تلاش برای برتری قوّهی عاقله بر سایر قوا
بر هر انسان هوشیاری که دشمن نفس خود نباشد لازم است تا سعی کند قوّهی عاقلهی وی بر سایر قوای بدنش برتری یابد. چنین شخصی باید نهایت تلاش خود را برای به دست آوردن سعادت ابدی و تحصیل صفات جمیله و دفع اخلاق رذیله به خرج دهد. این شخص باید به مقدار ضرورت به دنبال لذتهای جسمانی باشد.
وی باید از غذا و طعام به قدر آنچه برای سلامتی بدن و زندهماندن به آن احتیاج دارد بسنده کند و اوقات خود را صرف به دست آوردن انواع غذاهای رنگارنگ تلف نکند. اگر از این مقدار تجاوز کرد، صرفا همان مقدار بطلبد که موجب ذلت و خواری وی در نزد اهل و عیالش نشود. بیشتر از این، موجب گرفتاری و خسران او خواهد شد.
چنین شخصی در بحث مجامعت و ارتباط جنسی، تا اندازهای که برای حفظ نوعِ بشر و بقای نسل کفایت میکند مشغول شود و از اینکه غرق در شهوات نفسانی و علایق دنیوی شود بپرهیزد، چرا که به شقاوت ابدی و هلاکت دائمی وی خواهد انجامید.
ای براداران و خواهران بر نفس خود رحم کنید و قبل از اینکه همهی راهها بسته شود بیدار شوید و پیش از آنکه پاهای شما ناتوان شود مسیر را بپیمائید. عمر خویش را دریابید و از آن غافل نباشید چرا که زندگی کوتاه و مختصر است. زودتر از آنکه ریشهی اخلاقِ ناپسند در وجودتان مستحکم شود و به صورت صفاتی ثابت درآید و پیش از آنکه لشکر شیاطین، مملکتِ دل شما را تسخیر کند و تخت پادشاهیِ وجودتان مقرّ شیطان شود و جوانیتان که دوران قدرت و توانایی شماست سپری گردد، چارهای اساسی بایندیشید.
بدون شک، انسان لحظه به لحظه به سمت ضعف و پیری و ناتوانی حرکت میکند و در عین حال، صفاتی که در نفس او ریشه دوانیده محکمتر و قویتر میگردد:
خاربن در قوّت و برخاستن
خارکن در سستی و در کاستن
انسانی که در جوانیِ خود، با شیطان و حزب او که هنوز بر ملک دلش مسلط نشدهاند مقابله نکند، چگونه خواهد توانست در دوران پیری خود با آنها مجاهدت نماید؟ البته که انسان باید در هر وقتی به اندازهی قدرتِ خود سعی و کوشش در دفع اخلاق رذیله و کسب صفات حسنه داشته باشد.
بنابراین نباید مأیوس باشیم. باید بدانیم که درهای فیض الهی وسیع است و برای هر گناهکاری راه نجات وجود دارد. اما نباید پنداشت که صفا و نورانیتی که به سبب کدورت و تیرگی گناه از نفس انسان رخت بسته، بازگشت آن ممکن است، خیر اینگونه نیست.
زنهار، این اندیشهای محال و خیالی فاسد است، زیرا نهایت امر آن است که بتوان آثار معصیت و گناه را با افعال حسنه محو نمود، با این افعال حسنه، آن نورانیت و روشنایی حاصل نمیشود. آری اگر آن معصیتها انجام نشده بود و این افعال حسنه از انسان صادر میشد، آنگاه برای وی صفا و بهجت در دنیا و درجهای والا در آخرت تعلق میگرفت.
اما چون معصیت صورت بگیرد، این صفا و درجات از دست انسان میرود و فایدهی افعال حسنه صرفا محو نمودن آثار معصیت است و بس.
فصل سوم از باب دوم: قوای چهارگانه سرمنشأ نیکیها و بدیها
از آنچه در بخشهای قبلی گذشت مشخص شد که هرچند انسان دارای قوا و جوارح زیادی است ولی همهی آنها به غیر از چهار قوّهی اربعه، مطیع و فرمانبردار هستند و نمیتوانند در تغییر و تبدیل احوال نفس وی اثرگذار باشند.
آنچه منشأ اثر و باعث نیک و بد صفات و خیر و شرّ ملکات است، همان قوای چهارگانه هستند. لذا همهی اخلاق نیک و بد از همین چهار قوّه پدید میآیند.
ادامه دارد...