رذائلی که از جربزه و جهل ناشی میشوند
صفات رذیلۀ متعددی از دو رذیلۀ جربزه و جهل ناشی میشوند که از متعلقات قوۀ عاقله هستند.
صفت اول در بیان جهل مرکب است
جهل مرکب عبارت است از اینکه کسی چیزی را نداند و یا خلاف واقع بداند و اینگونه گمان کند که حقیقت را دریافته است. چنین شخصی نمیداند، و نمیداند که نمیداند. جهل مرکب از بدترینِ رذائل بوده و دفع این رذیله نیز بسیار مشکل اما الزامی است.
حضرت عیسی (ع) فرمودند که "من از معالجۀ شخص نابینا و بیماریِ پیسی عاجز نیستم اما از درمان شخص احمق عاجز هستم."
دلیل این امر این بوده است که تا زمانی که انسان نداند که جاهل است، به نقصان و جهل خود برنمیخورد و در صدد تحصیل علم برنمیآید، پس در ضلالت و گمراهی باقی میماند.
علامت صفت رذیلۀ "جهل مرکب" و کیفیت شناختن آن این است که آدمی، تعدادی از مطالب و استدلالهای خود را بر جمعی از بزرگانی که به استقامت سلیقه معروفاند و نیز از عصبیت و تقلید به دور هستند، عرضه بدارد. اگر این جمع، استدلالهای وی را تصویب و تأیید کردند، او از مرض جهل مرکب مبرّا است. اما اگر استدلالهای وی را تخطئه نمودند و او به جهل خود اقرار نکند، به جهل مرکب مبتلا خواهد بود.
عامل ایجاد جهل مرکب، یا کجیِ ذهن است که در این صورت، بهترین درمان و معالجه برای آن این است که صاحبِ چنین صفتی، به خواندن علوم ریاضی مانند هندسه و حساب روی بیاورد، زیرا این علوم موجب استقامت ذهن میشود. و یا خطایی است که در استدلال نموده است، که بهترین درمان برای آن این است که استدلالات خود را با استدلالات اهل تحقیق از دانشمندان معروف مقایسه کند و به خطای خود پی ببرد. و یا مانعی در نفس او مانند تعصب و تقلید و حسن ظن افراطی به شخصی خاصی است که مانع فهمیدنِ حق میشود، در این صورت راه درمان این است که تلاش کند تا به نحوی که در بخشهای بعدی ذکر میشود آن مانع را در نفس خود از میان بردارد.
صفت دوم در بیان شک و حیرت است
شک و حیرت عبارت است از ناتوان بودنِ نفس از تحقیقِ حق و ردِّ باطل در مطالب مختلف. در مورد ضررِ این رذیله باید گفت که شک و حیرت در مطالبِ مربوط به ایمان، موجب نابودی و فساد نفس است. حتی از برخی روایات استفاده میشود که با شک از دنیا رفتن، مساوی با کفر است و سعی در از بین بردنِ شک، از مهمترین واجبات است.
درمان بیماری شک و حیرت به اینگونه است که اولا شخصِ مبتلا تأمل کند که اجتماعِ دو طرفِ نقیض و یا انتفاءِ هر دو، از جملۀ محالات است. -به عبارت سادهتر مثلا در مورد شب و روز که ضد یکدیگرند، امکان ندارد که در آنِ واحد هم شب باشد و هم روز و یا برعکس اصلا نه شب باشد و نه روز- قطعا یکی از طرفین که قابل تصور است در واقعیت حقیقت دارد و بقیۀ حالات باطل است. سپس دامنِ سعی و تلاش خود را بالا بزند و دلایل مناسبِ مطلب را پیدا کند تا در نهایت بتواند به حقیقتِ یکی از طرفین برسد.
اما اگر کسی قادر به درک دلایل عقلی و تحصیل آنها نباشد، باید بر مواظبت طاعات و عبادات و قرائت قرآن و شنیدن احادیث و نشست و برخاست با افراد متقی بپردازد و به درگاه حق تعالی تضرع و زاری نماید تا به سبب نورانیتِ این اعمال، ظلمت و تاریکیِ شک و حیرت از وی برطرف شود و به مرتبۀ یقین برسد.
البته اگر شک انسان، در مطالبی باشد که مربوط به ایمانِ وی نباشد، هرچند چنین شکی موجب کفر وی نمیشود و رفع آن نیز واجب نیست؛ اما قطعا کسب یقین در هر امری موجب کمال نفس و صفای آن شده و سعی بر دفع شک در هر امری -در صورتی که امری مهمتر از آن نداشته باشد- کار پسندیده و مطلوبی است.
ادامه دارد...