فصل دوم: ترکیب انسان از جسم و نفس
اگر انسان بخواهد خود را بشناسد، باید بداند که آدمی را از دو چیز آفریدهاند؛ یکی همین "بدن ظاهری" که آن را تن نیز میگویند که از گوشت و پوست و استخوان و رگ و امثال آن تشکیل شده است؛ جنس این بدن از جنس مخلوقات همین عالمِ محسوس یا عالم جسمانی است که با چشم ظاهری نیز قابل دیدن است. بخش دیگر و مهمترِ انسان همان "نفس" است که آن را روح و جان و عقل و دل نیز میگویند.
"نفس"، گوهری روحانی از عالم ملکوت و از جنس فرشتگان است. "نفس" دُرّی بسیار گرانبهاست که خداوند متعال بنا به مصلحتهایی، با قدرت خود میان آن و بدن ظاهری ارتباط برقرار کرده و آن را تا زمان معین و اجل موعود که همانا هنگام قطع وابستگی نفس از بدن میباشد در زندانِ تن محبوس نموده است.
"نفس" با چشم ظاهری قابل تماشا نبوده و تنها از طریق بصیرت باطنی تا حدودی قابل درک خواهد بود. باید توجه داشت که هرگاه از مفاهیمی مثل "انسان" و "آدمی" صحبت شود، مراد همان نفس است که حقیقتِ انسان را تشکیل میدهد.
"بدن ظاهری" ابزاری است که نفسِ انسان مامور است تا با بهرهگیری از آن، امور و وظایفی را انجام دهد. شناخت حقیقتِ "بدن ظاهری" امری ممکن است، چرا که از جنس مادیات بوده و درکِ آن توسط ابزارهای حسی چندان سخت نیست. اما "نفس" به آن دلیل که از جنس مادیات نیست، رسیدن به عمق حقیقتِ آن در این دنیای مادی میسّر نیست. چنانچه پیامبر گرامی اسلام (ص) در پاسخ به کسانی که در رابطه با حقیقتِ روح از ایشان سوال پرسیده بودند، چیزی نگفت تا اینکه وحی آمد که خداوند متعال فرموده است: «و یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربّی...یعنی از تو از حقیقت روح سوال میکنند، بگو که "روح" از امور پرودگار من است.» پیامبر اکرم (ص) بیش از این مقدار اجازه نیافت که چیزی بیان کند.
آدمی یا صرفا بعد از قطع ارتباط روح و بدن که همان مرگ است میتواند حقیقتِ نفس خود را بشناسد و یا در همین عالم مادی اگر بتواند نفس خود را کامل کند و بخواهد به سرحد کمال برسد، خواهد توانست که فیالجمله به نفس خود معرفت پیدا کند.
فصل سوم: راه شناختن نفس
هر چند فهم و درکِ جزءِ مجرد انسان یا همان "نفس" امر مشکلی است، اما هر کسی بتواند ساحت دل خود را از غبار عالم طبیعت پاک کند و شهوات حیوانی را اندکی از خود دور نماید و آینهی دل را از زنگار کدورتهای این عالم جلا دهد و گهگاهی دَرِ دل را بر روی بیگانگانِ نابکار ببندد و با محبوب حقیقی خود خلوتی نماید و با حضور قلب، متوجه عالم نورانی شود و با نیت خالص مشغول به مناجات حضرت پروردگار گردد و زمانی را در شگفتیهای دنیا و هیبت و جبروت قادر ذوالجلال اندیشه کند؛ امکان اینکه حالتی از نورانیت و آرامش عقلی نصیبش شود که به سبب آن به این یقین برسد که ذات وی از این عالم جسمانی نیست، وجود دارد.
راه دیگری که به سبب آن میتوان به این یقین رسید که انسان غیر از این بدن ظاهری، دارای جزء دیگری است که از جنس بدن مادیاش نیست، تأمل و درنگ در بحث "خواب" است. در هنگام خواب، راهِ حواس بسته خواهد شد، چشم از دیدن و گوش از شنیدن بازمانده و بدن در گوشهای ساکن و بیحس متوقف میشود.
با این وجود، در هنگام خواب، انسان در اطراف و افقهای عالم به سِیر کردن مشغول شده و با گروههای مختلف موجودات به گفت و شنود میپردازد. حتی اگر شخصی که خوابیده است دارای صفای باطنی باشد، چه بسا در عالم ملکوت راه یابد و از آنجا امور آینده را مشاهده کند و بر امور پنهان عالم آگاه شود؛ امری که در عالم بیداری و در حالت هوشیاری جسمانی، به نوعی ناممکن است.
ادامه دارد...