یک. در گذشته، ورق خوردن صفحات تاریخ وطن، بسیار هزینه بر بوده است. شلاق استعمار و استبداد، جدا جدا یا با هم، غالبا زخمهای ناسور، بر تن هموطنان بر جای نهاده است. همواره، خون و خاکستر، پیامد شوم این تحولات بوده است. چند میلیون جانباخته، یتیم و بیوه، نزدیک هفت میلیون آواره در گوشه و کنار دنیا، سه و نیم میلیون معتاد و میلیونها فقیر در داخل وطن، روان آدمی را نا آرام میسازد.
دو. هرچند به لحاظ الهیاتی، برای سیاست و تدبیر اجتماع، انتخابات را حتی در همان روایت غربی آن، ـچه رسد به بازی مسخرهی دیار ماـ به چیزی بیشتر از یک روش معیوب، تلقی نمیکنم. (این ادعا برخاسته از یک انسانشناسی خاصی است و نیازمند گفتگو) اما رهآورد تاریخ آزمون و خطای بشر بریده از معنویت است و البته گریز ناپذیر! برای تطبیق ارزشها و تأمین نظم، امنیت، رفاه و توزیع عادلانهی فرصتها و امکانات، در شرایط کنونی، بدیلی برای آن متصور نیست.
#منطق_ریشسفیدی_و_خانسالاری، جز برای کسانیکه گرفتار تأخر و تحجر فرهنگیاند، دیر زمانی است که اعتبارش را از دست داده است؛ چنانکه قروتک/لندغر سالاری، سکهی رایج بازار سیاست سوداگر و تجارت پیشهی تن محور غربی است، اما دستکم در حوزهی نظر کسی از آن جانبداری نمیکند. گویی دیار ما به صورت عملی، در قالب جزیرههای قدرت و احزاب فامیلی و نهایتا نژادی جریان دارد. با نه گفتن به تغلب و تقلب از مسیر تفنگ و پول و لندغر سالاری به همهی شکلهای موجود و احتمالی آن"نه" میگوییم.
سه. با وجود توسعهی معارف و نظام تحصیلات عالی و میلیونها دانش آموخته در داخل و خارج کشور، ساختار جامعه و ذهنیت باشندگان آن، هنوز با محوریت یافتن عدالت و فضایل اخلاقی، فرسنگها فاصله دارد. نگاه جزیرهای به قدرت و ذهنیت استبداد زده، شکوفایی استعدادها و گردش نسلی را در عرصههای مختلف به گروگان گرفته است. رهآورد این ذهنیت، به تعبیر ظریف برخی صاحبنظران، "ساختار کلنگی" جامعه است که هر از چند گاهی، کسانی در پی خراب آن بر میآیند تا بتوانند چهار صباح بیشتر با ساختار متناسب با ذهنیت خود، بر مقدرات مردم حاکم شوند و نفع شخصی باندی خویش را تأمین و دنبال کنند.
چهار. دیار ما همانند سایر کشورهای اسلامی، برای دراز مدت، نیازمند ظهور مجدد فارابیهاست تا با انسان/جامعهشناسی سیاسی نوین، در قامت عقبهی تئوریک جامعهی خویش، نظریات مبتنی بر زیستجهان و زیست بوم خود را تدوین کنند و با پرورش نخبگان ابزاری، به تطبیق ارزشهای قدسی اهتمام ورزند و بستر رشد فرد و پویایی جامعه را هموار کنند. اما در کوتاه مدت...
پنج. در کوتاه مدت، در عین احترام به همه "تکتهای انتخاباتی" حاضر در صحنهی مبارزاتی، با وجود کاستیهاییکه در کارنامههای بسیاری از تشکیل دهندگان این تکتها وجود دارد، راه خروج از بنبست کنونی را حمایت از "تکت"هایی میدانیم که در مسیر #ساختار_سازی گام بردارند و در این مسیر طولانی، سودای عبور از آنارشیسم و جامعهی الیگارشی را در سر داشته باشند و فراتر از شعار، برنامههای عملیاتی را عرضه کنند. ریشهی مشکلات کلافشدهی ما، نبود ساختارهای مناسب اجتماعی است. جوانان تحصیل یافته، راه و بیراه را به اندازهی خود در مسیر سیاسی شناختهاند و خود مصداق/مصداق های آن را تشخیص می دهند و به صورت عملی به تمام کسانی که با تکیه بر پول یا سوار شدن بر موج احساسات یا برای معامله و نامجویی وارد میدان میشوند، نه بگویند. تا در آینده کسی بدون طرح و برنامه ی روشن و عملیاتی، به ویژه با کارنامه های سیاه وارد این فضا نشود. برخی مجموعههای مدعی، به جای بهرهمندی از ذهنهای پیچیدهی متناسب با پیچیدگیهای انسان و جامعه و ماهیت قدرت، سایهی نخبگان تصادفیِ شایستهی حضور در خانهی سالمندان را طولانی تر می سازند. تحصیل کردگان، با احترام تمام به ایشان، بستر تقاعد آبرومندانهی آنها را هموارد خواهند ساخت. همه می دانیم که بدون اصلاح ساختارها، هر شخصیتیکه وارد فضای جهانداری شود، ناکام خواهد بود. ناکامی این شخصیتها، افزون بر دود شدن سرمایههای معنوی و اجتماعی، عقدههای بسیاری را به دنبال دارد. کسانیکه امروز در پی #ابرمرد میگردند و آنرا در قامت برخی افراد جستجو میکنند، در فردای جامعه با مواجه شدن با ساختارهای غلط و ناکارآمدی افراد، از همه چیز و همه کس متنفر میشوند.
نویسنده: سید محمد مهدی افضلی
دو. هرچند به لحاظ الهیاتی، برای سیاست و تدبیر اجتماع، انتخابات را حتی در همان روایت غربی آن، ـچه رسد به بازی مسخرهی دیار ماـ به چیزی بیشتر از یک روش معیوب، تلقی نمیکنم. (این ادعا برخاسته از یک انسانشناسی خاصی است و نیازمند گفتگو) اما رهآورد تاریخ آزمون و خطای بشر بریده از معنویت است و البته گریز ناپذیر! برای تطبیق ارزشها و تأمین نظم، امنیت، رفاه و توزیع عادلانهی فرصتها و امکانات، در شرایط کنونی، بدیلی برای آن متصور نیست.
#منطق_ریشسفیدی_و_خانسالاری، جز برای کسانیکه گرفتار تأخر و تحجر فرهنگیاند، دیر زمانی است که اعتبارش را از دست داده است؛ چنانکه قروتک/لندغر سالاری، سکهی رایج بازار سیاست سوداگر و تجارت پیشهی تن محور غربی است، اما دستکم در حوزهی نظر کسی از آن جانبداری نمیکند. گویی دیار ما به صورت عملی، در قالب جزیرههای قدرت و احزاب فامیلی و نهایتا نژادی جریان دارد. با نه گفتن به تغلب و تقلب از مسیر تفنگ و پول و لندغر سالاری به همهی شکلهای موجود و احتمالی آن"نه" میگوییم.
سه. با وجود توسعهی معارف و نظام تحصیلات عالی و میلیونها دانش آموخته در داخل و خارج کشور، ساختار جامعه و ذهنیت باشندگان آن، هنوز با محوریت یافتن عدالت و فضایل اخلاقی، فرسنگها فاصله دارد. نگاه جزیرهای به قدرت و ذهنیت استبداد زده، شکوفایی استعدادها و گردش نسلی را در عرصههای مختلف به گروگان گرفته است. رهآورد این ذهنیت، به تعبیر ظریف برخی صاحبنظران، "ساختار کلنگی" جامعه است که هر از چند گاهی، کسانی در پی خراب آن بر میآیند تا بتوانند چهار صباح بیشتر با ساختار متناسب با ذهنیت خود، بر مقدرات مردم حاکم شوند و نفع شخصی باندی خویش را تأمین و دنبال کنند.
چهار. دیار ما همانند سایر کشورهای اسلامی، برای دراز مدت، نیازمند ظهور مجدد فارابیهاست تا با انسان/جامعهشناسی سیاسی نوین، در قامت عقبهی تئوریک جامعهی خویش، نظریات مبتنی بر زیستجهان و زیست بوم خود را تدوین کنند و با پرورش نخبگان ابزاری، به تطبیق ارزشهای قدسی اهتمام ورزند و بستر رشد فرد و پویایی جامعه را هموار کنند. اما در کوتاه مدت...
پنج. در کوتاه مدت، در عین احترام به همه "تکتهای انتخاباتی" حاضر در صحنهی مبارزاتی، با وجود کاستیهاییکه در کارنامههای بسیاری از تشکیل دهندگان این تکتها وجود دارد، راه خروج از بنبست کنونی را حمایت از "تکت"هایی میدانیم که در مسیر #ساختار_سازی گام بردارند و در این مسیر طولانی، سودای عبور از آنارشیسم و جامعهی الیگارشی را در سر داشته باشند و فراتر از شعار، برنامههای عملیاتی را عرضه کنند. ریشهی مشکلات کلافشدهی ما، نبود ساختارهای مناسب اجتماعی است. جوانان تحصیل یافته، راه و بیراه را به اندازهی خود در مسیر سیاسی شناختهاند و خود مصداق/مصداق های آن را تشخیص می دهند و به صورت عملی به تمام کسانی که با تکیه بر پول یا سوار شدن بر موج احساسات یا برای معامله و نامجویی وارد میدان میشوند، نه بگویند. تا در آینده کسی بدون طرح و برنامه ی روشن و عملیاتی، به ویژه با کارنامه های سیاه وارد این فضا نشود. برخی مجموعههای مدعی، به جای بهرهمندی از ذهنهای پیچیدهی متناسب با پیچیدگیهای انسان و جامعه و ماهیت قدرت، سایهی نخبگان تصادفیِ شایستهی حضور در خانهی سالمندان را طولانی تر می سازند. تحصیل کردگان، با احترام تمام به ایشان، بستر تقاعد آبرومندانهی آنها را هموارد خواهند ساخت. همه می دانیم که بدون اصلاح ساختارها، هر شخصیتیکه وارد فضای جهانداری شود، ناکام خواهد بود. ناکامی این شخصیتها، افزون بر دود شدن سرمایههای معنوی و اجتماعی، عقدههای بسیاری را به دنبال دارد. کسانیکه امروز در پی #ابرمرد میگردند و آنرا در قامت برخی افراد جستجو میکنند، در فردای جامعه با مواجه شدن با ساختارهای غلط و ناکارآمدی افراد، از همه چیز و همه کس متنفر میشوند.
نویسنده: سید محمد مهدی افضلی