اکثر علمآموزانِ امروزی همچنان در جهل خود باقی میمانند و با همان وضعیت از دنیا میروند
حقیقتِ تلخ این است که اگر کسی اندک آشنایی نسبت به مردمِ این زمان داشته باشد، تصدیق خواهد کرد که آداب تعلیم و تعلّم در جهان امروز مانند سایر صفات کمالی، مهجور و مظلوم مانده و اکثر معلمین و متعلمین آداب و شرایط این مسئله را در نظر نمیگیرند. بازارِ هدایتگری و ارشاد ساکت و خلوت شده است. نیت معلمان و شاگردان خالص نیست. نه انگیزهی استاد صحیح است و نه انگیزهی دانشآموزان. به همین جهت است که از هزار نفر، یک نفر دارای رتبهی کمال میشود، در حالی که اکثریت با وجود آنکه بیشترِ عمر خود را در مدارس به سر میبرند، اما همچنان در جهل خود باقی میمانند و با همان وضعیت از دنیا میروند.
در بخش قبلی، دو مورد از شروط و آداب یادگیری یا تعلّم بیان شد. شرط سوم این است که متعلم، حقوقِ معلم خود را بشناسد و احترام او را نگهدارد، نسبت به معلمِ خود فروتن و متواضع باشد. او را از عمق وجود دوست داشته باشد. اگر در جایی از او بدگویی کردند آن را رد کند و اگر توانش را نداشت از آن مجلس بیرون برود. معلم پدر معنوی و روحانیِ فرد میباشد پس حقوق او را به عنوان یک پدر رعایت کند.
یادگیرنده همچنین باید نسبت به علمای دیگر هم احترام داشته و خصوصا کسانی را که از علم و دانش آنها بهرهمند شده و یا علم آنها به او با واسطه رسیده را نیز محترم شمارد. متعلّم نباید به محض آنکه چیزی از مطالب آموزگارش به فهم ناقص او نرسید، زبان اعتراض و طعنه بگشاید و نسبتِ غلط به او بدهد. بلکه شایسته این است که اگر بعد از تلاش و کوشش زیاد متوجه شد که برخی از مطالب استادش اشتباه است، در نهایتِ ادب و با عباراتی نیکو آنها را بیان نماید.
شرط چهارم این است که متعلّم، نفس خود را از اخلاق رذیله و اوصاف ناپسند پاک کند، زیرا تا زمانی که لوحِ نفس او از نقشهای باطله پاک نشود انوار علوم بر او نتابد و تا آئینهی دل را از زنگ صفات رذیله صیقل نداده باشد، عکس صورتهای علمی در آن نخواهد افتاد.
آنچه گفته شد، آداب و شروطی بود که شخصِ یادگیرنده بایستی رعایت کند تا به هدف مطلوب خود که همان علمآموزی است دست پیدا کند.
شروط و آداب یاددهی یا تعلیم
اول آنکه، هدفِ آموزگار از تعلیم، قصد تقرّب به خدا باشد و انگیزهی او از درسگفتن، جاه و ریاست و بزرگی و شهرت و خودنمایی نباشد. هدف و منظورِ استاد صرفا زنده گردانیدن دلهای مرده و رسیدن به ثوابهای پروردگار و قرب الهی باشد.
بدون شک، معلم هر کسی را که آموزش دهد، در ثواب تعلیم آن شخص به شخص سوم و آن شخص به شخص چهارم الی بینهایت شریک خواهد بود. پس معلم به سبب یک تعلیم، به ثوابهای بینهایت خواهد رسید. بنابراین ظلم بزرگی است اگر کسی چنین ثوابهای عظیمی را با آمیختهکردن به نیت و انگیزهای غیرالهی از دست بدهد.
دوم آنکه، استاد باید نسبت به دانشآموزِ خود مهربان و دلسوز باشد و خیرخواهی او را در نظر بگیرد و او را همواره نصیحت کند. در امر تعلیمِ وی به قدر فهم و استعدادش اکتفا کند و با نرمی و چهرهای گشاده با او سخن بگوید و خشونت به خرج ندهد.
سوم آنکه، اگر دانشآموزِ خود را شایسته و سزاوارِ علمی ببیند، از او مضایقه نکند و بخل نورزد. همچنین اگر کسی را مستعدِ دانستن مطلبی ندانست، آن مطلب را با او در میان نگذارد و به او نگوید.
چهارم آنکه، استاد نباید امر خلافِ واقع را به شاگرد خود بگوید. تلاش نکند که امر نادرستی را به او بفماند. اگر در هنگام آموزش، شبههای از جانب شاگردش وارد شد که جواب آن را نمیدانست، سکوت کرده و تأمل نماید تا جواب صحیح را به دست آورد و سپس پاسخِ شبهه را بدهد.
این شرط مهمی در امر تعلیم و یاددهی است، چرا که اگر رعایت نشود، ذهن شاگرد به امور خلافِ واقع معتاد میشود و سلیقهی او کج گردیده و از ترقّی و پیشرفت باز میماند.
آنچه در این بخش و بخشِ قبلی مطرح شد، شرایط کلی تعلیم و تعلّم بود. ممکن است که آداب جزئیِ دیگری نیز باشند که شخص علاقمند میتواند با جستجو در احادیث و علم اخلاق نسبت به آنها آگاهی یابد.
در این میان حقیقتِ تلخ این است که اگر کسی اندک آشنایی نسبت به مردمِ این زمان داشته باشد، تصدیق میکند که آداب تعلیم و تعلّم در جهان امروز مانند سایر صفات کمالی، مهجور و مظلوم مانده و اکثر معلمین و متعلمین آداب و شرایط این مسئله را در نظر نمیگیرند. بازارِ هدایتگری و ارشاد ساکت و خلوت شده است. نیت معلمان و شاگردان خالص نیست. نه انگیزهی استاد صحیح است و نه انگیزهی دانشآموزان. به همین جهت است که از هزار نفر، یک نفر دارای رتبهی کمال میشود، در حالی که اکثریت با وجود آنکه بیشترِ عمر خود را در مدارس به سر میبرند، اما همچنان در جهل خود باقی میمانند و با همان وضعیت از دنیا میروند.
ادامه دارد...