در مطلب قبل به بحث اسراف و تبذیر در محافل ختم و عروسی اشاره گردید و گفته شد که این مصارف مبدل به یک معضل و بالاتر از آن تبدیل به یک ارزش در جامعه ما شده است. لازم است که با این معضل مبارزه کرد؛ چرا که اسراف جزء گناهان کبیره بوده و خداوند به اسرافکاران وعده عذاب داده است.
اسراف فقط در خوردن و آشامیدن و هزینه کردن نیست، بلکه این معضل میتواند شامل عمر هم شود. چرا که عمر بالاترین سرمایهی یک انسان است، همان ضربالمثل قدیمی که میگوید وقت طلا است. البته باید گفت که این ضربالمثل اشتباه است، چون وقت بالاتر از طلا میباشد، اگر انسان طلا را از دست بدهد قطعا با تلاش دوباره میتواند به دست بیاورد، اما اگر تمام دنیا را بدهد یک ثانیه از عمرش را نمیتواند بخرد.
اسراف عمر در میان جوانان ما، خصوصا دانشگاهیان تبدیل به یک معضل اساسی شده است. امروز شاهدیم که اکثر جوانان به فیسبوک معتاد شدهاند و ساعتها از عمر خودشان را در فضای مجازی بدون کدام هدف خاصی به هدر میدهند.
برخی خانوادهها با هزاران امید و آرزو جوانان خود را برای یادگیری علم به ولایتهای دوردست میفرستند تا در آینده با تخصصی که به دست میآورند، اولا خانواده را سربلند کرده و کمکحال آنان باشند و دوما به اندازهی سهم خود باعث ترقی ملت و آبادانی وطنشان شوند. برای رسیدن به این امر مهم، خیلی از خانوادهها از مصارف روزمره خودشان کنار میگذارند و این مبالغ را برای فرزندانشان میسپارند تا درس بخوانند.
میتوان اذعان نمود که برخی از همین جوانان، روزانه چند ساعت از عمرشان را در دانشگاه میگذرانند، آن هم با چپترهایی که خیلیهاشان متعلق به سالها قبل است. و اساتیدی که برخیهاشان فقط بر اساس روابط به دانشگاه استخدام شدهاند و تخصصی در رشتهی خودشان ندارند.
مشخص است که این جوانان با این وضعیت به جایی نمیرسند، مگر اینکه مطالعات جنبی در رشتهی تخصصیشان داشته باشند تا بتوانند در آینده گلیم خودشان را از آب بکشند.
تاسفبارتر این است که همین جوانان نه تنها مطالعات جنبی ندارند بلکه پس از بازگشت به لیلیه که ساعتهای زیادی را در آنجا برای مطالعه و توانمندسازی خودشان در اختیار دارند؛ اما تا پاسی از شب یا بدون هدف در فیسبوک پرسه میزنند یا فلم و سریال نگاه میکنند و یا گیم میزنند. جوانانی هستند که هفتهای 200 تا 250 افغانی را صرف خریدن اینترنت میکنند اما در ماه 100 افغانی را هزینه خریدن یک جلد کتاب نمیکنند.
پرواضح است که خروجی این روند در آینده چیست، جوانان بعد از 16 سال صرف عمر، تنها چیزی که به دست میآورند یک مدرک است و هیچگونه تخصصی هم در رشتهی خودشان ندارند. عدهای از این جوانان تحصیلکرده، پس از فراغت اگر واسطهای قوی داشته باشند در بستهای پایینرتبه دولتی مشغول به کار میشوند که این نشاندهندهی بیسوادی مدیران جامعه است که قطعا به مرور اجتماع را به سوی تباهی خواهند برد. اگر فارغالتحصیلان واسطه نداشته باشند که عملا به دوران قبل از تحصیل خود بازمیگردند.
باید به دلسوزانِ این مرز و بوم گفت؛ اگر برای حل این معضل فکری صورت نگیرد، در آیندهای نه چندان دور پایههای اساسی کشور که همان نیرو و قدرت جوانان میباشد از بین خواهد رفت و کشوری که سالها برای حفظ آن خون دادهایم بیش از پیش به دست بیگانگان خواهد افتاد.
در پایان باید اشاره کرد که راه برونرفت از این معضل در قدم اول در وجود خودِ جوانان است که بنشینند و با خود ساعتی را خلوت کنند که هدف من از درس خواندن چیست؟ آیا فقط به دنبال مدرک هستم یا تخصص؟ دوما باید چارهای به حال چپترهای امروزی که متعلق به سالها قبل است شود، چرا که علم ثانیه به ثانیه پیشرفت میکند و ما هنوز گرفتار همان جزوههای سی سال قبل هستیم. سوما باید فکری هم به حال برخی از اساتیدی که سواد و تخصص کافی ندارند و صرفا بر اساس روابط و نه ضوابط در دانشگاهها استخدام گردیدهاند شود.
نویسنده سید حامد موسوی
اسراف فقط در خوردن و آشامیدن و هزینه کردن نیست، بلکه این معضل میتواند شامل عمر هم شود. چرا که عمر بالاترین سرمایهی یک انسان است، همان ضربالمثل قدیمی که میگوید وقت طلا است. البته باید گفت که این ضربالمثل اشتباه است، چون وقت بالاتر از طلا میباشد، اگر انسان طلا را از دست بدهد قطعا با تلاش دوباره میتواند به دست بیاورد، اما اگر تمام دنیا را بدهد یک ثانیه از عمرش را نمیتواند بخرد.
اسراف عمر در میان جوانان ما، خصوصا دانشگاهیان تبدیل به یک معضل اساسی شده است. امروز شاهدیم که اکثر جوانان به فیسبوک معتاد شدهاند و ساعتها از عمر خودشان را در فضای مجازی بدون کدام هدف خاصی به هدر میدهند.
برخی خانوادهها با هزاران امید و آرزو جوانان خود را برای یادگیری علم به ولایتهای دوردست میفرستند تا در آینده با تخصصی که به دست میآورند، اولا خانواده را سربلند کرده و کمکحال آنان باشند و دوما به اندازهی سهم خود باعث ترقی ملت و آبادانی وطنشان شوند. برای رسیدن به این امر مهم، خیلی از خانوادهها از مصارف روزمره خودشان کنار میگذارند و این مبالغ را برای فرزندانشان میسپارند تا درس بخوانند.
میتوان اذعان نمود که برخی از همین جوانان، روزانه چند ساعت از عمرشان را در دانشگاه میگذرانند، آن هم با چپترهایی که خیلیهاشان متعلق به سالها قبل است. و اساتیدی که برخیهاشان فقط بر اساس روابط به دانشگاه استخدام شدهاند و تخصصی در رشتهی خودشان ندارند.
مشخص است که این جوانان با این وضعیت به جایی نمیرسند، مگر اینکه مطالعات جنبی در رشتهی تخصصیشان داشته باشند تا بتوانند در آینده گلیم خودشان را از آب بکشند.
تاسفبارتر این است که همین جوانان نه تنها مطالعات جنبی ندارند بلکه پس از بازگشت به لیلیه که ساعتهای زیادی را در آنجا برای مطالعه و توانمندسازی خودشان در اختیار دارند؛ اما تا پاسی از شب یا بدون هدف در فیسبوک پرسه میزنند یا فلم و سریال نگاه میکنند و یا گیم میزنند. جوانانی هستند که هفتهای 200 تا 250 افغانی را صرف خریدن اینترنت میکنند اما در ماه 100 افغانی را هزینه خریدن یک جلد کتاب نمیکنند.
پرواضح است که خروجی این روند در آینده چیست، جوانان بعد از 16 سال صرف عمر، تنها چیزی که به دست میآورند یک مدرک است و هیچگونه تخصصی هم در رشتهی خودشان ندارند. عدهای از این جوانان تحصیلکرده، پس از فراغت اگر واسطهای قوی داشته باشند در بستهای پایینرتبه دولتی مشغول به کار میشوند که این نشاندهندهی بیسوادی مدیران جامعه است که قطعا به مرور اجتماع را به سوی تباهی خواهند برد. اگر فارغالتحصیلان واسطه نداشته باشند که عملا به دوران قبل از تحصیل خود بازمیگردند.
باید به دلسوزانِ این مرز و بوم گفت؛ اگر برای حل این معضل فکری صورت نگیرد، در آیندهای نه چندان دور پایههای اساسی کشور که همان نیرو و قدرت جوانان میباشد از بین خواهد رفت و کشوری که سالها برای حفظ آن خون دادهایم بیش از پیش به دست بیگانگان خواهد افتاد.
در پایان باید اشاره کرد که راه برونرفت از این معضل در قدم اول در وجود خودِ جوانان است که بنشینند و با خود ساعتی را خلوت کنند که هدف من از درس خواندن چیست؟ آیا فقط به دنبال مدرک هستم یا تخصص؟ دوما باید چارهای به حال چپترهای امروزی که متعلق به سالها قبل است شود، چرا که علم ثانیه به ثانیه پیشرفت میکند و ما هنوز گرفتار همان جزوههای سی سال قبل هستیم. سوما باید فکری هم به حال برخی از اساتیدی که سواد و تخصص کافی ندارند و صرفا بر اساس روابط و نه ضوابط در دانشگاهها استخدام گردیدهاند شود.
نویسنده سید حامد موسوی