تروریستان را باز گذاشت و این به دلیل گرایشات فاشیستی شماری از ارگ نشینان است که گذشته از بی باوری به اسلام و ارزش های اسلامی به ظاهر نیکتایی پوش و تحصیل کردگان غرب ومنادیان به اصطلاح دموکراسی و حقوق برابر انسان هایند ، اما سوگمندانه درباطن ، اندیشه های فاشیستی، قومی و خلق و خوی قبیلوی ، طالبانی و عبد الرحمن خانی دارند، و جز به منافع و قدرت سالاری یک قوم نمی اندیشند! غافل از این که در هیچ یک از دو نگره عقل و دین، چنان سیاستی به منافع قوم خاص نیز نمی انجامد، زیرا در عملکرد و ساختاراجتماعی تبعیض آلود و ستمکارانه، جز بذر تقابل و تعارض نمی روید، و نه ستمگر زندگی و خواب خوش و آرام خواهد داشت و نه مظلوم و ستم زده، به ویژه در دنیای کنونی که ملت های مظلوم به مرتبه ای از بیداری و خودباوری رسیده اند که حاضر نیستند به چیزی کمتر از عدالت تن در دهند و یوغ بردگی قومی و فاشیستی را برگردن نهند و همچنان جوالی و بارکش اربابان تاریخی و شلاق به دست خود باشند.

گذشته از وجود دهها دلیل و شاهد بر درستی این تحلیل بدبینانه،حوادث اخیر کشور و برملا شدن اختلافات بنیادین در هرم قدرت سیاسی بین ریاست جمهوری و ریاست اجراییه نشان داد که ضعف و ناتوانی دولت افغانستان، برآیند فساد در بدنه اصلی قدرت و احیای دوباره رؤیاهای تاریخی فاشیسم از یک سو و دیکته دسیسه های سران شیطانی و استکباری بیگانه به رهبران به اصطلاح دولت و حکومت و به منظور دور نگهداشتن افغانستان از مسیر ترقی، پیشرفت و امنیت، از سوی دیگر است.

۳- مردم افغانستان

عامل و ضلع سوم درتظاهرات دوم اسد مردم افغانستان است، مردمی که این بار نیز آزمون مثبت وموفق خود را با خط طلایی و ماندگارسرخ بر سنگ فرش های کابل و جاده دهمزنگ حک کردند و نشان دادند که تا پای جان در کنار یکدیگر و برای حفظ کیان، منافع ملی و مطالبات حق خواهانه و عدالت طلبانه خویش ایستاده اند.

درکمتر کشوری می توان چنین ملت مقاوم، صبور ،شجاع و فداکاری را سراغ داد که از پس چندین دهه جنگ، ویرانی و ناملایمات، با تمام مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فضای آکنده از رعب، وحشت و ناامنی به صورت میلیونی به دعوت رهبران خود لبیک بگویند و در خیابان ها حضور پیدا کنند.

پاسداشت عزت و غیرت این راد مردان و زنان آزاده، بر دوش تمامی آنان که رهبر و پیشوایند، و یا ادعای رهبری دارند، سنگینی می کند. رهبران و مدعیان رهبری مردم باید بدانند که آنان مدیون ایمان،غیرت، عزت، بیداری و زمان آگاهی مردم خویش اند، و اگر درجهتی غیر از رضایت خالق ،منافع مردم همدلی، وحدت و یکپارچگی مردم خویش قدمی بردارند، در شمار روسیاهان و قاتلان مردم افغانستان ثبت تاریخ و محکمه عدل الهی خواهند شد.

۴- رهبران جنبش روشنایی

کسانی که در سطح رهبری جنبش روشنایی جای گرفتند، گذشته از هر نوع تقسیم بندی دیگری که می توان نسبت به آنان انجام داد، ازمنظر ارایه راهبرد پیروزی و تأکید براستراتژی اعتراض میدانی و یا ترجیح مذاکره بر مظاهره و پایان دادن به تظاهرات بر دو دسته تقسیم شدند.

الف/ دسته اول بدان سان که در آغاز اشارت رفت آنانی بودند که تعهدات دولت و امتیازهای به دست آمده از نخستین تظاهرات مردمی و نیزمذاکرات پس ازآن را که منجر به وعده انتقال خط ۲۲۰ کیلوولتی ازمسیر بامیان گردید و همین گونه پذیرش مواد ششگانه پیشنهادی ازطرف جنبش روشنایی توسط نمایندگان حکومت در شب دوم اسد را بسنده و به صلاح مردم تشخیص دادند و برخی زودتر و برخی نیز در شب قبل از تظاهرات، راهپیمایی را ملغی اعلام کرده و مردم را از حضور درخیابان ها منع کردند، صبغه بارز و مشترک این گروه را می توان چهره های با سابقه و مجرب سیاسی- جهادی و آشنا با فراز و فرودهای عرصه سیاست افغانستان برشمرد.

ب/ دسته دیگر از رهبران جنبش روشنایی متشکل از جوانان و دانش آموختگان نظری سیاست بودند، که بیشتر در پسا دوره تحول جدید، وارد گود سیاست شده اند، و دستکم بارزترین نقص آنان فقدان تجربه کاری است و این که در مقام عمل با پیچ وخم های سیاست و مسایل پشت پرده افغانستان آشنایی کافی ندارند.

همینان بودند که علی رغم دسته نخست ازرهبران و پیشکسوتان، تحت نام رهبران جوان، نترس، صادق و سازش ناپذیر جنبش روشنایی در روز دوم اسد به میدان آمدند و در پشت استیژ و بلندگوها قرار گرفتند و هدایت مردم را در خیابان ها و آغاز و ادامه تظاهرات بر عهده گرفتند.

گذشته از واکاوی سوانح و پیشینه، اهداف و اغراض سیاسی رهبران جنبش روشنایی و یا جانب داری و حمایت از موضع یکی از دو دسته و نکوهش و سرزنش دسته دیگر ، هرگاه از فراز حوادث و پی آیندهای فاجعه دوم اسد به این موضوع بنگریم می توانیم درستی موضع دسته نخست رهبران جنبش روشنایی و خطای نگاه و ارزیابی دسته دوم را دریابیم.

ادله ترجیح ترک مظاهره

۱- درفاجعه دهمزنگ دهها تن از بهترین جوانان مردم ما قربانی شد و صدهاتن معلول و مجروح، بی آن که در برابر آن بهایی درخور و دست آورد مناسب حاصل گردد.

نمی توان استدلال کرد که خون دادن برای عدالت و حق خواهی عیب وخسران نیست و همان سان که ملت ما در برابر کمونیزم و طالبانیزم میلیون ها شهید و مجروح داد، برای شکستن طلسم تبعیض نیز باید خون داد.

پاسخ آن است که از آن حوادث راه گریز و چاره دیگری غیر از ایستادن و خون دادن وجود نداشت و حال آن که در قضیه جنبش روشنایی راه علی البدل و مذاکره و احتجاج سیاسی و ثمربخش وجود داشت. نمونه و شاهد روشن آن انعطاف های تدریجی حکومت در امتیاز دهی ازجمله تعهد احداث خط جدید انرژی از بامیان بود.

۲- داد خواهی مدنی و چانه زنی میدانی و مردمی، تجربه نو پا و دست آورد مهمی بود که از پس سال ها استبداد و خود کامگی نصیب مردم افغانستان شده بود که می باید برای حفظ و صیانت آن سخت می کوشیدیم ولی حادثه دهمزنگ راه اعتراض های مدنی را ناهموار و بلکه تا مدت ها بروی مردم مسدودکرد و زهر چشمی ازمردم گرفته شد که بدین زودی ها فرا موش نمی شود و این زیان اندکی نیست.

۳- راهپیمایی مردم در اعتراض به تغییر مسیر توتاپ در بیست و ششم ثور آورد بسیار مهم و قابل اعتنا داشت، عقلانیت سیاسی می طلبید که بدان قناعت می شد و مشت آهنین مردم به عنوان عقبه ی مطمئن مطالبات مردمی در آینده در همچنان محفوظ می ماند و حال آن که در پی آیند حادثه دهمزنگ، دیگر آن سلاح و پشتوانه شکسته و کارآیی خود را در حد زیادی از دست داده است.

۴- درست از همان زمان که بخشی از رهبران جنبش، ادامه تظاهرات را به نفع مردم ندانستند و از ادامه کار دست کشیدند، دیگر بانیان جنبش می باید بدین مطلب وقوف می یافتند که ادامه راه احتجاج میدانی، صدمه پذیرترشده و توانشان کاهش یافته است و نیز بستر و زمینه نفاق و شقاق در صف متحد جنبش فراهم شده است، پس باید که ازتداوم مظاهره چشم پوشی می شد، تا هم از آسیب های احتمالی جلوگیری می شد، و هم نفاق و شقاق درمیان رهبران و مردم ما پدید نمی آمد.

۵- رهبران جوان جنبش روشنای باید این پیمانه آگاهی و اطلاع می داشتند که ترکیب قومیتی جنبش روشنایی برای طرف های بسیاری حساسیت بر انگیز و غیر قابل تحمل است و هدف مناسب برای کمین نشستگانی افزونی به شمار می رود که به هر دلیلی با این مردم عداوت و دشمنی دارند و در هر فرصتی برای ضربه زدن و کشتن آن ها آماده اند.

آیا عقلانیت و درایت اجازه می داد که هزاران انسان دست چین شده از این قومیت را در فضای ملتهب و آلوده به بیماری های گوناگون کشنده و عفونی، به مسلخ آورد، بی آن که اطمینان و اعتمادی به حفظ امنیت آنان وجود داشته باشد.؟

ممکن است در دفاع از موضع طرفداران تظاهرات از مسئولیت دولت در قبال تأمین امنیت و اعطای مجوز به راهپیمایان سخن گفته شود. پاسخ آن است که اولا؛ دولت از تأمین امنیت خود عاجز است، ثانیا؛ دولت و ارکان امنیتی لا اقل از منظر شما رهبران جوان متهم به گرایش های فاشیستی و حتی همدستی با تروریستان است با این وصف چگونه می توانید به حفظ امنیت جان مردم به این دولت ونهادهای امنیتی آن اعتماد کنید، آیا اعتماد به چنان دولتی غایت سفاهت، ساده اندیشی وحماقت سیاسی نیست که اگر چنین نیست و شما شرایط سیاسی، امنیتی،اجتماعی و نگرش و ناتوانی و یا سوءنیت دولت را می دانید، و علی رغم این همه، اقدام به تظاهرات و به خیابان کشیدن مردم بی دفاع می کنید پس باید که شما را دارای سوءنیت و به مسلخ برنده ی عامدانه مردم تلقی کرد و مورد بازخواست و محاکمه قرارداد؟

اگر استدلال شود که در بیست وششم ثور نیز راهپیمایی حامیان جنبش روشنایی برگزار شد و آسیبی نرسید لکن باید گفت که بیین هر دو مظاهره، تفاوت های چشمگیری وجود دارد، از جمله آن که در تظاهرات ثور ، دشمنان و ترور یستان، غافلگیر شدند و فرصت نامه کافی برای برنامه ریزی لازم، درجهت ضربه زدن را نیافتند، حال آن که تظاهرات دوم اسد، به دلیل تبلیغات گسترده و زمان دار، به دشمنان این فرصت را مهیا کرده بود تا تدارک لازم راببینند و نیاز مندی های یک تهاجم و کشتاربزرگ را فراهم آورند.

دو دیگر آن که؛ در تظاهرات ماه ثور،همه رهبران جنبش روشنایی یک دست بودند، وما چه بدانیم و یا ندانیم، حضور یکپارچه رهبران و مردم، براقدامات دشمنان تأثیر می گذارد و مانع روانی و تدارکاتی بر سر راه آنان قرار می دهد.

سه سوم آن که تاهنگام محقق نشدن تظاهرات ثور، میزان حضور مردم و نیز ترکیب جمعیت مشخص نبود ولی پس از آن تظاهرات، هر دو گزینه روشن شد و مشخص گردید که راهپیمایان جنبش روشنایی هم از نظر ترکیب جمعیت و هم از منظر تعداد جمعیت هدف و شکار مناسبی به شمار می رود.

۷- سکانداران جنبش روشنایی، چون شرایط امنیتی افغانستان و ناتوانی و یا تعمد دولت در حفظ نکردن جان مردم و تأمین امنیت را می دانستند، باید خود با نیروی مردم و استفاده از جوانان مشارکت کننده در تظاهرات، امنیت را تأمین و تدابیر لازم را می سنجیدند،اما آن چه که در ادامه تظاهرات و عرصه عمل اتفاق افتاد و از جمله همراهی فارغ البال و آسوده خاطر عامل انتحاری با کراچی مملو از مواد منفجره با راهپیمایان در طول مسیر که برای هر صاحب خردی شک برانگیز و لا اقل، نیازمند بازرسی می نماید، نشان داد که چیزی جز احساسات و شور و انگیزش ها و هیجان ها، هدایت و رهبری خردمندانه و عبور دادن سالم کاروان از متن گرداب به ساحل امن پیروزی و نجات، از جانب این رهبران جوان در کار نبوده است که اگر می بود، از پیش آمد شوم دوم اسد و پی آیند های ناگوار آن جلو گیری می شد و ملت ما در کنار دیگرداغ ها و سوزها به اندوه و الم چنان بزرگ و کمر شکن دچارنمی شد.!؟

نتیجه:

در پسا رویداد تلخ و سنگین دوم اسد، مردم ما نیازمند باز خوانی و تعقل و درنگ بیشتر در چند موضوع و مطلب است.

۱- تروریستان تکفیری و داعشی، سیل بنیان کن و خنجر چند پهلوی دشمنان اسلام و جبهه استکباری علیه ملت های مسلمان است که دیر یا زود به سراغ همه خواهند آمد و بر ما است که هم اینک و امروز به یاری ملت ها و کسانی بشتابیم که در خط مقدم نبرد با تروریسم تکفیری و بین المللی درحال نبرد اند.

۲- دولت باید پاسخگوی خون به ناحق ریخته شهیدان دهمرنگ باشد و این موضوع را بسان سایر رویدادهای تروریستی، به دست فراموشی نسپارد، و اگر احیانا حکومت چنان سیاستی را درپیش بگیرد، مردم ما با درایت و عقلانیت باید مانع از چنان فرآیندی شوند، تا بار دیگر حوادث همانند آن تکرار نشود.

۳- به دلیل فضای مسموم و آلودگی های قومی، سمتی ، سیاسی و شکل نگرفتن هویت اصیل اسلامی و یا ملی در افغانستان میزان صدمه پذیری برخی از اقوام به شدت بالا است و این مستلزم وحدت و یکپارچگی درونی و احتیاط در عملکرد و موضع گیری های بیرونی و پرهیز و کاستن از هرگونه سخن و اقدامی است که رنگ وبوی قومی سمتی، زبانی و مذهبی دارد.

۴- مردم ما در لابلای حوادث چند ده گذشته به حدی از بلوغ و رشد سیاسی رسیده اند که دوستان ودشمنان و شرایط کشور را بشناسند و درهمین راستا،به هر صدای لبیک نگویند و رهبران مؤمن، دلسوز به مردم ومنافع ملی، کارکشته و آزموده را با مدعیان و تازه به دوران رسیده های که اگر نگوییم منویات سوء و بدخواهانه دارند، دستکم فاقد درایت و شناخت لازم از اوضاع کشور، منطقه و جهان هستند تشخیص دهند.
سیـد محمـود هاشمی ارزگانی

https://avapress.com/vdchxvnzv23nxxd.tft2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما