تاریخ انتشار :سه شنبه ۲۹ عقرب ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۰۰
کد مطلب : 174362
چالش‌ها و مشکلات افغانستان
در این مقاله سعی بر این است تا به سؤالی که چرا افغانستان دچار این‌همه چالش‌های فکری و مشکلات ناامنی شده، پاسخ داده شود. برای رسیدن به این سؤال، ناگزیر این موضوع را باید از جوانب مختلف بررسی کرد؛ زیرا منشأ این بحران در جوانب مختلفی موجود است.

افغانستان ضمن این‌که در طول تاریخ خود مستعمره نشده و همواره به‌عنوان دژ تسخیرناپذیر در مقابل استعمارگران درخشیده است، طی دو قرن گذشته مورد توجه قدرت‌های سلطه‌گر(آمریکا، روسیه و انگلیس) و سایر کشورهای منطقه از جمله پاکستان قرار داشته است. این کشورها برای نایل شدن به اهداف خود، اشخاصی از مقاطع مختلف را برای عملی ساختن طرح‌های خویش گماشته‌اند. از جمله آقای جان کری، وزیر خارجه آمریکا در زمان ریاست جمهوری آقای اوباما، خدمات زیادی را در این عرصه انجام داده است. وی می‌گوید: "ما امروز برای تأمین امنیت افغانستان از چین پول قرض خواهیم گرفت". سؤال این‌جاست که چرا برای تأمین امنیت این کشور، حاضر به پرداخت هزینه‌های هنگفت و حتی قرض گرفتن پول از سایر کشورها از جمله کشور چین هستند؟ از طرفی برای عده‌ی نیز این سؤال مطرح می‌شود که چرا این سرزمین کوهستانی محصور در خشکی و بدون دسترسی مستقیم به دریا، برای این قدرت‌ها مهم است؟

در جواب باید گفت: یکی از دلایل توجه این قدرت‌ها، موقعیت بی‌نظیر ژیواستراتژیک این کشور است؛ افغانستان پلی است که آسیای میانه، آسیای شرقی، آسیای غربی و آسیای جنوبی را به یک‌دیگر متصل می‌سازد. این موقعیت ژیواستراتژیک قادر است که افغانستان را به قدرت اول ترانزیتی منطقه مبدل نماید. دلیل دیگری که افغانستان توجه قدرت‌های سلطه‌گر را به خود جلب نموده، ثروت این کشور است. برای روشنی این امر، به آماری که توسط مجله نیویورک‌تایمز منتشرشده است می‌پردازیم: میزان ذخایر لیتیوم افغانستان برابر با نفت عربستان است. ذخایر مس این کشور برابر با بزرگ‌ترین معدن مس جهان در شیلی است. میزان ذخایر گاز این کشور به‌اندازه نصف ذخایر گاز عراق است. ذخایر معدن آهن این کشور 2 میلیارد تن است. از طرف دیگر الماس این کشور بهتر از الماس آفریقا، زمرد آن باکیفیت‌تر از زمرد کلمبیا، معدن لاجورد آن بهترین و قدیمی‌ترین معدن لاجورد جهان، معدن طلای آن بزرگ‌ترین معدن دست‌نخورده جهان و دارای معدن اورانیومی است که تابه‌حال کسی قادر به تخمین زدن آن نبوده است.

کشورهای متذکره از جمله آمریکا، برای رسیدن به‌این مزایا ناگزیر نیاز به بهانه و توجیه حضور خود در این منطقه به خصوص کشور افغانستان را داشتند. بنابراین حمله نظامی از قبل تعیین‌شده 11 سپتامبر سال 2001م، از یک‌طرف بهانه‌ی خوبی برای توجیه حضورشان در این کشور بود و از طرف دیگر برای تأمین هزینه‌های هنگفت حمله نظامی که تقریبا 15 ساله طول کشید و منجر به کشته شدن بیش از 15000 نیروی امنیت ملی و کشته شدن بیش از 20000 غیرنظامی گردید، اقدام به استخراج معادن افغانستان از جمله اورانیوم هلمند نمودند. افغانستان باسابقه تاریخی درخشان و دارا بودن موقعیت ژیواستراتژیک بی‌نظیر در منطقه و نیز دارا بودن سرمایه طبیعی که مملو از معادن باارزش دست‌نخورده است، آمارها نشان می‌دهند که افغانستان در مسیر مستعمره شدن نوینی است. مهم‌ترین آمارهای که بیان‌گر این موضوع است؛ قرار زیر می‌باشد:
 
کنترل جمعیت
بررسی‌ها نشان می‌دهند افغانستان تقریبا با 32 میلیون جمعیت از هرم سِنی متعادلی برخوردار بوده که به‌عنوان جوان‌ترین کشور منطقه شناسایی‌شده است. بااین‌حال علی‌رغم رشد کلیه‌ی شاخص‌های اقتصادی (در سال 1395 رشد اقتصادی از 1.1 درصد به 2.2 افزایش‌یافته است) که منجر به بهبود وضعیت اقتصادی مردم نسبت به سال‌های گذشته شده است. اما از طرفی رشد جمعیت در این کشور رو به کاهش است که این خود نوعی نیرنگ بزرگی به همراه دارد؛  سازمان ملل در سند چشم‌انداز افغانستان اعلام نموده است که جلوگیری از بارداری زنان این کشور در سال 2008 م، 15% و در سال 2012م، به 21% رسیده است. اما جالب‌تر از آن این است که درصد جلوگیری این امر باید در سال 2020م به 60% کاهش یابد.
 
رشد اقتصادی شرطی
بررسی‌ها نشان می‌دهد که پس از به کار آمدن دولت جدید، افغانستان از یک‌سو رشد بی‌سابقه اقتصادی را نسبت به سال‌های گذشته داشته است که رشد اقتصادی آن در سال 2009 به 21% رسید، از سوی دیگر تقریبا 80% بودجه سالانه این کشور توسط کشورهای خارجی و بیشتر آن توسط ایالات‌متحده آمریکا تأمین می‌شود. سیاست‌مداران دست‌نشانده در این کشور سعی بر این دارند تا این بودجه‌ها صرف کارهای غیربنیادی شود؛ زیرا این امر باعث می‌شود که اقتصاد افغانستان متکی به کمک‌های اقتصادی خارجی باشد، نه متکی به صنایع داخلی. این خود موجب ایجاد بزرگ‌ترین معضل در این کشور است.

کمک‌های اقتصادی کشورهای خارجی مسبب این است تا افغانستان به نحوی برده و غلام کشورهای حامی باشد؛ بدین معنی که دیگر افغانستان استقلالیّت در تصمیم‌گیری‌های امور سیاسی که منافع ملّی کشور را تأمین کند را ندارد؛ ناگزیر آن سیاستی که کشورهای حامی خواستار عملی ساختن آن هستند را در تمامی امور مورد نظر، عملی نماید. در غیر این‌صورت، با قطع و تحریم حمایت‌های اقتصادی، این کشور با بن‌بست عظیمی مواجه می‌گردد. از جمله مهم‌ترین تأثیرات مخرب این موضوع، با خروج آمریکا و ناتو در سال‌های 2013 الی 2015 نمایان گردید؛ رشد اقتصادی این کشور در سال 2014 از 2.2% به 1.2% کاهش‌یافته و به صفر نزدیک گردید.
 
ایجاد شکاف طبقاتی(بحث شیعه و سنی، اکثریت و اقلیت اقوام و بهتر و بدتر بودن آن‌ها)
یکی دیگر از راه‌هایی که قدرت‌های سلطه‌گر از جمله آمریکا از آن به‌طور احسن استفاده می‌کنند، ایجاد شکاف طبقاتی در جامعه است؛ منظور از ایجاد شکاف طبقاتی در این مقاله، ترویج و تزریق بحث‌های شیعه و سنی، اکثریت و اقلیت اقوام و بهتر و بدتر بودن آن‌ها نسبت به قوم ‌دیگری. با بررسی و تعمق حوادث غیرانسانی و غم‌انگیز گذشته هدف این موضوع (ایجاد شکاف طبقاتی) به ‌وضوح مشخص می‌گردد. انتحاری‌هایی که به‌خصوص در محافل و اماکن مذهبی صورت گرفت، هدف، ایجاد بیشتر شکاف فکری و اعتقادی در جامعه است(بحث شیعه و سنی). الحمدالله، بیشتر با دانش و بینش عالمانه و عملکرد عقلایی مردم از جمله علمای کرام، نقشه‌ی دشمن منتفی گردید. حال دشمنان این مرزوبوم از یک‌طرف با اعمال طرح ناامن‌سازی مناطق شیعه‌نشین، سعی بر این دارد تا مردم را علیه دولت بشوراند و دولتی که نیز در دستان آن‌ها به نحوی قرار دارد، در مقابل اولا اقدامی نمی‌کند و ثانیا بعد از مدت معیّنی که هدف خود را اعمال نمودند، اقدامات نسبی را علیه شورشیان انجام می‌دهد؛ زیرا با این امر، آتش قیام مردمی را علیه خود، با سیاست و تدبیر خاموش می‌کنند. از طرف دیگر، با تبلیغاتی‌ که مردم تشیع روزی سردمداران این مرزوبوم می‌شوند ـ یا حقوق بیشتر، مربوط به اقوامی می‌شود که در اکثریت قرار دارند و یا قومی نسبت به قوم دیگری ارجحیت دارد، اذهان عمومی را تخریب و عده‌ای را احساساتی نموده که سرانجام باعث دگرگونی جامعه شده است. درنتیجه این امر موجب می‌گردد تا ضمن بی‌زار شدن مردم از حکومت و فضایی که جامعه را در تنگنا قرار داده است، ناگزیر خواستار حضور کشورهای به‌ظاهر قدرت‌مند از جمله آمریکا برای تأمین امنیت این مرزوبوم شوند.

شاید برای عده‌ای این سؤال مطرح شود که هدف بنده، ترغیب مردم به قیام است. در جواب این سؤال باید گفت که بله، هدف قیام مردمی است، اما قیام فکری؛ از بین بردن تعصبات درونی و هدف قرار دادن پیشرفت و ترقی کشور و استفاده از ظرفیت‌های فراوان ملّی به نفع جامعه. به نظر من، جامعه‌ای که در آن قیام فکری صورت نگرفته باشد، سرانجام هر نوع قیامی منجر به شکست می‌شود؛ کما این‌که در قیام علیه شوروی، افغانستان آن‌را تجربه کرده است. بنابراین، تمام اموری که یک جامعه را فرامی‌گیرد، ناشی از اذهان مردم آن جامعه است. اگر مردم افغانستان با اغماض تعصبات درونی خویش، با هدف پیشرفت جامعه، دست ‌در دست هم نهند و از ظرفیت‌های ملّی این کشور به ‌طور احسن به نفع جامعه استفاده نمایند، آن‌گاه همه‌ی مشکلات این کشور به ‌سرعت و با مرور زمان حل خواهد شد.
 
نویسنده: سلمان دولت‌یار
 
https://avapress.com/vdcaiyn6u49n0e1.k5k4.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما