از زمان آغاز حملات هوایی امریکا به دستور باراک اوباما رئیسجمهور این کشور علیه مواضع گروه تروریستی داعش و ایجاد ائتلافی متشکل از همپیمانان جهانی و منطقهای این کشور برای تداوم مبارزه با داعش، بحثهای مختلفی پیرامون این مسئله مطرح شده است. هرچند برخی محافل سیاسی و رسانهای جهان از این اقدام امریکا استقبال کردهاند؛ اما بخش اصلی این محافل و همچنین افکار عمومی کشورهای منطقه با نوعی بیاعتمادی به اقدامات امریکا مینگرند. دلیل این امر را نیز باید در بیپاسخ ماندن برخی پرسشها در ذهن آنها جستجو کرد.
وجود پرسشهایی مانند داعش چگونه و با حمایت چه کسانی توانست به یک بازیگر مهم در منطقه تبدیل شود؟ چرا امریکا در زمان مناسب در پی سرکوب داعش برنیامد؟ انگیزههای کنونی امریکا از آغاز جنگ علیه داعش چیست و منافع حاصل از حمله به داعش نصیب چه کسانی میشود؟ و تصمیمگیران سیاست خارجی امریکا تحت تأثیر چه عواملی بعد از گذشت مدتها مشاهده اقدامات غیرانسانی گروه تروریستی دولت اسلامی عراق و شام در پی آغاز جنگ علیه آن برآمدند؟ در این نوشتار تلاش خواهد شد به این پرسشها پرداخته شود.
مبارزه با تروریسم در سیاست خارجی امریکا
در تحلیل گفتمانی سیاست خارجی امریکا، مبارزه با تروریسم همواره یکی از دالهای مرکزی آن به شمار میرود. این مسئله بهگونهای است که حتی با بررسی سخنان مقامات این کشور متوجه تأکید گسترده آنها بر مفهوم مبارزه با تروریسم بهعنوان یکی از مفاهیم و دالهای شکلدهنده به سیاست خارجی امریکا خواهیم شد؛ اما این موضوع را نباید تنها در عرصه گفتمانی و مفهومی موردتوجه قرار داد. با نگاهی به عملکرد سیاست خارجی امریکا در دو دهه گذشته بهخصوص بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر، این موضوع روشن میشود که توسل به مفهوم مبارزه با تروریسم همواره یکی از تکیهگاههای سیاستمداران این کشور برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی بوده است؛ بهگونهای که میتوان مدعی شد مبارزه با تروریسم یکی از سه محور سیاست خارجی امریکا بهعنوان مدعی قدرت برتر جهان به شمار میرود.
در این رابطه، موضوعی که پیش از هر چیز مورد توجه قرار میگیرد این مسئله است که امریکا سیاست یکسانی را در اجرای سیاست و مفهوم مبارزه با تروریسم اتخاذ نکرده است و شاهد برخوردهای دوگانه این کشور با گروههای تروریستی مختلف و حتی برخوردهای دوگانه آن با یک گروه تروریستی در برهههای زمانی متفاوت بودهایم. نمونه روشن این موضوع سیاست امریکا با گروههای تروریستی فعال در سوریه و عراق و بهخصوص داعش است.
در شرایطی که محور اصلی مبارزه با تروریسم در سیاست خارجی امریکا مبارزه با القاعده به شمار میرود، اما این کشور هیچگونه برخورد جدی با شاخههای القاعده در سوریه نداشته است که دلیل آن نیز به همسویی منافع امریکا با این گروههای تروریستی در بحران سوریه برمیگردد؛ اما مسئله مهمتر روند برخورد امریکا با داعش است. درحالیکه این گروه تروریستی مرتکب جنایات گستردهای در دو سال اخیر در سوریه و عراق شده است اما نهتنها شاهد برخورد امریکا با آن نبودهایم بلکه شواهدی نیز در حمایت امریکا از آن منتشر شده است؛ اما در زمانی که داعش خطوط قرمز امریکا و منافع آن در عراق را مورد تهدید قرار داد، امریکا با تغییر رفتار خود سیاست برخورد با داعش را در پیش گرفت و بار دیگر با توسل به مفهوم مبارزه با تروریسم عملیات نظامی بهصورت حملات هوایی را در منطقه آغاز کرد (۱).
نقش امریکا در شکلگیری و تداوم فعالیت داعش
انتقادها علیه امریکا تنها محدود به برخورد دوگانه با گروه تروریستی داعش نیست بلکه همچنان که برخی شواهد نشان دادهاند، امریکا یکی از بازیگران تأثیرگذار در گسترش فعالیت داعش محسوب میشود. هرچند هسته اولیه گروه داعش در عراق و در سال ۲۰۰۴ شکل گرفت اما این گروه با آغاز بحران سوریه به یک بازیگر مهم تبدیل شد.
تقریباً از میانه سال ۲۰۱۳ نخستین دسته از گروهک تروریستی داعش که به خاطر چندین سال نبرد در عراق کاملاً کارآزموده شده بودند، از مرزهای شرقی سوریه وارد این کشور شدند. در همین مقطع بود که امریکا به همراه متحدان بینالمللی و منطقهای خود شروع به حمایتهای مالی و معنوی از این گروه تروریستی کرده و باعث تقویت این گروه شد.
شاید بتوان گفت بهترین سند در مورد نقش امریکا در شکلگیری و تقویت گروهک تروریستی داعش، اعترافات صریح «هیلاری کلینتون» در این مورد است. وی در کتاب «گزینههای دشوار» نوشته است: «من به ۱۱۲ کشور جهان سفر کرده بودم که با برخی از دوستان این توافق حاصل شد تا بهمحض اعلام تأسیس گروهک تروریستی داعش، این گروه به رسمیت شناخته شود. توافق شده بود تا فعالیت رسمی این گروه در روز ۵/۷/۲۰۱۳ اعلام شود و ما منتظر اعلام تأسیس آن بودیم تا ما و اروپا هرچه سریعتر آن را به رسمیت بشناسیم» (۲).
در این رابطه باید به اسناد منتشرشده از سوی «ادوارد اسنودن» نیز اشاره داشت. اسنودن بهعنوان کارمند سابق آژانس امنیت ملی امریکا با انتشار اسنادی مدعی شده است داعش مولود سازمانهای امنیتی امریکا، انگلیس و اسرائیل است. وی تأکید دارد سازمانهای اطلاعاتی امریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی در شکلگیری گروه موسوم به دولت اسلامی در عراق و شام نقش داشتند و در عملیاتی با نام «لانه زنبور» گروه داعش را تشکیل دادند.
بعد دیگر نقش امریکا در گسترش فعالیت داعش به چشمپوشی و یا حمایت از اقدامات دولتهای عربی منطقه در مسلح کردن داعش مرتبط است. بهگونهای که کشورهای عربی با خریداری تسلیحات امریکایی بخش قابلتوجهی از آن را در اختیار داعش گذاشتهاند و رسانهای شدن دسترسی داعش به تسلیحات امریکایی نمود بارز این مسئله است (۳).
«جنگ با داعش طولانی خواهد بود»
این جملهای است که بارها از سوی مقامات مختلف امریکایی در هفتههای اخیر شنیده شده است و نشان میدهد امریکا با در پیش گرفتن سیاستی دوگانه در مبارزه با تروریسم و داعش اهداف دیگری را نیز در پی دارد. از زمان آغاز حملات هوایی امریکا علیه داعش، مقامات مختلف امریکایی از فرماندهان نظامی این کشور مانند جنرال «دمپسی» گرفته تا «پانهتا» وزیر دفاع سابق و همچنین مقاماتی مانند «جان مک کین» و مهمتر از همه جان کری و باراک اوباما بارها تأکید کردهاند که جنگ با داعش پروسهای چندساله خواهد بود. با توجه به دوگانگی امریکا در برخورد با تروریسم و ابعاد دیگر سیاست خارجی این کشور، میتوان مدعی شد هدف امریکا از آغاز حملات علیه داعش تنها به مبارزه با تروریسم محدود نمیشود بلکه این کشور اهداف دیگری مانند تقویت حضور و نقش در منطقه و یا دخالت مستقیم در بحران سوریه و تحتفشار قرار دادن برخی دولتهای کشورهای منطقه با ابزار داعش را تعقیب میکنند. عدم اتخاذ اقدامات جدیتر علیه داعش نیز بازگوکننده این موضوع است که امریکا تمایلی به نابودی کامل داعش و یا پایان جنگ علیه آن در زمان کنونی ندارد.
اما نکتهای که نباید مورد چشمپوشی واقع شود این مسئله است که طولانیتر شدن جنگ با داعش هرچند ممکن است باعث ایجاد نارضایتی داخلی از دولت امریکا گردد اما در راستای منافع برخی گروههای خاص و تأثیرگذار در امریکا قرار دارد. شرکتهای اسلحهسازی ازجمله بازیگران داخلی در امریکا هستند که طولانی شدن جنگ با داعش را به نفع خود میدانند و به همین دلیل چنین گروهها تلاش دارند با ایجاد لابیهایی، دولت را نسبت به افزایش فعالیتهای نظامی علیه داعش و بهطورکلی در منطقه و طولانی کردن آن ترغیب کنند.
جایگاه و نقش لابیهای اسلحهسازی در امریکا
قبل از پرداختن به منافع حاصل از طولانی شدن جنگ با داعش برای شرکتهای اسلحهسازی امریکایی، بهتر است جایگاه و نقش این لابی در جامعه سیاسی امریکا موردتوجه قرار گیرد. همچنین این نکته شایانتوجه است که نقش لابیها در امریکا تنها محدود به انتخابات ریاست جمهوری یا کنگره نیست و لابیهای مهم در امریکا تأثیرگذاری زیادی در اتخاذ تصمیمات در حوزههای داخلی و خارجی دارند.
واژه لابی را میتوان برای طیف وسیعی از اقدامات استفاده کرد و بهطورکلی به معنای حمایت، تبلیغ یا پیشبرد یک هدف است. در این وضع، هر کنشی را که درصدد تأثیرگذاری بر یک موضوع یا وضع سیاسی باشد، میتوان لابیگری نامید. انعطافپذیری و نرمش در برابر برخی گروههای ذینفوذ از دیرباز در سنت سیاسی امریکا وجود داشته است. این موضوع نتیجه نظام حکومتی امریکاست که در آن گروههای ذینفوذ به شیوههای مختلف میتوانند بر سیاستمداران اعمال فشار کنند. با توجه به افزایش نقش کنگره در سیاست خارجی امریکا، گروههای لابیگر نیز نقش بیشتر و تأثیرگذارتری ایفا کردند (۴).
لابیهای اسلحهسازی همواره از جایگاه قدرتمندی در سیاست خارجی امریکا برخوردار بوده و نقشی محوری در تصمیمگیریهای نظامی امریکا دارند. ازاینرو برخی سناتورها و بهخصوص جمهوریخواهانی مانند جان مک کین تحت تأثیر چنین لابیهایی بر عملیات گستردهتر علیه داعش تأکید کردهاند. چنین اظهارنظراتی نشاندهنده تمایل و تلاش آنها برای تأمین منافع شرکتهای تسلیحاتی است که البته بسیاری از جمهوریخواهان نیز در آنها دارای سهم میباشند. همچنین شرکتهای اسلحهسازی با تأمین مالی بخشی از هزینههای انتخاباتی سیاستمداران امریکایی در نوع تصمیمگیری آنها نقش داشتهاند. البته درآمدزا بودن فعالیتهای صادراتی این شرکتها نیز باعث پیروی دولت امریکا از اولویتهای آنها برای ایجاد بحرانها و متعاقب آن فروش تسلیحات شده است.
در مورد مهمترین لابی اسلحه در امریکا باید به «انجمن ملی سلاح» اشاره کرد که دارای نقش زیادی در روند تصمیمگیریها است. قدرت چنین لابیهایی به حدی بالا است که حتی باراک اوباما بعد از کشتار مکتب «سندی هوک» و کشته شدن دهها کودک نتوانستند محدودیتی در فعالیت این شرکتها ایجاد کنند و قوانین حمل سلاح اعمال کنند (۵).
نقش لابی اسلحه در طولانی شدن جنگ با داعش و دستاوردهای شرکتهای اسلحهسازی از آن
شرکتهای اسلحهسازی در امریکا در چند دهه اخیر همواره از آغاز جنگها و طولانی شدن آن از سوی دولت امریکا استقبال کردهاند چراکه سود این شرکتها از این مسئله ناشی میشود. درواقع این شرکتها منافع خود را در گسترش دامنه جنگها و متعاقب آن تولید و فروش میزان بیشتری از تسلیحات جستجو میکنند. در این رابطه میتوان گفت این شرکتها با توجه به منافع جدی خود در آغاز و طولانی شدن جنگها، تنها منتظر تصمیمات دولت امریکا برای آغاز جنگ نبودهاند، بلکه با استفاده از لابی خود و نفوذی که در میان سیاستمداران و دستگاههای سیاسی مختلف امریکا داشتهاند، تلاش کردهاند روند تصمیمگیری آنها را تحت تأثیر قرار داده و متعاقب آن با ترغیب آنها به سمت استفاده از ابزار نظامی در سیاست خارجی بر سود آتی خود بیفزایند. این موضوع در مورد بحران داعش و تصمیمات بعدی دولت امریکا در برخورد با این بحران نیز صدق میکند.
از زمان آغاز بحران سوریه شرکتهای اسلحهسازی بر لزوم مداخله نظامی در سوریه تأکید داشتهاند که این امر درنهایت با تهدید منافع امریکا از سوی داعش در عراق محقق شد و امریکا وارد بازی حمله نظامی علیه داعش شد. هرچند تصمیم امریکا برای حمله به داعش در قالب سیاستهای کلی آن قابلدرک است اما نباید از نقش لابی اسلحه در این رابطه غفلت کرد؛ چراکه با آغاز جنگ علیه داعش و طولانی شدن احتمالی آن منافع زیادی نصیب این لابی و شرکتهای وابسته به آن خواهد شد.
مهمترین علل استقبال لابیهای اسلحه از شروع و طولانی شدن جنگ با داعش را میتوان در سه محور تبیین کرد: سود شرکتهای بزرگ از فروش سلاح به دولت، خرید اسلحه از سوی کشورهای عربی منطقه و امکان تجهیز و آموزش نظامی ارتش عراق. علاوه بر خرید گسترده تسلیحاتی از سوی دولت امریکا، این شرکتها بهطور همزمان میزان بسیار زیادی از تسلیحات به کشورهای عربی منطقه فروختهاند و مقدار زیادی نیز در آینده خواهند فروخت و این مسئله علاوه بر رونق اقتصاد امریکا، سود سرشاری را نصیب این شرکتها خواهد کرد و دلیل روشنی بر حمایت آنها از طولانی شدن جنگ با داعش خواهد بود؛ زیرا با تداوم این جنگ صادرات سلاح به منطقه نیز تداوم خواهد یافت؛ اما این شرکتها منافع بلندمدتی نیز تعقیب میکنند. شرکتهای اسلحهسازی امید دارند به بهانه مقابله با داعش بار دیگر در عراق حضور یابند و به بازسازی ارتش این کشور با تجهیزات مدرن بپردازند و از این طریق نیز به سود بیندیشند.
بهطورکلی میتوان گفت این جنگ برای شرکتهایی که با ارتش امریکا همکاری میکنند، فرصتی طلایی ایجاد کرده است. بهعنوانمثال ارزش سهام شرکت «لوکهید مارتن» بهعنوان یکی از شرکتهای اسلحهسازی طی ۳ ماه اخیر، به نسبت ۳/۹ درصد افزایش یافت، ارزش سهام «رایتیون» و «نورثروب» هم ۸/۳درصد و سهام شرکت «جنرال دینامیک» ۳/۴ درصد ارتقا یافت؛ این آمار منافع و تأکید آنها بر طولانی شدن جنگ با داعش را نمایان میکند. (۶) .
نتیجهگیری:
حمله امریکا علیه داعش طبق آنچه از سوی محافل سیاسی و رسمی این کشور عنوان گردید، در راستای سیاست مبارزه با تروریسم در سیاست خارجی امریکا قرار دارد؛ اما آنچه قبل از هر چیز نمایان است به این مسئله برمیگردد که نحوه برخورد با داعش نیز همانند دیگر موارد مبارزه با تروریسم در سیاست خارجی امریکا دچار نوعی دوگانگی آشکار است. بهگونهای که نهتنها امریکا زمانی اقدام به برخورد با داعش کرد که منافع خود در عراق را در خطر میدید، بلکه خود این کشور نیز در گسترش قدرت این گروه تروریستی تأثیرگذار بوده است. درواقع چشمپوشی امریکا از حمایت آشکار متحدان منطقهای خود از داعش باعث تداوم و گسترش اقدامات غیرانسانی آن شد.
اما این مسئله نیز باید موردتوجه قرار گیرد که بعد از تهدید منافع امریکا از سوی داعش و البته تحت تأثیر گروهها و لابیهایی نظیر شرکتهای اسلحهسازی دولت امریکا تصمیم گرفت حملات هوایی علیه داعش را آغاز نماید. همچنین با توجه به مواضع مقامات امریکایی و منافع لابی گروههای اسلحهسازی نباید انتظار داشت جنگ علیه داعش در دوره کوتاهی پایان یابد؛ زیرا نهتنها امریکا اهداف بلندمدتی در رابطه با حمله به داعش برای خود ترسیم کرده است، بلکه لابیهای تأثیرگذار بر دولت و کنگره امریکا نظیر شرکتهای اسلحهسازی نیز منافع خود را در طولانی شدن جنگ علیه داعش و متعاقب آن فروش بیشتر تسلیحات تعریف کردهاند. با توجه به نفوذ گسترده این لابی در دستگاه سیاسی امریکا و همچنین درآمدزایی فعالیت آنها برای اقتصاد این کشور، اجرایی شدن این امر نیز دور از انتظار نیست و نباید در کوتاهمدت منتظر پایان جنگ علیه داعش بود. هرچند این نکته نیز روشن است که امریکا منافع خود را در نابودی داعش در کوتاهمدت ترسیم نکرده است.
منابع:
۱- http://www.basirat.ir/Content/۲۶۷۶۳۴
۲- http://tabyincenter.ir/index.php/research/۶۳
۳- http://www.abna.ir/persian/service/middle/archive/۲۰۱۴/۱۰/۰۷/۶۴۲۷۸۷/st
۴- http://www.aftabir.com/articles/view/politics/world/c۱_۱۳۵۲۳۵۸۷۸۴p۱.ph
۵- http://www.usviewer.com/fa/content/۱۴۶۸۸
۶- http://www.yjc.ir/fa/news/۵۰۰۶۰۵۹
نویسنده: هادی زرگری
منبع: اندیشکده تبیین
وجود پرسشهایی مانند داعش چگونه و با حمایت چه کسانی توانست به یک بازیگر مهم در منطقه تبدیل شود؟ چرا امریکا در زمان مناسب در پی سرکوب داعش برنیامد؟ انگیزههای کنونی امریکا از آغاز جنگ علیه داعش چیست و منافع حاصل از حمله به داعش نصیب چه کسانی میشود؟ و تصمیمگیران سیاست خارجی امریکا تحت تأثیر چه عواملی بعد از گذشت مدتها مشاهده اقدامات غیرانسانی گروه تروریستی دولت اسلامی عراق و شام در پی آغاز جنگ علیه آن برآمدند؟ در این نوشتار تلاش خواهد شد به این پرسشها پرداخته شود.
مبارزه با تروریسم در سیاست خارجی امریکا
در تحلیل گفتمانی سیاست خارجی امریکا، مبارزه با تروریسم همواره یکی از دالهای مرکزی آن به شمار میرود. این مسئله بهگونهای است که حتی با بررسی سخنان مقامات این کشور متوجه تأکید گسترده آنها بر مفهوم مبارزه با تروریسم بهعنوان یکی از مفاهیم و دالهای شکلدهنده به سیاست خارجی امریکا خواهیم شد؛ اما این موضوع را نباید تنها در عرصه گفتمانی و مفهومی موردتوجه قرار داد. با نگاهی به عملکرد سیاست خارجی امریکا در دو دهه گذشته بهخصوص بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر، این موضوع روشن میشود که توسل به مفهوم مبارزه با تروریسم همواره یکی از تکیهگاههای سیاستمداران این کشور برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی بوده است؛ بهگونهای که میتوان مدعی شد مبارزه با تروریسم یکی از سه محور سیاست خارجی امریکا بهعنوان مدعی قدرت برتر جهان به شمار میرود.
در این رابطه، موضوعی که پیش از هر چیز مورد توجه قرار میگیرد این مسئله است که امریکا سیاست یکسانی را در اجرای سیاست و مفهوم مبارزه با تروریسم اتخاذ نکرده است و شاهد برخوردهای دوگانه این کشور با گروههای تروریستی مختلف و حتی برخوردهای دوگانه آن با یک گروه تروریستی در برهههای زمانی متفاوت بودهایم. نمونه روشن این موضوع سیاست امریکا با گروههای تروریستی فعال در سوریه و عراق و بهخصوص داعش است.
در شرایطی که محور اصلی مبارزه با تروریسم در سیاست خارجی امریکا مبارزه با القاعده به شمار میرود، اما این کشور هیچگونه برخورد جدی با شاخههای القاعده در سوریه نداشته است که دلیل آن نیز به همسویی منافع امریکا با این گروههای تروریستی در بحران سوریه برمیگردد؛ اما مسئله مهمتر روند برخورد امریکا با داعش است. درحالیکه این گروه تروریستی مرتکب جنایات گستردهای در دو سال اخیر در سوریه و عراق شده است اما نهتنها شاهد برخورد امریکا با آن نبودهایم بلکه شواهدی نیز در حمایت امریکا از آن منتشر شده است؛ اما در زمانی که داعش خطوط قرمز امریکا و منافع آن در عراق را مورد تهدید قرار داد، امریکا با تغییر رفتار خود سیاست برخورد با داعش را در پیش گرفت و بار دیگر با توسل به مفهوم مبارزه با تروریسم عملیات نظامی بهصورت حملات هوایی را در منطقه آغاز کرد (۱).
نقش امریکا در شکلگیری و تداوم فعالیت داعش
انتقادها علیه امریکا تنها محدود به برخورد دوگانه با گروه تروریستی داعش نیست بلکه همچنان که برخی شواهد نشان دادهاند، امریکا یکی از بازیگران تأثیرگذار در گسترش فعالیت داعش محسوب میشود. هرچند هسته اولیه گروه داعش در عراق و در سال ۲۰۰۴ شکل گرفت اما این گروه با آغاز بحران سوریه به یک بازیگر مهم تبدیل شد.
تقریباً از میانه سال ۲۰۱۳ نخستین دسته از گروهک تروریستی داعش که به خاطر چندین سال نبرد در عراق کاملاً کارآزموده شده بودند، از مرزهای شرقی سوریه وارد این کشور شدند. در همین مقطع بود که امریکا به همراه متحدان بینالمللی و منطقهای خود شروع به حمایتهای مالی و معنوی از این گروه تروریستی کرده و باعث تقویت این گروه شد.
شاید بتوان گفت بهترین سند در مورد نقش امریکا در شکلگیری و تقویت گروهک تروریستی داعش، اعترافات صریح «هیلاری کلینتون» در این مورد است. وی در کتاب «گزینههای دشوار» نوشته است: «من به ۱۱۲ کشور جهان سفر کرده بودم که با برخی از دوستان این توافق حاصل شد تا بهمحض اعلام تأسیس گروهک تروریستی داعش، این گروه به رسمیت شناخته شود. توافق شده بود تا فعالیت رسمی این گروه در روز ۵/۷/۲۰۱۳ اعلام شود و ما منتظر اعلام تأسیس آن بودیم تا ما و اروپا هرچه سریعتر آن را به رسمیت بشناسیم» (۲).
در این رابطه باید به اسناد منتشرشده از سوی «ادوارد اسنودن» نیز اشاره داشت. اسنودن بهعنوان کارمند سابق آژانس امنیت ملی امریکا با انتشار اسنادی مدعی شده است داعش مولود سازمانهای امنیتی امریکا، انگلیس و اسرائیل است. وی تأکید دارد سازمانهای اطلاعاتی امریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی در شکلگیری گروه موسوم به دولت اسلامی در عراق و شام نقش داشتند و در عملیاتی با نام «لانه زنبور» گروه داعش را تشکیل دادند.
بعد دیگر نقش امریکا در گسترش فعالیت داعش به چشمپوشی و یا حمایت از اقدامات دولتهای عربی منطقه در مسلح کردن داعش مرتبط است. بهگونهای که کشورهای عربی با خریداری تسلیحات امریکایی بخش قابلتوجهی از آن را در اختیار داعش گذاشتهاند و رسانهای شدن دسترسی داعش به تسلیحات امریکایی نمود بارز این مسئله است (۳).
«جنگ با داعش طولانی خواهد بود»
این جملهای است که بارها از سوی مقامات مختلف امریکایی در هفتههای اخیر شنیده شده است و نشان میدهد امریکا با در پیش گرفتن سیاستی دوگانه در مبارزه با تروریسم و داعش اهداف دیگری را نیز در پی دارد. از زمان آغاز حملات هوایی امریکا علیه داعش، مقامات مختلف امریکایی از فرماندهان نظامی این کشور مانند جنرال «دمپسی» گرفته تا «پانهتا» وزیر دفاع سابق و همچنین مقاماتی مانند «جان مک کین» و مهمتر از همه جان کری و باراک اوباما بارها تأکید کردهاند که جنگ با داعش پروسهای چندساله خواهد بود. با توجه به دوگانگی امریکا در برخورد با تروریسم و ابعاد دیگر سیاست خارجی این کشور، میتوان مدعی شد هدف امریکا از آغاز حملات علیه داعش تنها به مبارزه با تروریسم محدود نمیشود بلکه این کشور اهداف دیگری مانند تقویت حضور و نقش در منطقه و یا دخالت مستقیم در بحران سوریه و تحتفشار قرار دادن برخی دولتهای کشورهای منطقه با ابزار داعش را تعقیب میکنند. عدم اتخاذ اقدامات جدیتر علیه داعش نیز بازگوکننده این موضوع است که امریکا تمایلی به نابودی کامل داعش و یا پایان جنگ علیه آن در زمان کنونی ندارد.
اما نکتهای که نباید مورد چشمپوشی واقع شود این مسئله است که طولانیتر شدن جنگ با داعش هرچند ممکن است باعث ایجاد نارضایتی داخلی از دولت امریکا گردد اما در راستای منافع برخی گروههای خاص و تأثیرگذار در امریکا قرار دارد. شرکتهای اسلحهسازی ازجمله بازیگران داخلی در امریکا هستند که طولانی شدن جنگ با داعش را به نفع خود میدانند و به همین دلیل چنین گروهها تلاش دارند با ایجاد لابیهایی، دولت را نسبت به افزایش فعالیتهای نظامی علیه داعش و بهطورکلی در منطقه و طولانی کردن آن ترغیب کنند.
جایگاه و نقش لابیهای اسلحهسازی در امریکا
قبل از پرداختن به منافع حاصل از طولانی شدن جنگ با داعش برای شرکتهای اسلحهسازی امریکایی، بهتر است جایگاه و نقش این لابی در جامعه سیاسی امریکا موردتوجه قرار گیرد. همچنین این نکته شایانتوجه است که نقش لابیها در امریکا تنها محدود به انتخابات ریاست جمهوری یا کنگره نیست و لابیهای مهم در امریکا تأثیرگذاری زیادی در اتخاذ تصمیمات در حوزههای داخلی و خارجی دارند.
واژه لابی را میتوان برای طیف وسیعی از اقدامات استفاده کرد و بهطورکلی به معنای حمایت، تبلیغ یا پیشبرد یک هدف است. در این وضع، هر کنشی را که درصدد تأثیرگذاری بر یک موضوع یا وضع سیاسی باشد، میتوان لابیگری نامید. انعطافپذیری و نرمش در برابر برخی گروههای ذینفوذ از دیرباز در سنت سیاسی امریکا وجود داشته است. این موضوع نتیجه نظام حکومتی امریکاست که در آن گروههای ذینفوذ به شیوههای مختلف میتوانند بر سیاستمداران اعمال فشار کنند. با توجه به افزایش نقش کنگره در سیاست خارجی امریکا، گروههای لابیگر نیز نقش بیشتر و تأثیرگذارتری ایفا کردند (۴).
لابیهای اسلحهسازی همواره از جایگاه قدرتمندی در سیاست خارجی امریکا برخوردار بوده و نقشی محوری در تصمیمگیریهای نظامی امریکا دارند. ازاینرو برخی سناتورها و بهخصوص جمهوریخواهانی مانند جان مک کین تحت تأثیر چنین لابیهایی بر عملیات گستردهتر علیه داعش تأکید کردهاند. چنین اظهارنظراتی نشاندهنده تمایل و تلاش آنها برای تأمین منافع شرکتهای تسلیحاتی است که البته بسیاری از جمهوریخواهان نیز در آنها دارای سهم میباشند. همچنین شرکتهای اسلحهسازی با تأمین مالی بخشی از هزینههای انتخاباتی سیاستمداران امریکایی در نوع تصمیمگیری آنها نقش داشتهاند. البته درآمدزا بودن فعالیتهای صادراتی این شرکتها نیز باعث پیروی دولت امریکا از اولویتهای آنها برای ایجاد بحرانها و متعاقب آن فروش تسلیحات شده است.
در مورد مهمترین لابی اسلحه در امریکا باید به «انجمن ملی سلاح» اشاره کرد که دارای نقش زیادی در روند تصمیمگیریها است. قدرت چنین لابیهایی به حدی بالا است که حتی باراک اوباما بعد از کشتار مکتب «سندی هوک» و کشته شدن دهها کودک نتوانستند محدودیتی در فعالیت این شرکتها ایجاد کنند و قوانین حمل سلاح اعمال کنند (۵).
نقش لابی اسلحه در طولانی شدن جنگ با داعش و دستاوردهای شرکتهای اسلحهسازی از آن
شرکتهای اسلحهسازی در امریکا در چند دهه اخیر همواره از آغاز جنگها و طولانی شدن آن از سوی دولت امریکا استقبال کردهاند چراکه سود این شرکتها از این مسئله ناشی میشود. درواقع این شرکتها منافع خود را در گسترش دامنه جنگها و متعاقب آن تولید و فروش میزان بیشتری از تسلیحات جستجو میکنند. در این رابطه میتوان گفت این شرکتها با توجه به منافع جدی خود در آغاز و طولانی شدن جنگها، تنها منتظر تصمیمات دولت امریکا برای آغاز جنگ نبودهاند، بلکه با استفاده از لابی خود و نفوذی که در میان سیاستمداران و دستگاههای سیاسی مختلف امریکا داشتهاند، تلاش کردهاند روند تصمیمگیری آنها را تحت تأثیر قرار داده و متعاقب آن با ترغیب آنها به سمت استفاده از ابزار نظامی در سیاست خارجی بر سود آتی خود بیفزایند. این موضوع در مورد بحران داعش و تصمیمات بعدی دولت امریکا در برخورد با این بحران نیز صدق میکند.
از زمان آغاز بحران سوریه شرکتهای اسلحهسازی بر لزوم مداخله نظامی در سوریه تأکید داشتهاند که این امر درنهایت با تهدید منافع امریکا از سوی داعش در عراق محقق شد و امریکا وارد بازی حمله نظامی علیه داعش شد. هرچند تصمیم امریکا برای حمله به داعش در قالب سیاستهای کلی آن قابلدرک است اما نباید از نقش لابی اسلحه در این رابطه غفلت کرد؛ چراکه با آغاز جنگ علیه داعش و طولانی شدن احتمالی آن منافع زیادی نصیب این لابی و شرکتهای وابسته به آن خواهد شد.
مهمترین علل استقبال لابیهای اسلحه از شروع و طولانی شدن جنگ با داعش را میتوان در سه محور تبیین کرد: سود شرکتهای بزرگ از فروش سلاح به دولت، خرید اسلحه از سوی کشورهای عربی منطقه و امکان تجهیز و آموزش نظامی ارتش عراق. علاوه بر خرید گسترده تسلیحاتی از سوی دولت امریکا، این شرکتها بهطور همزمان میزان بسیار زیادی از تسلیحات به کشورهای عربی منطقه فروختهاند و مقدار زیادی نیز در آینده خواهند فروخت و این مسئله علاوه بر رونق اقتصاد امریکا، سود سرشاری را نصیب این شرکتها خواهد کرد و دلیل روشنی بر حمایت آنها از طولانی شدن جنگ با داعش خواهد بود؛ زیرا با تداوم این جنگ صادرات سلاح به منطقه نیز تداوم خواهد یافت؛ اما این شرکتها منافع بلندمدتی نیز تعقیب میکنند. شرکتهای اسلحهسازی امید دارند به بهانه مقابله با داعش بار دیگر در عراق حضور یابند و به بازسازی ارتش این کشور با تجهیزات مدرن بپردازند و از این طریق نیز به سود بیندیشند.
بهطورکلی میتوان گفت این جنگ برای شرکتهایی که با ارتش امریکا همکاری میکنند، فرصتی طلایی ایجاد کرده است. بهعنوانمثال ارزش سهام شرکت «لوکهید مارتن» بهعنوان یکی از شرکتهای اسلحهسازی طی ۳ ماه اخیر، به نسبت ۳/۹ درصد افزایش یافت، ارزش سهام «رایتیون» و «نورثروب» هم ۸/۳درصد و سهام شرکت «جنرال دینامیک» ۳/۴ درصد ارتقا یافت؛ این آمار منافع و تأکید آنها بر طولانی شدن جنگ با داعش را نمایان میکند. (۶) .
نتیجهگیری:
حمله امریکا علیه داعش طبق آنچه از سوی محافل سیاسی و رسمی این کشور عنوان گردید، در راستای سیاست مبارزه با تروریسم در سیاست خارجی امریکا قرار دارد؛ اما آنچه قبل از هر چیز نمایان است به این مسئله برمیگردد که نحوه برخورد با داعش نیز همانند دیگر موارد مبارزه با تروریسم در سیاست خارجی امریکا دچار نوعی دوگانگی آشکار است. بهگونهای که نهتنها امریکا زمانی اقدام به برخورد با داعش کرد که منافع خود در عراق را در خطر میدید، بلکه خود این کشور نیز در گسترش قدرت این گروه تروریستی تأثیرگذار بوده است. درواقع چشمپوشی امریکا از حمایت آشکار متحدان منطقهای خود از داعش باعث تداوم و گسترش اقدامات غیرانسانی آن شد.
اما این مسئله نیز باید موردتوجه قرار گیرد که بعد از تهدید منافع امریکا از سوی داعش و البته تحت تأثیر گروهها و لابیهایی نظیر شرکتهای اسلحهسازی دولت امریکا تصمیم گرفت حملات هوایی علیه داعش را آغاز نماید. همچنین با توجه به مواضع مقامات امریکایی و منافع لابی گروههای اسلحهسازی نباید انتظار داشت جنگ علیه داعش در دوره کوتاهی پایان یابد؛ زیرا نهتنها امریکا اهداف بلندمدتی در رابطه با حمله به داعش برای خود ترسیم کرده است، بلکه لابیهای تأثیرگذار بر دولت و کنگره امریکا نظیر شرکتهای اسلحهسازی نیز منافع خود را در طولانی شدن جنگ علیه داعش و متعاقب آن فروش بیشتر تسلیحات تعریف کردهاند. با توجه به نفوذ گسترده این لابی در دستگاه سیاسی امریکا و همچنین درآمدزایی فعالیت آنها برای اقتصاد این کشور، اجرایی شدن این امر نیز دور از انتظار نیست و نباید در کوتاهمدت منتظر پایان جنگ علیه داعش بود. هرچند این نکته نیز روشن است که امریکا منافع خود را در نابودی داعش در کوتاهمدت ترسیم نکرده است.
منابع:
۱- http://www.basirat.ir/Content/۲۶۷۶۳۴
۲- http://tabyincenter.ir/index.php/research/۶۳
۳- http://www.abna.ir/persian/service/middle/archive/۲۰۱۴/۱۰/۰۷/۶۴۲۷۸۷/st
۴- http://www.aftabir.com/articles/view/politics/world/c۱_۱۳۵۲۳۵۸۷۸۴p۱.ph
۵- http://www.usviewer.com/fa/content/۱۴۶۸۸
۶- http://www.yjc.ir/fa/news/۵۰۰۶۰۵۹
نویسنده: هادی زرگری
منبع: اندیشکده تبیین