مفهوم فلسفه آموزش و تربیت
سه مفهوم از فلسفه آموزش و تربیت قابل تشخیص است: فلسفه آموزش و تربیت بهعنوان روشی علمی بر استنتاج استقری (دیدگاه اسپنسر و دیگر علمگران)؛ فلسفه آموزش و تربیت بهعنوان رشته که هدف آن تحقق واقعیت بزرگتری است که علوم مختلف از آن سرچشمه میگیرند (دیدگاه ایدهآلیستها)؛ و فلسفه آموزش و تربیت بهعنوان مجموعهای از اندیشههایی که باید در موقعیتهای تربیتی آزموده شوند.(1)
در ارتباط مفهوم فلسفه آموزش و تربیت، دیدگاههای گوناگونی وجود دارد كه پرداختن به همه آنها از حوصله مقاله خارج است، در اینجا برخی از مهمترین آنها را مطرح میكنیم.
نیوسام دیدگاههای رایج در تعریف فلسفه آموزش و تربیت را در سه طبقه تقسیم بندی كرده است:
فلسفه آموزش و تربیت به صورت دیدگاه درباره آموزش و تربیت؛
فلسفه آموزش و تربیت به صورت كاربرد فلسفه در آموزش و تربیت؛
فلسفه به صورت نظریه عمومی آموزش و تربیت. وی دیدگاه دوم را عمومیترین دیدگاه میخواند و رویكرد استنتاج نكته تربیتی از فلسفه نظامدار را هم در همین دیدگاه تلقی میكند.
ویلیام فرانكنا بعد از تقسیم بندی فعالیتهای فلسفی در سه بخش فلسفه نظر (speculative philosophy)، فلسفه هنجاری (normative philosophy)و فلسفه تحلیلی ( (analytical philosophy از سه نوع فلسفه آموزش و تربیت نظری، هنجاری و تحلیلی سخن به میان میآورد. به اعتقاد وی، فلسفه آموزش و تربیت نظری در جستوجوی فرضیههایی درباره انسان و جهان است كه با فرند آموزش و تربیت ارتباط دارد. فلسفه آموزش و تربیت هنجاری، اهداف لازم التحقق و اصول لازم الاتباع را در فرند تربیت انسانها مشخص و توصیههایی را در باب دستیابی به آن اهداف عرضه میكند. و فلسفه آموزش و تربیت تحلیلی در پی ضاح مفاهیم بسیار مهم است. از این سه، فلسفههای تربیتی نظری و هنجاری به فلسفه فرند آموزش و تربیت، و فلسفه تربیتی تحلیلی به فلسفه رشته آموزش و تربیت تعلق دارد.
از جمله آثاری که به توصیف و تبیین فلسفه تحلیلی آموزش و تربیت، پرداختهاند میتوان به کتابهای «فلسفه آموزش و تربیت»(2)، و «زمینهای برای باز اندیشی در فلسفه آموزش و تربیت» (1377) با ترجمهی دکتر سعید بهشتی؛ «کلیات فلسفه آموزش و پرورش» (اثر هری شفیلد) ترجمهی دکتر غلامعلی سرمد؛ «فلسفه آموزش و تربیت معاصر» (1376) ترجمه و تألیف دکتر خسرو باقری و دکتر محمد عطاران، «درآمدی بر فلسفه آموزش و پرورش» (1376) (اثر رابین بارو و رونالد وودز) ترجمهی دکتر فاطمه زیباکلام؛ و «فلسفه آموزش و پرورش: موضوعات اصلی در سنت تحلیلی» (1381) (اثر پل اچ. هرست و پاتریسیا وایت) انتخاب، تدوین و ترجمهی دکتر بختیار شعبانی ورکی و محمدرضا شجاعرضوی اشاره داشت.
فرانسیس بیکن
فرانسیس بیکن (1626-1560)، فیلسوف شهیر انگلیسی است که در تدوین و ایجاد روش جدید علمی و قاعده و شیوه کسب علم سهمی عظیم دارد. بیکن با آنکه در علوم تخصص نداشت، ولی اغلب او را «پدر علوم جدید»میخوانند (طوسی، 1354، ص135)
او شیوههای علمی مرسوم را نامعتبر دانسته و عقاید روششناختی خود را در کتاب «ارغنون نو» بیان میکند. روش استقرا از نظر او روشی معتبر برای اکتساب دانش بود.
او معتقد بود که «علم بر انسان و جهان تسلط دارد» و «بر طبیعت نمیتوان مسلط گشت مگر آنکه از قوانین آن آگاهی یابیم» از نظر او ذهن مسئول یافتن روابط در ماده بهوسیله مشاهده و تجربهاست و میان علم و عمل و مشاهده فرقی نیست. راهی که وی برای رسیدن به بصیرت و ادراک بهتر از جهان پیرامون پیشنهاد میکند چنین است: «با کسب دانش طبقه بندی مادیات بر اساس ارزش و اعتبار آن، ذهن خود را از تزویر دور دار». همچنین برای رسیدن به آن باید ذهن را از بتهایی که آن را احاطه کردهاند رها سازیم.(3)
او معتقد است، براي شناخت حقيقت، ابتدا بايد «بتها» (پيشداوريها و تصورات نادرست) را از قلمرو تفكر خود دور سازیم و این بتها چهار قسماند:
1- بتهاي غار یا شخصي: یعنی اشتباهات ناشي از صفات شخصي، طبيعت، تربيت و ساختمان جسمي و روحي هر فرد. مثلاً يكي خوشبين و ديگري بدبين است.
2- بتهاي قبيلهاي يا طايفهاي: یعنی خطاهايي كه از طبيعت نوع انسان سرچشمه ميگيرند. مثلاً محدويت حواس انسان.
3- بتهاي بازاري: یعنی اشتباهات مربوط به زبان و خطاهاي ناشي از روابط مردم با يكديگر. مانند حقيقي انگاشتن كلماتي كه صرفاً وجود لفظي دارند، مثل سيمرغ.
4- بتهاي نمايشي: یعنی اشتباهاتي كه از تعاليم و تفكرات نادرست فيلسوفان و دانشمندان پديد ميآيند.
بر این اساس از نظر او، برنامه تحصیلی مدارس بایستی بر اساس ترویج دانشهای بهم پیوسته و مرتبطی باشد که در مجموعهای معتبر و قابل اعتماد جای دارند. آموزش و پرورش باید بهسوی پدیدههای طبیعی متوجه شود تا از این طریق تعادلی میان پیشرفتهای مادی و عملی از یکطرف و توسعه تفکر انسان از طرف دیگر برقرار شود. در نظر او، آموزش و تربیت بهعنوان وسیلهای است که تسلط و قدرت انسان را بر اشیا و محیط ممکن میسازد. او محدود ساختن مرزهای تفکر و تعقل انسانی به کشفیات و یافتههای فکری دانشمندان باستانی را نوعی بیحرمتی به انسان میدانست.
در جنبه دوم (روش تدریس)، او با تأکید بر روش استقرایی و ارزش و اهمیت آن نسبت به دیگر روشها، روند صحیح و مطلوب کشف حقیقت را گوشزد میکند. بهنظر او پیشرفت و اختراع و کشف و بهدست آوردن حقایق هنگامی میسر است که تعبیر و تفسیر طبیعت بدون دخالت بتهای چهارگانه صورت گیرد. با استفاده از این روش، به حقایق امور چنانکه هستند نه چنانکه معمولاً بهنظر میرسند میتوان پی برد و این است هدف علم و فلسفه و آموزش و تربیت.
رنه دکارت
دکارت (1650-1596)، فیلسوف و ریاضیدان بزرگ عصر رنسانس است او در آغاز تأملات خود با دو مسئله مهم مواجه بود: اول، دستیابی به معرفتی یقینی؛ و دوم، رابطه جسم و روح. او سعی داشت به شیوهای نظاممند به پرسشهای بزرگ خود پاسخ دهد؛ بنابراین، بهكار بستن چهار قاعده (دستور) را در هرگونه تحقيق و پژوهشي لازم دانست:
بداهت: بر اساس اين قاعده، پژوهنده بايد تنها مسائلي را بدون تحقيق و دليل بپذيرد كه كاملاً يقيني و بديهي باشند؛
تحليل: براي بررسي و شناخت مسائل غير بديهي بايد آنها را به اجزايشان تحليل(تجزيه) كرد و اجزاي حاصله را يكيك مورد بررسي قرار داد. این قاعده به «اتميسم دكارتي» معروف است؛
تركيب: پس از بررسي و شناخت اجزاي يك مشكل تحليل شده، بايد به تركيب آن اجزا اقدام كرد و بدين گونه به شناخت كل موضوع دست يافت؛
استقصا ( شمارش امور): محقق بايد در جريان تحليل و تركيب امور، كوچكترين امر از نظر وي دور نماند.
دکارت با بهکار بستن قاعده نخست، به سنجش تمام اندیشههای پیشین خود پرداخته و شکی دستوری را در این کار پیشه خود میسازد و در نهایت به تنها چیزی که نمیتواند هیچگونه شکی داشته باشد، به شک کردن و اندیشه خود و در نتیجه به هستی خود است. در نتیجه این کار، او به جمله معروف «میاندیشم پس هستم» دست مییابد و از آنجا به بنای فلسفه خود میپردازد. دکارت در ادامه تتبعات فلسفی خود به سه یقین دست مییابد: یقین به هستی خود، چون «جوهر اندیشنده» یعنی روان؛ یقین به هستی خدا؛ و یقین به هستی جسم.(4)
او در ادامه تأملات خود، از روان و تن چون دو جوهر مستقل سخن گفته و ذات روان را «اندیشیدن» و ذات تن و جسم را «گستردگی» میداند. او از این رو، جانوران غیر انسانی را فاقد روان دانسته و فعالیتهای آنان را نتیجه تغییرات مکانیکی قلمداد میکند.(5)
در بررسی آراء تربیتی دکارت، هرچند که او دیدگاههای خاصی در اینباره نداشته است، اما از آنجا که او مبدع روش جدیدی در تفکر و تحقیق بوده است، عموماً بهکارگیری این روش را در حوزه هر نوع تحقیق و تفکری مفید و لازم دانستهاند. بنابراین، مهمترین تأثیر او در آموزش و تربیت را میتوان ابداع و گسترش روشی جدید در نحوه دستیابی به معرفت ذکر کرد.
روش دکارت نتیجههای عمیقی در تربیت دارد؛ زیرا او بر این عقیده است که نمیتوان دانش معتبر را بدون زدودن تمام تعصبها بهدست آورد. او به پرهیز از تمام افراط و تفریطها ایمان دارد و در جایی که بهدست آوردن نتیجههای مطلق ممکن نیست، بیمی ندارد که از احتمال پیروی کند و به اخلاقیاتی که مورد تصویب جامعه واقع شده، وفادار بماند. در عین حال بذر حس استقلال از کیفیات خارجی را افشانده است؛ از این رو، غلبه بر خود را بر غلبه بر جهان مقدم میشمارد و بهطور خلاصه یک طرز تفکر رواقی از خود نشان میدهد.
ژان ژاک روسو
ژان ژاک روسو (1778-1712) متولد شهر ژنو سویس که بیشتر با نظریات سیاسی شناخته شده است و آثار مهمی چون قرارداد اجتماعی، امیل، اعترافات، مقالهای دربارهی اقتصاد سیاسی، از او برجای مانده است.
اما در خصوص فلسفه تربیتی، به اعتقاد روسو، آدمی از جسم و روح ترکیب شده و آنچه او را از موجودات زندهی دیگر متمایز میسازد روح اوست که منشأ الهی دارد؛ بنابراین پیش از آنکه بر اثر تمدن و زندگانی اجتماعی ماهیت خود را از دست بدهد متوجه خیر و کمال بوده است. انسان دارای عقل و وجدان است که با عقل خود طبیعت و خدا را میشناسد و با وجدان به خیر و شر پی میبرد. وجدان برتر از عقل است زیرا عقل اغلب ما را فریب میدهد. ارزشها ذاتی روح انسان هستند و بهگونهای خودجوش یا ارتجالی شکوفا میشوند.(6)
هدف از آموزش و تربیت از دیدگاه روسو حفظ طبیعت فطرتاً نیک و آزاد کودک در برابر فساد محیط اجتماعی است. بهنظر او تربیت درست،تربیت منفی است، یعنی برای اینکه طبیعت بتواند آزادنه رشد کند، باید کودک را از جامعه دور نگه داشت تا به سن عقل برسد.(7) وظیفهی تربیت آن است که ضمن آنکه صفا و پاکی طبیعت کودک را حفظ میکند موجبات رشد و نمو وی را فراهم آورد.(8)
روسو اصول تازهای را در تربیت بهدست دادکه موجبات تحول در تفکرات و نظامهای تربیتی را فراهم آورد. این اصول بهطور خلاصه چنیناند:
جداییناپذیری تربیت از نهاد های دیگر اجتماعی؛
آموزش و تربیت مؤثر بر مبنای روان شناسی تجربی؛
شناخت خصوصیات روانی هر مرحله در تربیت؛
مطابقت برنامه و روشهای آموزش و پرورش با ویژگیهای روانی هر مرحله؛
آموزش و پرورش از راه عمل(9)
علیرغم افراطی که در نظریات تربیتی روسو وجود داشت، آموزش و تربیت در طول قرن نوزدهم از افکار وی متأثر گشت و روسو منبع الهام بسیاری از پرورشکاران و مصلحان فرهنگی، مانند پستالزی، هزبارت، و فروبل، واقع شد و آنان توفیق یافتند تا اندیشههای روسو را با واقعیتهای زندگی سازگار سازند.(10)
جان لاک
جان لاک (1704-1632) یکی از بزرگترین فیلسوفان انگلیسی است. اندیشههای لاک زیر ساخت مفاهیم بهکاررفته در قانون و حکومت آمریکا را بنیاد گذارد و مواد لازم برای توجیه انقلاب را در دست مهاجران استعماری در دنیای نو گذارد.
در تاریخ فلسفه، جان لاک را از جمله فیلسوفان تجربهگرایان انگلیسی شمرده اند و تأثیر دیدگاههای وی در زمینهی معرفتشناسی در دوره رنسانس نیز بهطور برجسته میدانند. لاک را عموما" پدر معنوی اندیشهی حقوق بشر در دوران جدید نیز قلمداد میکنند.(11) لاک آثار بزرگی از خود برجای گذاشت که مهمترین آنها عبارتند از: تحقیقی دربارهی فهم انسان، اندیشههایی دربارهی تربیت، دربارهی راهنمایی فهم، و دو رساله دربارهی حکومت.
جان لاک دانش را "ادراک مطابق بودن یا نامطابق بودن دو تصور" دانسته و آنرا به سهگونه تقسیمبندی میکند: دانش شهودی (یا ادراک بیواسطهی مطابقت دو تصور)، دانش برهانی (یا ادراک با واسطهی گزارهها)، و دانش تجربی (یا ادراک با واسطهی حواس).(12)
کتاب «اندیشههایی دربارهی تربیت» لاک به خواهش یکی از دوستان نجیبزاده او و به قصد راهنمایی او در تربیت فرزندش به نگارش در آمده است، به همین سبب بیشتر حاوی اصول و روشهایی است که در تربیت فرزندان طبقهی اشراف انگلستان کاربرد داشته و حاصل آن تربیت افرادی است که شایستهی عضویت در این طبقه باشند. او تربیت طبقات دیگر را به آموزش حرفهای محدود میسازد و این عقیده عیب بزرگی برای وی شمرده میشود.(13)
برخی پژوهشگران علوم تربیتی، نظریهی تربیت لاک را بر اساس چهار اصل استوار میداند: اصل سودمندی، اصل عقلانی بودن، اصل تمرین، و اصل تجربهی مستقیم. او آموزش و تربیت درست را شامل سه جنبهی جسمانی، اخلاقی، و عقلانی میدانست.(14)
جان لاک دربارهی هدف تربیت معتقد است که باید فرد را برای موفقیت در زندگی فردی و عضویت در جامعه یا بهتعبیر امروزی شهروندی آماده کرد. البته هدف غایی تربیت بهنظر او کسب شایستگی اخلاقی و لازمهی آن داشتن منش یا شخصیت متعادل و نیرومند است. او شرط اول دست یافتن به منش نیرومند و شخصیت متعادل را داشتن بدنی سالم میداند؛ زیرا بهنظر او عقل سالم در بدن سالم است. از اینرو، وی به یک سلسله توصیههای بهداشتی پرداخته و اجرای بعضی ورزشها را لازم میداند(15). بهزعم مایر یکی از پژوهشگران متاخر غرب، از نظر لاک، تربیت برای طبقات بالا دارای چهار هدف عمده است:
1- فضیلت، یعنی آگاهی بر درست و نادرست
2- حکمت، یعنی یک فعالیت عملی برای ادارهی امور خود بهطرز استادانه
3- تربیت خوب، یعنی احساس وقار که صفتی میان تکبر و فروتنی بسیار است
4- آموزشات، یعنی چیزی که فقط موجد معلومات ظاهری میشود.(16)
او برنامهی آموزش خود را با یاد دادن خواندن و نوشتن و نقاشی آغاز کرده، پس از آموختن زبان مادری آموختن یک زبان دیگر برای ارتباط با فرهنگ کشوری دیگر را لازم شمرده و آموختن زبان لاتین و ادبیات کهن را نیز مفید میداند. او تعصب خاصی نسبت به زبان انگلیسی داشت و دانستن آنرا بسی مهمتر از دانستن ادبیات باستان یونان و روم میدانست. آموزش ریاضیات، علوم طبیعی، زیستشناسی، جغرافیا، تاریخ، و هنر نیز جزء برنامهی درسی لاک است.(17) او مانند کمنیوس آموزش یک شغل را برای تندرستی و تربیت اخلاقی به جوانان توصیه میکند و سیر و سفر را نقطهی پایانی تربیت میداند.
منابع:
1ـ فصلنامه تعلیم و تربیت، سال بیست و چهارم، زمستان 1378، شماره 96، 7.
2ـ ویلیام هیر، جان. پی. پراتلی، فلسفه تعلیم و تربیت، ترجمه سعید بهشتی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1374.
3ـ ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ترجمه، عباس زریاب، تهران، سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، 1374، چ دوازدهم، ص 119-110
4ـ عبدالحسین نقیب زاده، درآمدی به فلسفه، تهران، کتابخانه طهوری، 1372، صص 180-185.
5ـ ریچارد پاپکین و آوروم استرول، کلیات فلسفه، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1385، چاپ دوم، ص 151.
6ـ علی محمد کاردان، سیر آراء تربیتی در غرب، تهران، انتشارات سمت 1381، صص 137 و 138.
7ـ همان، ص 138.
8ـ محمد علی طوسی، تاریخ آموزش و پرورش باختر، انتشارات دانشگاه سپاهیان انقلاب ایران، 1354، ص 158.
9ـ کاردان، پیشین، ص 144.
10ـ طوسی، پیشین، 164.
11ـ دانش نامه آزاد ویکی پیدیا.
12ـ میر عبدالحسین نقیب زاده، گفتارهایی در فلسفه و فلسفه تربیت، تهران، انتشارات طهوری، 1372، ص 198.
13ـ کاردان، پیشین، 120.
14ـ محمد علی طوسی، تاریخ آموزش و پرورش باختر، انتشارات دانشگاه سپاهیان انقلاب ایران، 1354، صص 132-133.
15ـ علی محمد کاردان، سیر آراء تربیتی در غرب، ص 121.
16ـ فردریک مایر، تاریخ اندیشه های تربیتی، ترجمه علی اصغر فیاض، تهران، سمت، 1374، صص 318-319.
17ـ همان،319 و 320.
ترتیب دهنده: سیدمصطفی احمدی
سه مفهوم از فلسفه آموزش و تربیت قابل تشخیص است: فلسفه آموزش و تربیت بهعنوان روشی علمی بر استنتاج استقری (دیدگاه اسپنسر و دیگر علمگران)؛ فلسفه آموزش و تربیت بهعنوان رشته که هدف آن تحقق واقعیت بزرگتری است که علوم مختلف از آن سرچشمه میگیرند (دیدگاه ایدهآلیستها)؛ و فلسفه آموزش و تربیت بهعنوان مجموعهای از اندیشههایی که باید در موقعیتهای تربیتی آزموده شوند.(1)
در ارتباط مفهوم فلسفه آموزش و تربیت، دیدگاههای گوناگونی وجود دارد كه پرداختن به همه آنها از حوصله مقاله خارج است، در اینجا برخی از مهمترین آنها را مطرح میكنیم.
نیوسام دیدگاههای رایج در تعریف فلسفه آموزش و تربیت را در سه طبقه تقسیم بندی كرده است:
فلسفه آموزش و تربیت به صورت دیدگاه درباره آموزش و تربیت؛
فلسفه آموزش و تربیت به صورت كاربرد فلسفه در آموزش و تربیت؛
فلسفه به صورت نظریه عمومی آموزش و تربیت. وی دیدگاه دوم را عمومیترین دیدگاه میخواند و رویكرد استنتاج نكته تربیتی از فلسفه نظامدار را هم در همین دیدگاه تلقی میكند.
ویلیام فرانكنا بعد از تقسیم بندی فعالیتهای فلسفی در سه بخش فلسفه نظر (speculative philosophy)، فلسفه هنجاری (normative philosophy)و فلسفه تحلیلی ( (analytical philosophy از سه نوع فلسفه آموزش و تربیت نظری، هنجاری و تحلیلی سخن به میان میآورد. به اعتقاد وی، فلسفه آموزش و تربیت نظری در جستوجوی فرضیههایی درباره انسان و جهان است كه با فرند آموزش و تربیت ارتباط دارد. فلسفه آموزش و تربیت هنجاری، اهداف لازم التحقق و اصول لازم الاتباع را در فرند تربیت انسانها مشخص و توصیههایی را در باب دستیابی به آن اهداف عرضه میكند. و فلسفه آموزش و تربیت تحلیلی در پی ضاح مفاهیم بسیار مهم است. از این سه، فلسفههای تربیتی نظری و هنجاری به فلسفه فرند آموزش و تربیت، و فلسفه تربیتی تحلیلی به فلسفه رشته آموزش و تربیت تعلق دارد.
از جمله آثاری که به توصیف و تبیین فلسفه تحلیلی آموزش و تربیت، پرداختهاند میتوان به کتابهای «فلسفه آموزش و تربیت»(2)، و «زمینهای برای باز اندیشی در فلسفه آموزش و تربیت» (1377) با ترجمهی دکتر سعید بهشتی؛ «کلیات فلسفه آموزش و پرورش» (اثر هری شفیلد) ترجمهی دکتر غلامعلی سرمد؛ «فلسفه آموزش و تربیت معاصر» (1376) ترجمه و تألیف دکتر خسرو باقری و دکتر محمد عطاران، «درآمدی بر فلسفه آموزش و پرورش» (1376) (اثر رابین بارو و رونالد وودز) ترجمهی دکتر فاطمه زیباکلام؛ و «فلسفه آموزش و پرورش: موضوعات اصلی در سنت تحلیلی» (1381) (اثر پل اچ. هرست و پاتریسیا وایت) انتخاب، تدوین و ترجمهی دکتر بختیار شعبانی ورکی و محمدرضا شجاعرضوی اشاره داشت.
فرانسیس بیکن
فرانسیس بیکن (1626-1560)، فیلسوف شهیر انگلیسی است که در تدوین و ایجاد روش جدید علمی و قاعده و شیوه کسب علم سهمی عظیم دارد. بیکن با آنکه در علوم تخصص نداشت، ولی اغلب او را «پدر علوم جدید»میخوانند (طوسی، 1354، ص135)
او شیوههای علمی مرسوم را نامعتبر دانسته و عقاید روششناختی خود را در کتاب «ارغنون نو» بیان میکند. روش استقرا از نظر او روشی معتبر برای اکتساب دانش بود.
او معتقد بود که «علم بر انسان و جهان تسلط دارد» و «بر طبیعت نمیتوان مسلط گشت مگر آنکه از قوانین آن آگاهی یابیم» از نظر او ذهن مسئول یافتن روابط در ماده بهوسیله مشاهده و تجربهاست و میان علم و عمل و مشاهده فرقی نیست. راهی که وی برای رسیدن به بصیرت و ادراک بهتر از جهان پیرامون پیشنهاد میکند چنین است: «با کسب دانش طبقه بندی مادیات بر اساس ارزش و اعتبار آن، ذهن خود را از تزویر دور دار». همچنین برای رسیدن به آن باید ذهن را از بتهایی که آن را احاطه کردهاند رها سازیم.(3)
او معتقد است، براي شناخت حقيقت، ابتدا بايد «بتها» (پيشداوريها و تصورات نادرست) را از قلمرو تفكر خود دور سازیم و این بتها چهار قسماند:
1- بتهاي غار یا شخصي: یعنی اشتباهات ناشي از صفات شخصي، طبيعت، تربيت و ساختمان جسمي و روحي هر فرد. مثلاً يكي خوشبين و ديگري بدبين است.
2- بتهاي قبيلهاي يا طايفهاي: یعنی خطاهايي كه از طبيعت نوع انسان سرچشمه ميگيرند. مثلاً محدويت حواس انسان.
3- بتهاي بازاري: یعنی اشتباهات مربوط به زبان و خطاهاي ناشي از روابط مردم با يكديگر. مانند حقيقي انگاشتن كلماتي كه صرفاً وجود لفظي دارند، مثل سيمرغ.
4- بتهاي نمايشي: یعنی اشتباهاتي كه از تعاليم و تفكرات نادرست فيلسوفان و دانشمندان پديد ميآيند.
بر این اساس از نظر او، برنامه تحصیلی مدارس بایستی بر اساس ترویج دانشهای بهم پیوسته و مرتبطی باشد که در مجموعهای معتبر و قابل اعتماد جای دارند. آموزش و پرورش باید بهسوی پدیدههای طبیعی متوجه شود تا از این طریق تعادلی میان پیشرفتهای مادی و عملی از یکطرف و توسعه تفکر انسان از طرف دیگر برقرار شود. در نظر او، آموزش و تربیت بهعنوان وسیلهای است که تسلط و قدرت انسان را بر اشیا و محیط ممکن میسازد. او محدود ساختن مرزهای تفکر و تعقل انسانی به کشفیات و یافتههای فکری دانشمندان باستانی را نوعی بیحرمتی به انسان میدانست.
در جنبه دوم (روش تدریس)، او با تأکید بر روش استقرایی و ارزش و اهمیت آن نسبت به دیگر روشها، روند صحیح و مطلوب کشف حقیقت را گوشزد میکند. بهنظر او پیشرفت و اختراع و کشف و بهدست آوردن حقایق هنگامی میسر است که تعبیر و تفسیر طبیعت بدون دخالت بتهای چهارگانه صورت گیرد. با استفاده از این روش، به حقایق امور چنانکه هستند نه چنانکه معمولاً بهنظر میرسند میتوان پی برد و این است هدف علم و فلسفه و آموزش و تربیت.
رنه دکارت
دکارت (1650-1596)، فیلسوف و ریاضیدان بزرگ عصر رنسانس است او در آغاز تأملات خود با دو مسئله مهم مواجه بود: اول، دستیابی به معرفتی یقینی؛ و دوم، رابطه جسم و روح. او سعی داشت به شیوهای نظاممند به پرسشهای بزرگ خود پاسخ دهد؛ بنابراین، بهكار بستن چهار قاعده (دستور) را در هرگونه تحقيق و پژوهشي لازم دانست:
بداهت: بر اساس اين قاعده، پژوهنده بايد تنها مسائلي را بدون تحقيق و دليل بپذيرد كه كاملاً يقيني و بديهي باشند؛
تحليل: براي بررسي و شناخت مسائل غير بديهي بايد آنها را به اجزايشان تحليل(تجزيه) كرد و اجزاي حاصله را يكيك مورد بررسي قرار داد. این قاعده به «اتميسم دكارتي» معروف است؛
تركيب: پس از بررسي و شناخت اجزاي يك مشكل تحليل شده، بايد به تركيب آن اجزا اقدام كرد و بدين گونه به شناخت كل موضوع دست يافت؛
استقصا ( شمارش امور): محقق بايد در جريان تحليل و تركيب امور، كوچكترين امر از نظر وي دور نماند.
دکارت با بهکار بستن قاعده نخست، به سنجش تمام اندیشههای پیشین خود پرداخته و شکی دستوری را در این کار پیشه خود میسازد و در نهایت به تنها چیزی که نمیتواند هیچگونه شکی داشته باشد، به شک کردن و اندیشه خود و در نتیجه به هستی خود است. در نتیجه این کار، او به جمله معروف «میاندیشم پس هستم» دست مییابد و از آنجا به بنای فلسفه خود میپردازد. دکارت در ادامه تتبعات فلسفی خود به سه یقین دست مییابد: یقین به هستی خود، چون «جوهر اندیشنده» یعنی روان؛ یقین به هستی خدا؛ و یقین به هستی جسم.(4)
او در ادامه تأملات خود، از روان و تن چون دو جوهر مستقل سخن گفته و ذات روان را «اندیشیدن» و ذات تن و جسم را «گستردگی» میداند. او از این رو، جانوران غیر انسانی را فاقد روان دانسته و فعالیتهای آنان را نتیجه تغییرات مکانیکی قلمداد میکند.(5)
در بررسی آراء تربیتی دکارت، هرچند که او دیدگاههای خاصی در اینباره نداشته است، اما از آنجا که او مبدع روش جدیدی در تفکر و تحقیق بوده است، عموماً بهکارگیری این روش را در حوزه هر نوع تحقیق و تفکری مفید و لازم دانستهاند. بنابراین، مهمترین تأثیر او در آموزش و تربیت را میتوان ابداع و گسترش روشی جدید در نحوه دستیابی به معرفت ذکر کرد.
روش دکارت نتیجههای عمیقی در تربیت دارد؛ زیرا او بر این عقیده است که نمیتوان دانش معتبر را بدون زدودن تمام تعصبها بهدست آورد. او به پرهیز از تمام افراط و تفریطها ایمان دارد و در جایی که بهدست آوردن نتیجههای مطلق ممکن نیست، بیمی ندارد که از احتمال پیروی کند و به اخلاقیاتی که مورد تصویب جامعه واقع شده، وفادار بماند. در عین حال بذر حس استقلال از کیفیات خارجی را افشانده است؛ از این رو، غلبه بر خود را بر غلبه بر جهان مقدم میشمارد و بهطور خلاصه یک طرز تفکر رواقی از خود نشان میدهد.
ژان ژاک روسو
ژان ژاک روسو (1778-1712) متولد شهر ژنو سویس که بیشتر با نظریات سیاسی شناخته شده است و آثار مهمی چون قرارداد اجتماعی، امیل، اعترافات، مقالهای دربارهی اقتصاد سیاسی، از او برجای مانده است.
اما در خصوص فلسفه تربیتی، به اعتقاد روسو، آدمی از جسم و روح ترکیب شده و آنچه او را از موجودات زندهی دیگر متمایز میسازد روح اوست که منشأ الهی دارد؛ بنابراین پیش از آنکه بر اثر تمدن و زندگانی اجتماعی ماهیت خود را از دست بدهد متوجه خیر و کمال بوده است. انسان دارای عقل و وجدان است که با عقل خود طبیعت و خدا را میشناسد و با وجدان به خیر و شر پی میبرد. وجدان برتر از عقل است زیرا عقل اغلب ما را فریب میدهد. ارزشها ذاتی روح انسان هستند و بهگونهای خودجوش یا ارتجالی شکوفا میشوند.(6)
هدف از آموزش و تربیت از دیدگاه روسو حفظ طبیعت فطرتاً نیک و آزاد کودک در برابر فساد محیط اجتماعی است. بهنظر او تربیت درست،تربیت منفی است، یعنی برای اینکه طبیعت بتواند آزادنه رشد کند، باید کودک را از جامعه دور نگه داشت تا به سن عقل برسد.(7) وظیفهی تربیت آن است که ضمن آنکه صفا و پاکی طبیعت کودک را حفظ میکند موجبات رشد و نمو وی را فراهم آورد.(8)
روسو اصول تازهای را در تربیت بهدست دادکه موجبات تحول در تفکرات و نظامهای تربیتی را فراهم آورد. این اصول بهطور خلاصه چنیناند:
جداییناپذیری تربیت از نهاد های دیگر اجتماعی؛
آموزش و تربیت مؤثر بر مبنای روان شناسی تجربی؛
شناخت خصوصیات روانی هر مرحله در تربیت؛
مطابقت برنامه و روشهای آموزش و پرورش با ویژگیهای روانی هر مرحله؛
آموزش و پرورش از راه عمل(9)
علیرغم افراطی که در نظریات تربیتی روسو وجود داشت، آموزش و تربیت در طول قرن نوزدهم از افکار وی متأثر گشت و روسو منبع الهام بسیاری از پرورشکاران و مصلحان فرهنگی، مانند پستالزی، هزبارت، و فروبل، واقع شد و آنان توفیق یافتند تا اندیشههای روسو را با واقعیتهای زندگی سازگار سازند.(10)
جان لاک
جان لاک (1704-1632) یکی از بزرگترین فیلسوفان انگلیسی است. اندیشههای لاک زیر ساخت مفاهیم بهکاررفته در قانون و حکومت آمریکا را بنیاد گذارد و مواد لازم برای توجیه انقلاب را در دست مهاجران استعماری در دنیای نو گذارد.
در تاریخ فلسفه، جان لاک را از جمله فیلسوفان تجربهگرایان انگلیسی شمرده اند و تأثیر دیدگاههای وی در زمینهی معرفتشناسی در دوره رنسانس نیز بهطور برجسته میدانند. لاک را عموما" پدر معنوی اندیشهی حقوق بشر در دوران جدید نیز قلمداد میکنند.(11) لاک آثار بزرگی از خود برجای گذاشت که مهمترین آنها عبارتند از: تحقیقی دربارهی فهم انسان، اندیشههایی دربارهی تربیت، دربارهی راهنمایی فهم، و دو رساله دربارهی حکومت.
جان لاک دانش را "ادراک مطابق بودن یا نامطابق بودن دو تصور" دانسته و آنرا به سهگونه تقسیمبندی میکند: دانش شهودی (یا ادراک بیواسطهی مطابقت دو تصور)، دانش برهانی (یا ادراک با واسطهی گزارهها)، و دانش تجربی (یا ادراک با واسطهی حواس).(12)
کتاب «اندیشههایی دربارهی تربیت» لاک به خواهش یکی از دوستان نجیبزاده او و به قصد راهنمایی او در تربیت فرزندش به نگارش در آمده است، به همین سبب بیشتر حاوی اصول و روشهایی است که در تربیت فرزندان طبقهی اشراف انگلستان کاربرد داشته و حاصل آن تربیت افرادی است که شایستهی عضویت در این طبقه باشند. او تربیت طبقات دیگر را به آموزش حرفهای محدود میسازد و این عقیده عیب بزرگی برای وی شمرده میشود.(13)
برخی پژوهشگران علوم تربیتی، نظریهی تربیت لاک را بر اساس چهار اصل استوار میداند: اصل سودمندی، اصل عقلانی بودن، اصل تمرین، و اصل تجربهی مستقیم. او آموزش و تربیت درست را شامل سه جنبهی جسمانی، اخلاقی، و عقلانی میدانست.(14)
جان لاک دربارهی هدف تربیت معتقد است که باید فرد را برای موفقیت در زندگی فردی و عضویت در جامعه یا بهتعبیر امروزی شهروندی آماده کرد. البته هدف غایی تربیت بهنظر او کسب شایستگی اخلاقی و لازمهی آن داشتن منش یا شخصیت متعادل و نیرومند است. او شرط اول دست یافتن به منش نیرومند و شخصیت متعادل را داشتن بدنی سالم میداند؛ زیرا بهنظر او عقل سالم در بدن سالم است. از اینرو، وی به یک سلسله توصیههای بهداشتی پرداخته و اجرای بعضی ورزشها را لازم میداند(15). بهزعم مایر یکی از پژوهشگران متاخر غرب، از نظر لاک، تربیت برای طبقات بالا دارای چهار هدف عمده است:
1- فضیلت، یعنی آگاهی بر درست و نادرست
2- حکمت، یعنی یک فعالیت عملی برای ادارهی امور خود بهطرز استادانه
3- تربیت خوب، یعنی احساس وقار که صفتی میان تکبر و فروتنی بسیار است
4- آموزشات، یعنی چیزی که فقط موجد معلومات ظاهری میشود.(16)
او برنامهی آموزش خود را با یاد دادن خواندن و نوشتن و نقاشی آغاز کرده، پس از آموختن زبان مادری آموختن یک زبان دیگر برای ارتباط با فرهنگ کشوری دیگر را لازم شمرده و آموختن زبان لاتین و ادبیات کهن را نیز مفید میداند. او تعصب خاصی نسبت به زبان انگلیسی داشت و دانستن آنرا بسی مهمتر از دانستن ادبیات باستان یونان و روم میدانست. آموزش ریاضیات، علوم طبیعی، زیستشناسی، جغرافیا، تاریخ، و هنر نیز جزء برنامهی درسی لاک است.(17) او مانند کمنیوس آموزش یک شغل را برای تندرستی و تربیت اخلاقی به جوانان توصیه میکند و سیر و سفر را نقطهی پایانی تربیت میداند.
منابع:
1ـ فصلنامه تعلیم و تربیت، سال بیست و چهارم، زمستان 1378، شماره 96، 7.
2ـ ویلیام هیر، جان. پی. پراتلی، فلسفه تعلیم و تربیت، ترجمه سعید بهشتی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1374.
3ـ ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ترجمه، عباس زریاب، تهران، سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، 1374، چ دوازدهم، ص 119-110
4ـ عبدالحسین نقیب زاده، درآمدی به فلسفه، تهران، کتابخانه طهوری، 1372، صص 180-185.
5ـ ریچارد پاپکین و آوروم استرول، کلیات فلسفه، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1385، چاپ دوم، ص 151.
6ـ علی محمد کاردان، سیر آراء تربیتی در غرب، تهران، انتشارات سمت 1381، صص 137 و 138.
7ـ همان، ص 138.
8ـ محمد علی طوسی، تاریخ آموزش و پرورش باختر، انتشارات دانشگاه سپاهیان انقلاب ایران، 1354، ص 158.
9ـ کاردان، پیشین، ص 144.
10ـ طوسی، پیشین، 164.
11ـ دانش نامه آزاد ویکی پیدیا.
12ـ میر عبدالحسین نقیب زاده، گفتارهایی در فلسفه و فلسفه تربیت، تهران، انتشارات طهوری، 1372، ص 198.
13ـ کاردان، پیشین، 120.
14ـ محمد علی طوسی، تاریخ آموزش و پرورش باختر، انتشارات دانشگاه سپاهیان انقلاب ایران، 1354، صص 132-133.
15ـ علی محمد کاردان، سیر آراء تربیتی در غرب، ص 121.
16ـ فردریک مایر، تاریخ اندیشه های تربیتی، ترجمه علی اصغر فیاض، تهران، سمت، 1374، صص 318-319.
17ـ همان،319 و 320.
ترتیب دهنده: سیدمصطفی احمدی