مقدمه
فلسفه آموزش و تربیت در کشور ما بهعنوان یک رشتهی دانشگاهی، احساس غربت میکند. باید اذعان کنیم که کشور ما هنوز در دوران پیش ـ تاریخی فلسفه آموزش و تربیت قرار دارد. پیرو تلاشهایی که چند تن از اعضای هیأت علمی دانشگاهها و تعدادی از دانشجویان تحصیلات تکمیلی این رشته در دو سال اخیر داشتهاند، این رشته هنوز از اهمیت، جایگاه و مسئولیت شایستهای در نظام معارفی خصوصا تحصیلات عالی برخوردار نگردیده است. بخش بزرگی از علل این امر، فارغ از ناآشنایی و نامهربانیِ متولَیان و دستاندرکاران فرهنگی کشورمان با جایگاه دانشهای نظری و بنیادینی چون فلسفه و گرایشهای مختلف آن، میتواند ناشی از ناشناس ماندن عملکردها و کارکردهای بالفعل و تواناییها و امکانات بالقوهي این رشته در نظام آکادمیک کشور باشد.
فلسفه از اولین روز پیدایش، به صورت کلی، به معنی دانی و خرد و فرزانگی بوده و به علمی اطلاق میشده که در جستجوی دستیابی به حقق جهان و عمل به آنچه بهتر بوده، اما به لحاظ مسائلی که تحت نام بررسی و نظریات فلسفی دنبال میشده، دورههای مختلفی چون هستیشناسی، معرفتشناسی و زبانشناسی را گذرانده، و نه تنها تعریف واحدی در فلسفه غرب ندارد که اساسا با توجه به مشربهای مختلف، ارائه تعریف واحد ناممکن است.(1) در قرون وسطی و قبل از آن فلسفه همان هستیشناسی یا در دورهای هم ارزششناسی بود. در زمانه کانت به معرفت شناسی تغییر ماهیت داد و اکنون با زبانشناسی پیوند خورده است.(2)
تعریف فلسفه
چنانکه گفته آمد، فلسفه در فلسفه جدید غرب، تعریف مشخصی ندارد، اما میتوان گفت؛ فلسفه تفکر است. تفکر درباره کلیترین و اساسیترین موضوعاتی که در جهان و در زندگی با آنها روبهرو هستیم. فلسفه وقتی پدیدار میشود که سوالی بنیادین درباره خود و جهان میپرسیم؛ زیبایی چیست؟ قبل از تولد کجا بودهام؟ حقیقت زمان چیست؟ عالم هدفی دارد؟ اگر زندگی معنی دارد، چگونه آن را بفهمیم؟ ممکن است، چیزی باشد و علتی نداشته باشد؟ ما جهان را واقعیت میدانیم، اما واقعیت به چه معناست؟ سرنوشت انسان به دست خود اوست و یا از بیرون تعیین میشود؟ از کجا معلوم که همه در خواب نیستیم؟ خدا چیست؟ یادگیری چیست؟ انسان چگونه یاد میگیرد؟ و دهها پرسش دیگری که از سنخ امور خاصی هستند و در هیچ علمی به موضوعات اینچنین، پرداخته نمیشود. هیچ علمی نمیتواند به این سؤال که واقعیت یا حقیقت و یا اینکه عدالت چیست، پاسخ گوید. اما فلسفه بسته به زمانه که کدام یک از این پرسشها برجستهتر بوده، متولی پاسخ به آنها بوده و کلیترین امور به طور مطلق و فارغ از هر گونه قید و شرطی را مورد بحث قرار میدهد. به گفته ارسطو، فلسفه «علم به احوال موجودات است، از آن حیث که وجود دارند».(3) ابن سینا آنرا «آگاهی بر حقق تمام اشیا میداند به قدری که بر انسان ممکن است». همین تعریف در میان متفکران متأخر فلسفه اسلامی نیز مورد پذیرش قرار گرفته است.(4)
یکی از معانی فلسفه، اطلاق آن به استعداد عقلی و فکریی است که انسان را قادر میسازد تا اشیا، حوادث و امور مختلف را از دیدگاهی بالا و گسترده مورد مطالعه قرار دهد و به این ترتیب، حوادث روزگار را با اعتماد و اطمینان و آرامش بپذیرد. در تعریف غربی فلسفه سوزان لانجر مينويسد: «يک انديشه فلسفي همچون سنگي است که به آب انداخته شود، اگر سنگ بزرگ باشد، تاثير آن به شکل امواج حلقهاي شکل در کل آن محدوده ظاهر ميگردد تا آن زمان که محو و ناپديد شود. مرکز انتشار امواج فلسفي، مسالهاي خاص يا مجموعهاي از مسائل است که فرد ميکوشد آنها را روشن سازد، دوباره سازمان دهد و يا حتي پرسشهاي کاملا تازهاي را جايگزين آنها سازد. در نتيجه نه هيچ موضوعي براي فلسفه نامناسب است و نه هيچ نقطه شروعي، برترين نقطه»(5).
به هر صورت همین رشته از علوم بشری، رشد یافت و مکاتب مختلف و نظرگاههای متعددی شکل گرفت و در باب مسائل معاصر نظریاتی ابراز شد. اگر روزگاری تنها مسائل فلسفه هستیشناسی، هست و نیست در جهان بود، کم کم فلسفه به مسائلی دیگر نیز گشوده شد. فلسفه در باب حکومت و مدیریت نیز متمرکز شد، منشأ حق و حقوق بسته انسان توجهش را جلب کرد، به کارکرده ذهن گسترده شد و به حوزه تربیت و دیگر مسائل زندگی و اندیشهای بشر نیز رسید.
تاریخ فلسفه آموزش و تربیت
اگرچه سرآغاز تکوین و شکلگیری این رشته را در قرن بیستم، مصادف با تأسیس «انجمن جان دیویی»(6) در آمریکا، دانستهاند، اما غالب فیلسوفان مشهور غرب در زمینه آموزش و تربیت مطالبی نوشتهاند. وقتی افلاطون آموزش و تربیت را جزئی از سیاست میپنداشت، ارسطو به آن به عنوان بخشی از سیاست و اخلاق مینگریست. آگوستین از سنّت افلاطونی پیروی میکرد و علاقهمند بود بفهمد که چگونه یاد میگیریم و معلمان چگونه تدریس میکنند. توماس آکوییناس، که در دانشگاه پاریس فعالانه به تربیتِ معلم مشغول بود، نظریهای در خصوص آموزش و تربیت ارائه داد به نام «تامیسم و نئوتامیسم» (Thomism and Neo-Thomism) که هنوز به نام خود اوست.
متفکران عصر روشنگری همانند آکوینیاس و پیش از آن همچون روسو و لاک آثاری سنّتی در زمینه آموزش و تربیت تألیف کردند. روسو درباره آموزش و تربیت جوانان آثاری نگاشت و بسیاری از فعالیتهای تربیتی زمان خود را مورد انتقاد قرار داد. اندیشههای لاک نیز در زمینه آموزش و تربیت، برداشتهای ما را از مفاهیم تربیت کودک و آموزش و تربیت متحول کرد. امانوئل کانت، فیلسوف بزرگ آلمان، سخنرانیهای عمدهاش را خطاب به معلمان در زمینه آموزش و تربیت برای ما باقی گذاشت. سایر فلاسفه نیز که در زمینه آموزش و تربیت آثاری نگاشتند، عبارت بودند از: جورج هگل و یوهان هربارت. از دیگر فلاسفهای که موضوعات تربیتی را مطرح کردهاند میتوان از: ویلیام جیمز، جان دیویی، رابرت هوچینز و مورتیمر آدلر نام برد.(7)
تعریف فلسفه آموزش و تربیت
اما همانگونه که بر سر تعريف فلسفه توافقي صورت نگرفته، به طور طبيعي بر سر موضوع و متعلق انديشه فلسفي نيز اجماعي صورت نخواهد گرفت. هر فيلسوفي از ظن خود موضوعي را مورد تأمل فلسفي قرار داده و آن بخش را در آثار خود برجسته ساخته و تعاريف متعدد و مختلفی در حوزه تربيت مطرح نموده است.(8)
انسان تنها موجودي است که نيازمند تربيت است تا به کمال انسانيت خويش برسد. آموزش و تربيت فرايندي است که به واسطه آن ميراث فرهنگي و معلومات بشري به انسان انتقال مييابد. به عبارت ديگر در حوزه آموزش و تربيت سخن از فعاليتهايي است که به واسطه آنها يک نسل علوم و فنون و در يک کلام ميراث بشري را به نسل ديگر انتقال ميدهد.(9)
با بررسي دو مقوله فلسفه آموزش و تربيت، مسأله پيوند فلسفه و آموزش و تربيت مطرح ميشود؛ چنانکه پيش از اين بيان شد، آموزش و تربيت خود يک مساله فلسفي است. هنگام طرح اين سوال که «آموزش و تربيت چيست؟» سوال ديگري مطرح ميشود و آن اين است که «انسان چيست؟» و اين خود سوالي فلسفي است. به دليل چنين قرابتي رشتهاي بين رشتهاي به نام فلسفه آموزش و تربيت شکل گرفته است. فلسفه آموزش و تربيت همچون خود فلسفه در سه موضوع نظري، دستوري و تحليلي فعاليت ميکند. در حوزه نظري، نظريههاي تربيتي مطرح ميشود و تعقيب اهداف در حوزه دستوري دنبال ميشود. در نهايت ايضاح گفتههاي نظري و دستوري در حوزه تحليلي صورت ميگيرد.(10)
در اين ميان برخي بر اين اعتقادند که فيلسوف تربيتي در قلمرو «چرايي» وارد ميشود و قلمرو «چگونگي» خارج از حيطه وظايف او است. بر عهده فيلسوف آموزش و تربيت است که به سوالاتي همچون «آدمي چيست؟» «تربيت چيست؟» «آيا ميتوانيم تربيت کنيم؟»، «آيا بايد تربيت کنيم؟»، «چگونه بايد تربيت کنيم؟» و... پاسخ دهد.
در باب فلسفه تربیت باید گفت، همه فيلسوفان، به معناي دقيق كلمه، تأملات تربيتي نداشتهاند. به بيان روشنتر، برخي از آنان، آرا و انديشههاي تربيتي خود را آشكارا بيان كرده و برخي چنين نكردهاند. افلاطون، كانت و ابن سينا از فيلسوفاني هستند كه در گروه اول جاي ميگيرند، و بیکن و دكارت و صدرالدين شيرازي از فيلسوفاني كه در گروه دوم قرار دارند.
درگروه دوم، تأملات تربیتی به صورت استنتاج مدلولهاي تربيتي از انديشههاي فلسفي درميآيد. فيليپ اسميت در فصل سوم از كتاب فلسفه آموزش و پرورش مينويسد: اين نظريه كه فلسفه و آموزش و تربيت با يكديگر ارتباط عميقي دارند، به يقين نظريه جديدي نيست... از آنجا كه فلسفه، بهطور سنتي، چيستي واقعيت، معرفت و ارزش را بررسي كرده است، روابط آشكاري با آموزش و تربيت دارد ... آنگاه به مسأله «استنتاج»(derivation) اشاره ميكند: هنگامي كه روابط بين فلسفه و آموزش و تربيت مورد تأكيد قرار ميگيرد، برخي تصور ميكنند كه يك فلسفه تربيتي معين از يك فلسفه معين استنتاج ميشود.
فيلسوفاني كه در گروه اول قرار دارند نيز به دو دسته تقسيم ميشوند: دسته اول، فيلسوفاني هستند كه تأملات تربيتي فلسفي داشتهاند، و دستهای دوم، فيلسوفاني كه تأملات تربيتي غيرفلسفي داشتهاند. افلاطون، آكوئيناس و كانت در دسته اول، و لاك، هگل و راسل در دسته دوم قرار دارند. رابين بارو (Barrow, 1994) در اين زمينه سخنی دارد و آن که: [برخي] فيلسوفان نيز به شيوهاي غيرفلسفي درباره آموزش و تربيت چيزهايي نوشتهاند. «لاك، هگل و راسل از جمله فيلسوفان معروفي هستند كه اينگونه عمل كردهاند. كتاب لاك به نام انديشههايي در باب آموزش و تربيت» (1963) صرفا به مقداري اندك به آثار فلسفياش مبتني است.
بر این اساس، فلسفه آموزش و تربیت در جایگاه یكی از فلسفههای مضاف، از دو زاویه دیدگاه فیلسوفان درباره آموزش و تربیت و آموزش تربیت به عنوان یک رشته دانشگاهی قابل بررسی و مطالعه است.
1. دیدگاه فیلسوفان درباره آموزش و تربیت
آموزش و تربیت یك حوزه معرفتی دیرپا و كلاسیك است كه تاریخی به قدمت تاریخ تأملات فیلسوفان در باب آموزش و تربیت دارد. میان فیلسوفان غربی، افلاطون، نخستین فیلسوفی است كه در كتاب معروف خویش، جمهوری(Republic) به این گونه تأملات پرداخته، دیدگاه تربیتی به نسبت جامعی را عرضه داشته است. پس از افلاطون میتوان از فیلسوفان دیگری همچون ارسطو، ابنسینا، خواجه نصیر طوسی، آگوستین، آكوئیناس، بیكن، دكارت، لاك، روسو و كانت نام برد كه در این حوزه كار كردهاند. چنانکه ذکر آن رفت، همه فیلسوفان در این باب سخن نگفتهاند. در این گروه به صورت استنتاج مدلول تربیتی از اندیشه فلسفی در مییابد.
2. رشته دانشگاهی
حوزه، معرفتی نوپی است كه حدود یك قرن از عمر آن سپری میشود. بسیاری از متخصصان و كارشناسان، سرآغاز ظهور این رشته را قرن بیستم و بهطور مشخص، سال ۱۹۳۵، یعنی سال تأسیس انجمن جان دیویی (JDA) در امریكا میدانند. كامینسكی (۱۹۸۸)(11) در اینباره مینویسد: فلسفه آموزش و تربیت، كاری مربوط به قرن بیستم است. انضمام فلسفه به پرسشه ناشی از عمل آموزش و پرورش مدرسه، موضوع جدیدی است. تاریخچه این رشته، فقط به اندازهای سازمان معاصرش قدمت دارد؛ حتی اگر بر این رشته، مقدور باشد كه سودمندانه به آثار افلاطون و ارسطو استناد ورزد. این حوزهی معرفتی به مثابهی رشته دانشگاهی طیّ چند دههی اخیر در برخی کشورهای پیشرفتهی سه قارهی اروپا، آمریکا، و اقیانوسیه بهوجود آمده و رشد کرده است.(12)
مطالعه منظم فلسفه آموزش و تربیت در ایالات متحده از سال ۱۹۳۵ آغاز شد. به هر روی، قرن بیستم، چه به لحاظ تأسیس و راهاندازی رشته فلسفه آموزش و تربیت و چه به لحاظ انجام تحقیقات و مطالعات منظم و سازمان یافته در ارتباط با موضوعات و مسائل خاص این رشته، و چه به لحاظ تشكیل انجمن حرفه فلسفه آموزش و تریبت، از قبیل انجمن فلسفه آموزش و تربیت امریكا (۱۹۴۱)، انجمن فلسفه آموزش و تربیت بریتانیای كبیر (۱۹۶۵)، انجمن فلسفه آموزش و تربیت استرالیا (۱۹۷۰) و مانند آن، قرن پیدایش و ظهور رشته فلسفه آموزش و تربیت است.
منابع:
1ـ محمود خاتمی، مدخل فلسفه غربی معاصر(تقریرات)، تهران، نشرعلم، 1386، مقدمه.
2ـ ر.ک؛ همان، ص10-16.
3ـ محسن غرویان، درآمدی بر آموزش فلسفه، قم، انتشارات شفق، 1376، ص 48.
4ـ همان.
5ـ سعید بهشتی، زمینهای برای بازاندیشی در فلسفه تعلیم و تربیت، تهرانة موسسه نشر، 1377، ص 33.
6- The John Dewey Society (JDS)
7ـ جان الیاس، فلسفه تعلیم و تربیت، ترجمه عبدالرضا ضرابی، مجله معرفت، جوزای 1381، شماره 54، ص 88-84.
8ـ پیشین، سعید بهشتی، زمینهای برای باز اندیشی در فلسفه تعلیم و تربیت.
9ـ فلیپ جی. اسمیت، فلسفه آموزش و پرورش، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1370.
10ـ جی. اف، نلر، آشنایی با فلسفه آموزش و پرورش، ترجمه فریدون بازرگان دیلمقانی، تهران، انتشارات سمت،1377
11. Kaminsky
12ـ بهشتی، سعید (ترجمه و تألیف) زمینهای برای باز اندیشی در فلسفه تعلیم و تربیت، تهران: نشر ویرایش، 1385
ترتیبدهنده: سید مصطفی احمدی
فلسفه آموزش و تربیت در کشور ما بهعنوان یک رشتهی دانشگاهی، احساس غربت میکند. باید اذعان کنیم که کشور ما هنوز در دوران پیش ـ تاریخی فلسفه آموزش و تربیت قرار دارد. پیرو تلاشهایی که چند تن از اعضای هیأت علمی دانشگاهها و تعدادی از دانشجویان تحصیلات تکمیلی این رشته در دو سال اخیر داشتهاند، این رشته هنوز از اهمیت، جایگاه و مسئولیت شایستهای در نظام معارفی خصوصا تحصیلات عالی برخوردار نگردیده است. بخش بزرگی از علل این امر، فارغ از ناآشنایی و نامهربانیِ متولَیان و دستاندرکاران فرهنگی کشورمان با جایگاه دانشهای نظری و بنیادینی چون فلسفه و گرایشهای مختلف آن، میتواند ناشی از ناشناس ماندن عملکردها و کارکردهای بالفعل و تواناییها و امکانات بالقوهي این رشته در نظام آکادمیک کشور باشد.
فلسفه از اولین روز پیدایش، به صورت کلی، به معنی دانی و خرد و فرزانگی بوده و به علمی اطلاق میشده که در جستجوی دستیابی به حقق جهان و عمل به آنچه بهتر بوده، اما به لحاظ مسائلی که تحت نام بررسی و نظریات فلسفی دنبال میشده، دورههای مختلفی چون هستیشناسی، معرفتشناسی و زبانشناسی را گذرانده، و نه تنها تعریف واحدی در فلسفه غرب ندارد که اساسا با توجه به مشربهای مختلف، ارائه تعریف واحد ناممکن است.(1) در قرون وسطی و قبل از آن فلسفه همان هستیشناسی یا در دورهای هم ارزششناسی بود. در زمانه کانت به معرفت شناسی تغییر ماهیت داد و اکنون با زبانشناسی پیوند خورده است.(2)
تعریف فلسفه
چنانکه گفته آمد، فلسفه در فلسفه جدید غرب، تعریف مشخصی ندارد، اما میتوان گفت؛ فلسفه تفکر است. تفکر درباره کلیترین و اساسیترین موضوعاتی که در جهان و در زندگی با آنها روبهرو هستیم. فلسفه وقتی پدیدار میشود که سوالی بنیادین درباره خود و جهان میپرسیم؛ زیبایی چیست؟ قبل از تولد کجا بودهام؟ حقیقت زمان چیست؟ عالم هدفی دارد؟ اگر زندگی معنی دارد، چگونه آن را بفهمیم؟ ممکن است، چیزی باشد و علتی نداشته باشد؟ ما جهان را واقعیت میدانیم، اما واقعیت به چه معناست؟ سرنوشت انسان به دست خود اوست و یا از بیرون تعیین میشود؟ از کجا معلوم که همه در خواب نیستیم؟ خدا چیست؟ یادگیری چیست؟ انسان چگونه یاد میگیرد؟ و دهها پرسش دیگری که از سنخ امور خاصی هستند و در هیچ علمی به موضوعات اینچنین، پرداخته نمیشود. هیچ علمی نمیتواند به این سؤال که واقعیت یا حقیقت و یا اینکه عدالت چیست، پاسخ گوید. اما فلسفه بسته به زمانه که کدام یک از این پرسشها برجستهتر بوده، متولی پاسخ به آنها بوده و کلیترین امور به طور مطلق و فارغ از هر گونه قید و شرطی را مورد بحث قرار میدهد. به گفته ارسطو، فلسفه «علم به احوال موجودات است، از آن حیث که وجود دارند».(3) ابن سینا آنرا «آگاهی بر حقق تمام اشیا میداند به قدری که بر انسان ممکن است». همین تعریف در میان متفکران متأخر فلسفه اسلامی نیز مورد پذیرش قرار گرفته است.(4)
یکی از معانی فلسفه، اطلاق آن به استعداد عقلی و فکریی است که انسان را قادر میسازد تا اشیا، حوادث و امور مختلف را از دیدگاهی بالا و گسترده مورد مطالعه قرار دهد و به این ترتیب، حوادث روزگار را با اعتماد و اطمینان و آرامش بپذیرد. در تعریف غربی فلسفه سوزان لانجر مينويسد: «يک انديشه فلسفي همچون سنگي است که به آب انداخته شود، اگر سنگ بزرگ باشد، تاثير آن به شکل امواج حلقهاي شکل در کل آن محدوده ظاهر ميگردد تا آن زمان که محو و ناپديد شود. مرکز انتشار امواج فلسفي، مسالهاي خاص يا مجموعهاي از مسائل است که فرد ميکوشد آنها را روشن سازد، دوباره سازمان دهد و يا حتي پرسشهاي کاملا تازهاي را جايگزين آنها سازد. در نتيجه نه هيچ موضوعي براي فلسفه نامناسب است و نه هيچ نقطه شروعي، برترين نقطه»(5).
به هر صورت همین رشته از علوم بشری، رشد یافت و مکاتب مختلف و نظرگاههای متعددی شکل گرفت و در باب مسائل معاصر نظریاتی ابراز شد. اگر روزگاری تنها مسائل فلسفه هستیشناسی، هست و نیست در جهان بود، کم کم فلسفه به مسائلی دیگر نیز گشوده شد. فلسفه در باب حکومت و مدیریت نیز متمرکز شد، منشأ حق و حقوق بسته انسان توجهش را جلب کرد، به کارکرده ذهن گسترده شد و به حوزه تربیت و دیگر مسائل زندگی و اندیشهای بشر نیز رسید.
تاریخ فلسفه آموزش و تربیت
اگرچه سرآغاز تکوین و شکلگیری این رشته را در قرن بیستم، مصادف با تأسیس «انجمن جان دیویی»(6) در آمریکا، دانستهاند، اما غالب فیلسوفان مشهور غرب در زمینه آموزش و تربیت مطالبی نوشتهاند. وقتی افلاطون آموزش و تربیت را جزئی از سیاست میپنداشت، ارسطو به آن به عنوان بخشی از سیاست و اخلاق مینگریست. آگوستین از سنّت افلاطونی پیروی میکرد و علاقهمند بود بفهمد که چگونه یاد میگیریم و معلمان چگونه تدریس میکنند. توماس آکوییناس، که در دانشگاه پاریس فعالانه به تربیتِ معلم مشغول بود، نظریهای در خصوص آموزش و تربیت ارائه داد به نام «تامیسم و نئوتامیسم» (Thomism and Neo-Thomism) که هنوز به نام خود اوست.
متفکران عصر روشنگری همانند آکوینیاس و پیش از آن همچون روسو و لاک آثاری سنّتی در زمینه آموزش و تربیت تألیف کردند. روسو درباره آموزش و تربیت جوانان آثاری نگاشت و بسیاری از فعالیتهای تربیتی زمان خود را مورد انتقاد قرار داد. اندیشههای لاک نیز در زمینه آموزش و تربیت، برداشتهای ما را از مفاهیم تربیت کودک و آموزش و تربیت متحول کرد. امانوئل کانت، فیلسوف بزرگ آلمان، سخنرانیهای عمدهاش را خطاب به معلمان در زمینه آموزش و تربیت برای ما باقی گذاشت. سایر فلاسفه نیز که در زمینه آموزش و تربیت آثاری نگاشتند، عبارت بودند از: جورج هگل و یوهان هربارت. از دیگر فلاسفهای که موضوعات تربیتی را مطرح کردهاند میتوان از: ویلیام جیمز، جان دیویی، رابرت هوچینز و مورتیمر آدلر نام برد.(7)
تعریف فلسفه آموزش و تربیت
اما همانگونه که بر سر تعريف فلسفه توافقي صورت نگرفته، به طور طبيعي بر سر موضوع و متعلق انديشه فلسفي نيز اجماعي صورت نخواهد گرفت. هر فيلسوفي از ظن خود موضوعي را مورد تأمل فلسفي قرار داده و آن بخش را در آثار خود برجسته ساخته و تعاريف متعدد و مختلفی در حوزه تربيت مطرح نموده است.(8)
انسان تنها موجودي است که نيازمند تربيت است تا به کمال انسانيت خويش برسد. آموزش و تربيت فرايندي است که به واسطه آن ميراث فرهنگي و معلومات بشري به انسان انتقال مييابد. به عبارت ديگر در حوزه آموزش و تربيت سخن از فعاليتهايي است که به واسطه آنها يک نسل علوم و فنون و در يک کلام ميراث بشري را به نسل ديگر انتقال ميدهد.(9)
با بررسي دو مقوله فلسفه آموزش و تربيت، مسأله پيوند فلسفه و آموزش و تربيت مطرح ميشود؛ چنانکه پيش از اين بيان شد، آموزش و تربيت خود يک مساله فلسفي است. هنگام طرح اين سوال که «آموزش و تربيت چيست؟» سوال ديگري مطرح ميشود و آن اين است که «انسان چيست؟» و اين خود سوالي فلسفي است. به دليل چنين قرابتي رشتهاي بين رشتهاي به نام فلسفه آموزش و تربيت شکل گرفته است. فلسفه آموزش و تربيت همچون خود فلسفه در سه موضوع نظري، دستوري و تحليلي فعاليت ميکند. در حوزه نظري، نظريههاي تربيتي مطرح ميشود و تعقيب اهداف در حوزه دستوري دنبال ميشود. در نهايت ايضاح گفتههاي نظري و دستوري در حوزه تحليلي صورت ميگيرد.(10)
در اين ميان برخي بر اين اعتقادند که فيلسوف تربيتي در قلمرو «چرايي» وارد ميشود و قلمرو «چگونگي» خارج از حيطه وظايف او است. بر عهده فيلسوف آموزش و تربيت است که به سوالاتي همچون «آدمي چيست؟» «تربيت چيست؟» «آيا ميتوانيم تربيت کنيم؟»، «آيا بايد تربيت کنيم؟»، «چگونه بايد تربيت کنيم؟» و... پاسخ دهد.
در باب فلسفه تربیت باید گفت، همه فيلسوفان، به معناي دقيق كلمه، تأملات تربيتي نداشتهاند. به بيان روشنتر، برخي از آنان، آرا و انديشههاي تربيتي خود را آشكارا بيان كرده و برخي چنين نكردهاند. افلاطون، كانت و ابن سينا از فيلسوفاني هستند كه در گروه اول جاي ميگيرند، و بیکن و دكارت و صدرالدين شيرازي از فيلسوفاني كه در گروه دوم قرار دارند.
درگروه دوم، تأملات تربیتی به صورت استنتاج مدلولهاي تربيتي از انديشههاي فلسفي درميآيد. فيليپ اسميت در فصل سوم از كتاب فلسفه آموزش و پرورش مينويسد: اين نظريه كه فلسفه و آموزش و تربيت با يكديگر ارتباط عميقي دارند، به يقين نظريه جديدي نيست... از آنجا كه فلسفه، بهطور سنتي، چيستي واقعيت، معرفت و ارزش را بررسي كرده است، روابط آشكاري با آموزش و تربيت دارد ... آنگاه به مسأله «استنتاج»(derivation) اشاره ميكند: هنگامي كه روابط بين فلسفه و آموزش و تربيت مورد تأكيد قرار ميگيرد، برخي تصور ميكنند كه يك فلسفه تربيتي معين از يك فلسفه معين استنتاج ميشود.
فيلسوفاني كه در گروه اول قرار دارند نيز به دو دسته تقسيم ميشوند: دسته اول، فيلسوفاني هستند كه تأملات تربيتي فلسفي داشتهاند، و دستهای دوم، فيلسوفاني كه تأملات تربيتي غيرفلسفي داشتهاند. افلاطون، آكوئيناس و كانت در دسته اول، و لاك، هگل و راسل در دسته دوم قرار دارند. رابين بارو (Barrow, 1994) در اين زمينه سخنی دارد و آن که: [برخي] فيلسوفان نيز به شيوهاي غيرفلسفي درباره آموزش و تربيت چيزهايي نوشتهاند. «لاك، هگل و راسل از جمله فيلسوفان معروفي هستند كه اينگونه عمل كردهاند. كتاب لاك به نام انديشههايي در باب آموزش و تربيت» (1963) صرفا به مقداري اندك به آثار فلسفياش مبتني است.
بر این اساس، فلسفه آموزش و تربیت در جایگاه یكی از فلسفههای مضاف، از دو زاویه دیدگاه فیلسوفان درباره آموزش و تربیت و آموزش تربیت به عنوان یک رشته دانشگاهی قابل بررسی و مطالعه است.
1. دیدگاه فیلسوفان درباره آموزش و تربیت
آموزش و تربیت یك حوزه معرفتی دیرپا و كلاسیك است كه تاریخی به قدمت تاریخ تأملات فیلسوفان در باب آموزش و تربیت دارد. میان فیلسوفان غربی، افلاطون، نخستین فیلسوفی است كه در كتاب معروف خویش، جمهوری(Republic) به این گونه تأملات پرداخته، دیدگاه تربیتی به نسبت جامعی را عرضه داشته است. پس از افلاطون میتوان از فیلسوفان دیگری همچون ارسطو، ابنسینا، خواجه نصیر طوسی، آگوستین، آكوئیناس، بیكن، دكارت، لاك، روسو و كانت نام برد كه در این حوزه كار كردهاند. چنانکه ذکر آن رفت، همه فیلسوفان در این باب سخن نگفتهاند. در این گروه به صورت استنتاج مدلول تربیتی از اندیشه فلسفی در مییابد.
2. رشته دانشگاهی
حوزه، معرفتی نوپی است كه حدود یك قرن از عمر آن سپری میشود. بسیاری از متخصصان و كارشناسان، سرآغاز ظهور این رشته را قرن بیستم و بهطور مشخص، سال ۱۹۳۵، یعنی سال تأسیس انجمن جان دیویی (JDA) در امریكا میدانند. كامینسكی (۱۹۸۸)(11) در اینباره مینویسد: فلسفه آموزش و تربیت، كاری مربوط به قرن بیستم است. انضمام فلسفه به پرسشه ناشی از عمل آموزش و پرورش مدرسه، موضوع جدیدی است. تاریخچه این رشته، فقط به اندازهای سازمان معاصرش قدمت دارد؛ حتی اگر بر این رشته، مقدور باشد كه سودمندانه به آثار افلاطون و ارسطو استناد ورزد. این حوزهی معرفتی به مثابهی رشته دانشگاهی طیّ چند دههی اخیر در برخی کشورهای پیشرفتهی سه قارهی اروپا، آمریکا، و اقیانوسیه بهوجود آمده و رشد کرده است.(12)
مطالعه منظم فلسفه آموزش و تربیت در ایالات متحده از سال ۱۹۳۵ آغاز شد. به هر روی، قرن بیستم، چه به لحاظ تأسیس و راهاندازی رشته فلسفه آموزش و تربیت و چه به لحاظ انجام تحقیقات و مطالعات منظم و سازمان یافته در ارتباط با موضوعات و مسائل خاص این رشته، و چه به لحاظ تشكیل انجمن حرفه فلسفه آموزش و تریبت، از قبیل انجمن فلسفه آموزش و تربیت امریكا (۱۹۴۱)، انجمن فلسفه آموزش و تربیت بریتانیای كبیر (۱۹۶۵)، انجمن فلسفه آموزش و تربیت استرالیا (۱۹۷۰) و مانند آن، قرن پیدایش و ظهور رشته فلسفه آموزش و تربیت است.
منابع:
1ـ محمود خاتمی، مدخل فلسفه غربی معاصر(تقریرات)، تهران، نشرعلم، 1386، مقدمه.
2ـ ر.ک؛ همان، ص10-16.
3ـ محسن غرویان، درآمدی بر آموزش فلسفه، قم، انتشارات شفق، 1376، ص 48.
4ـ همان.
5ـ سعید بهشتی، زمینهای برای بازاندیشی در فلسفه تعلیم و تربیت، تهرانة موسسه نشر، 1377، ص 33.
6- The John Dewey Society (JDS)
7ـ جان الیاس، فلسفه تعلیم و تربیت، ترجمه عبدالرضا ضرابی، مجله معرفت، جوزای 1381، شماره 54، ص 88-84.
8ـ پیشین، سعید بهشتی، زمینهای برای باز اندیشی در فلسفه تعلیم و تربیت.
9ـ فلیپ جی. اسمیت، فلسفه آموزش و پرورش، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1370.
10ـ جی. اف، نلر، آشنایی با فلسفه آموزش و پرورش، ترجمه فریدون بازرگان دیلمقانی، تهران، انتشارات سمت،1377
11. Kaminsky
12ـ بهشتی، سعید (ترجمه و تألیف) زمینهای برای باز اندیشی در فلسفه تعلیم و تربیت، تهران: نشر ویرایش، 1385
ترتیبدهنده: سید مصطفی احمدی