آنها که سیاست را بیش از حد داغ یا سرد میکنند وجدانهای انسانی را میسوزانند و صحنه را مملو از شیّادی و شرّ و خصومت و آلودگی میکنند. سیاست مهم است، اما میدان بازی منافع و موازنهی صرف قدرت نیست، میدان مصالح عمومی است. همیشه باید خردمندانه به بهبود آن اندیشید. به بهبود آن هم نمیتوان اندیشید مگر آنکه وجدان جامعه و فرد بیدار و ناظر باشد.
در جامعه ما کسانی به نام دین، سیاست را داغ نموده و وجدانها را دستکاری میکنند تا همانطور که فرمان دهند، به نفع بازی آنها در عرصه منازعه باشند. مگر وجدانها را میتوان دستکاری کرد؟ بله میتوان. کافی است هالهای از تقدس و جزمیت را با داستانی گرم و داغ درآمیزی.
کسانی هم هستند که عرصه سیاست را بیش از حد سرد میکنند. آنها موازنه قدرت و پیشبرد منافع فردی یا گروهی و طبقاتی را اولویت میدهند و هر روز توصیه میکنند دست از نگاه ارزشمدار در سیاست بردارید. آنها به جای دستکاری وجدان، به کلی وجدان را در عرصه سیاست تعطیل میکنند.
وجدان در سرشت خود، اجتماعی است. وجدانِ فردی به شرط زندهبودنِ وجدان اجتماعی بیدار است. وجدان اجتماعی منظومهی باورها و ارزشهای اخلاقی و عادات و سنتهایی است که هر فرد را ملزم میکند نسبت به وجود معضلات پیرامونش، حساس باشد و نسبت به آن موضع بگیرد. اما در جامعه ما، وجدان اجتماعی و فردی در گرم و سرد حیات سیاسیمان به نحو فاجعهباری افسرده است.
حکومت عهدهدار داغکردن عرصه سیاست بوده است. آنها به وجدان دستکاریشده و حکومتی نیاز داشتند. بنابراین هر کسی که بنا به حکم وجدانش به مشکلی اعتراض کرد، دربارهی رفتار با اقلیتهایی معترض بود، نسبت به الگوهای تبلیغاتی علیه کسانی علَم مخالفت برداشت، مورد طعن و لعن شدید حکومت قرار گرفت. اگر بر اعتراض خود پافشاری کرد، اسنادی از راه رسید که ثابت میکرد فاسد است و وابسته و جاسوس و صد البته بیوجدان. اما مرتب اسنادی به رویت مردم میرسد که نشان میدهد سیاستهای رسمی، تا چه حد به موازین وجدان انسانی پای بند است. از سیاستهای منطقهای گرفته تا سیاستهای داخلی، از حوزه اقتصاد و جامعه گرفته تا حوزه هنر و ورزش.
تقریباً سیاستی نیست که مارک استاندارد وجدان و فطرت انسانی بر خود نداشته باشد. تعیین میکنند در چه مواردی وجدانها باید برانگیخته شوند، چه اموری وجدانی است و چه اموری با موازین وجدان انسانی ناسازگار است. در کدام زمینهها باید بیش از حد وجدان صرف کرد و در کجا باید باب وجدان را به کلی بست. در مجموع تولید و مصرف وجدان حکومتی بالاست چندان که گویی مردم باید احساس شرم کنند از این بابت که بیوجدانند.
وجدان یک مفهوم حکومتی و دولتی شده است. مردم هم اگر میخواهند وجدان داشته باشند خوب است با سیاستهای نظام همراهی کنند اما اگر وجدان شخصی یا گروهیشان فرمانی دیگر داد،خوب است خودشان با دست خودشان سرکوبش کنند. چرا که وجدان اصولاً مرجع دولتی دارد و هر کس نمیتواند مدعی وجدان شود.
در مقابل کسانی هم در موضع مخالف، سیاست را چیزی شبیه معامله و بازار و مبادله یافتهاند. بنابراین با صدای آرام از همه خواستهاند آتشهای احساس و هیجان را خاموش کنند، آرام و خردمندانه بنشینند و به قواعد یک رقابت و خرید و فروش سودآور بیاندیشند.
باب وجدان را در عرصه سیاست بستهاند و از یک خرد حسابگر دم میزنند. حاصل آنکه زندگی سیاسی ما، از نقش آفرینی وجدان انسانی خالی شده است.
بوروکراسی را ببینید چگونه درگیر فساد ساختاری است. گسیختگیهای درون نظام را مشاهده کنید، از هم گسیختگی اقوام احزاب و جناحهای مختلف را ببینید، ضعف بنیادی جنبشهای اجتماعی را مشاهده کنید، به کمرنگشدن افقهای امیدبخش توجه کنید، کمتوانی جامعه در تولید بازیگران مسئول در میدان سیاست را ببینید، اینها همه حاصل کاستیگرفتن نقش وجدان در عرصه سیاست است.
امروز البته ماجرا جذابتر شده است. خوب که نگاه میکنی آنکه در عرصه سیاست، همه چیز را داغ و سرنوشتساز جلوه میدهد و دوگانههای حق و باطل ترسیم میکند دست در کیسه همانی دارد که سیاست را به بازار خرید و فروش تبدیل کرده و در سودای کسب و کاری پر رونق است. گاهی سیاست را داغ میخرند پس کالا را از ماهیتاوه بیرون میآورد اگر سلیقه مردم به سیاست سرد بود، کالا را در یخچال میگذارد تا سرد شود.
سیاست میدان پیشبرد مصالح عمومی است. متولیان امور باید در چارچوب مصالح عمومی تصمیمگیری کنند. مردم باید با وجدانهای بیدار فردی و جمعی، ناظر و داور باشند. وجدانها باید مستقل از عرصه سیاست، بیدار و ناظر و بیانگر باشند. جز پذیرش این قاعده، راهی برای برونرفت از وضعیت فعلی گشوده نیست.
نویسنده: سید مرتضی احمدی
در جامعه ما کسانی به نام دین، سیاست را داغ نموده و وجدانها را دستکاری میکنند تا همانطور که فرمان دهند، به نفع بازی آنها در عرصه منازعه باشند. مگر وجدانها را میتوان دستکاری کرد؟ بله میتوان. کافی است هالهای از تقدس و جزمیت را با داستانی گرم و داغ درآمیزی.
کسانی هم هستند که عرصه سیاست را بیش از حد سرد میکنند. آنها موازنه قدرت و پیشبرد منافع فردی یا گروهی و طبقاتی را اولویت میدهند و هر روز توصیه میکنند دست از نگاه ارزشمدار در سیاست بردارید. آنها به جای دستکاری وجدان، به کلی وجدان را در عرصه سیاست تعطیل میکنند.
وجدان در سرشت خود، اجتماعی است. وجدانِ فردی به شرط زندهبودنِ وجدان اجتماعی بیدار است. وجدان اجتماعی منظومهی باورها و ارزشهای اخلاقی و عادات و سنتهایی است که هر فرد را ملزم میکند نسبت به وجود معضلات پیرامونش، حساس باشد و نسبت به آن موضع بگیرد. اما در جامعه ما، وجدان اجتماعی و فردی در گرم و سرد حیات سیاسیمان به نحو فاجعهباری افسرده است.
حکومت عهدهدار داغکردن عرصه سیاست بوده است. آنها به وجدان دستکاریشده و حکومتی نیاز داشتند. بنابراین هر کسی که بنا به حکم وجدانش به مشکلی اعتراض کرد، دربارهی رفتار با اقلیتهایی معترض بود، نسبت به الگوهای تبلیغاتی علیه کسانی علَم مخالفت برداشت، مورد طعن و لعن شدید حکومت قرار گرفت. اگر بر اعتراض خود پافشاری کرد، اسنادی از راه رسید که ثابت میکرد فاسد است و وابسته و جاسوس و صد البته بیوجدان. اما مرتب اسنادی به رویت مردم میرسد که نشان میدهد سیاستهای رسمی، تا چه حد به موازین وجدان انسانی پای بند است. از سیاستهای منطقهای گرفته تا سیاستهای داخلی، از حوزه اقتصاد و جامعه گرفته تا حوزه هنر و ورزش.
تقریباً سیاستی نیست که مارک استاندارد وجدان و فطرت انسانی بر خود نداشته باشد. تعیین میکنند در چه مواردی وجدانها باید برانگیخته شوند، چه اموری وجدانی است و چه اموری با موازین وجدان انسانی ناسازگار است. در کدام زمینهها باید بیش از حد وجدان صرف کرد و در کجا باید باب وجدان را به کلی بست. در مجموع تولید و مصرف وجدان حکومتی بالاست چندان که گویی مردم باید احساس شرم کنند از این بابت که بیوجدانند.
وجدان یک مفهوم حکومتی و دولتی شده است. مردم هم اگر میخواهند وجدان داشته باشند خوب است با سیاستهای نظام همراهی کنند اما اگر وجدان شخصی یا گروهیشان فرمانی دیگر داد،خوب است خودشان با دست خودشان سرکوبش کنند. چرا که وجدان اصولاً مرجع دولتی دارد و هر کس نمیتواند مدعی وجدان شود.
در مقابل کسانی هم در موضع مخالف، سیاست را چیزی شبیه معامله و بازار و مبادله یافتهاند. بنابراین با صدای آرام از همه خواستهاند آتشهای احساس و هیجان را خاموش کنند، آرام و خردمندانه بنشینند و به قواعد یک رقابت و خرید و فروش سودآور بیاندیشند.
باب وجدان را در عرصه سیاست بستهاند و از یک خرد حسابگر دم میزنند. حاصل آنکه زندگی سیاسی ما، از نقش آفرینی وجدان انسانی خالی شده است.
بوروکراسی را ببینید چگونه درگیر فساد ساختاری است. گسیختگیهای درون نظام را مشاهده کنید، از هم گسیختگی اقوام احزاب و جناحهای مختلف را ببینید، ضعف بنیادی جنبشهای اجتماعی را مشاهده کنید، به کمرنگشدن افقهای امیدبخش توجه کنید، کمتوانی جامعه در تولید بازیگران مسئول در میدان سیاست را ببینید، اینها همه حاصل کاستیگرفتن نقش وجدان در عرصه سیاست است.
امروز البته ماجرا جذابتر شده است. خوب که نگاه میکنی آنکه در عرصه سیاست، همه چیز را داغ و سرنوشتساز جلوه میدهد و دوگانههای حق و باطل ترسیم میکند دست در کیسه همانی دارد که سیاست را به بازار خرید و فروش تبدیل کرده و در سودای کسب و کاری پر رونق است. گاهی سیاست را داغ میخرند پس کالا را از ماهیتاوه بیرون میآورد اگر سلیقه مردم به سیاست سرد بود، کالا را در یخچال میگذارد تا سرد شود.
سیاست میدان پیشبرد مصالح عمومی است. متولیان امور باید در چارچوب مصالح عمومی تصمیمگیری کنند. مردم باید با وجدانهای بیدار فردی و جمعی، ناظر و داور باشند. وجدانها باید مستقل از عرصه سیاست، بیدار و ناظر و بیانگر باشند. جز پذیرش این قاعده، راهی برای برونرفت از وضعیت فعلی گشوده نیست.
نویسنده: سید مرتضی احمدی