در بخش قبلی گفته شد که انسان اگر میخواهد که جامع میان امور عقلی و امور نقلی باشد، باید در هر دو امر، حد وسط و میانه را اختیار کند.
بنابراین، نباید صرفا به امور عقلی مانند استدلال و برهان و یا صرفا به امور نقلی مانند احادیث و روایات بسنده کرد. بر خواهان علم و دانش لازم است تا ابتدا از صاحب شرع و دین که خداوند باشد، چراغِ راه و رهبر بخواهد و عقل خود را به دنبال او روان سازد و عصای استدلال به دست بگیرد و نفس خود را با عبادت، اطاعت، مجاهدت و ریاضت پاکسازی کند و سپس مسیر صحیح را برگزیند.
همچنین نباید از آن دسته از اخباریونی باشد که قواعد اصولِ عقلی را نادیده میگیرند، و یا از اصولیّونی نباشد که در استنباط احکام شریعت، آرای خود را حجتِ قاطع میشمارند. بلکه باید میان این دو مسیر جمع نموده و آنچه عقلِ صریح و نقلِ صحیح، وی را به آن کشاند، اختیار کند و در جمیع امور باطنی و ظاهری، حد وسط را برگزیند تا امر دنیا و آخرتِ او منظم گردد و سعادت ابدی را دریابد.
فصل چهارم: اتصاف مصلح به عدالت
لازمهی عدالت، این است که عقل که خلیفهی خداوند است، بر جمیع قوا غالب شود تا هر یک از آنان به کاری که بایسته و شایستهی آن هستند گمارده شوند و نظام مملکتِ انسانی فاسد نشود.
بنابراین، بر هر انسانی واجب است که تلاش داشته باشد تا عقل را که حکمِ حاکمِ عادل و جایگاه یک خلیفه را از جانب خدا دارد، بر قوای او غالب شود و اختلاف قوا را برطرف کند و خواهشها و هواهای آنها را کنار بگذارد و همه را به راه مستقیم رهنمود سازد.
بدون شک، کسی که قوّه و صفات خود را اصلاح نکرده و عدالت را در مملکت بدن خود ظاهر ننموده باشد، قابلیت اصلاح دیگران و اجرای حکم عدالت در میان سایر مردم را ندارد. چنین شخصی نه توان تدبیر منزل خود را دارد و نه شایستگی سیاست مردم. نه لایق ریاست شهر است و نه سزاوار سروری مملکت.
کسی که از اصلاح نفس خود عاجز است، چگونه میتواند شخص دیگری را اصلاح کند. چراغی که اطراف خود را روشن نگرداند، چگونه میتواند به دورتر روشنایی اعطا نماید؟
طبیبی که باشد ورا زرد روی
از او داروی سرخرویی مجوی
هر شخصی که قوا و صفات خود را اصلاح کند و از افراط و تفریط دوری کرده و از هوا و نفس خود پیروی نکند، چنین کسی توان اصلاح دیگران را هم دارد و سزاوار سروری بر مردمان بوده و خلیفه و سایهی پروردگار در روی زمین خواهد بود.
اگر چنین شخصی حاکم و فرمانروا شود و زمام امور مردم را بر عهده بگیرد، جمیعِ مفاسد اصلاح میشوند و همهی سرزمینها روشن و نورانی و عالم آباد و سرچشمهها و نهرها پرآب و محصولات فراوان و نسل بنیآدم زیاد و برکاتِ آسمان، زمین را فرو گرفته و بارانهای سودمند نازل خواهد شد.
به همین جهت است که بالاترین و افضلترین اقسامِ عدالت و برترین انواعِ سیاست، عدالتِ حاکم است. هر عدالتی بسته به عدالتِ اوست و هر خیر و نیکی منوط به خیر و نیکیِ اوست. اگر عدالتِ سلطان نباشد، احدی از مردم احکام عدالت را اطاعت نخواهند کرد.
چگونه چنین نباشد، در صورتی که تهذیب و تحصیل معارف و کسب علوم و تدبیر امور منزل و تربیت اولاد، به فراغ بال و اطمینان خاطر و نظم امور مملکت موقوف است. با ستم سلطان و ظلم حاکمان، احوالِ مردم مختل و اوضاع آنان پریشان میشود. از هر طرفی فتنه و آشوب برخواهد خاست و از هر جانبی اندوه و غم خواهد بارید. دلها مرده و خاطرها افسرده میشود. در کل، تحصیل کمالات و وصول به مراتب سعادات و کسب معارف و علوم و نشر احکام، به عدالتِ سلطان و توجه او به اعتلای کلمهی دین و سعی او در ترویج شریعت محمدی منوط است.
از این جهت است که در روایات آمده که پادشاه عادل، در ثواب هر عبادتی که از هر رعیتی در مملکت او صادر شود شریک است. سلطان ظالم نیز در معصیتِ هر گناهکاری که در مملکت او گناه میکند شریک خواهد بود.
پیامبر اکرم (ص) فرمودهاند: پادشاه عادل، مقرّبترینِ مردم در روز قیامت نزد خداوند است و دورترینِ ایشان از رحمت خدا نیز پادشاهِ ظالم میباشد.
بعضی از بزرگان دین هم گفتهاند که "اگر بدانم که یک دعای من مستجاب میشود، آن را در حق سلطان میکنم که خداوند او را اصلاح کند. در این صورت نفع دعای من عمومی شده و فایدهی آن به همهی مردم خواهد رسید."
البته ناگفته نماند که آنچه در این مطلب ذکر شد، عدالت به معنای اعمِ آن است. عدالت به معنای اخص که در مقابل ظلم قرار دارد و اغلب در مورد حاکمان ذکر میشود، در بخشهای آینده در مقام چهارم خواهد آمد.
ادامه دارد...