تاریخ انتشار :جمعه ۱۲ حوت ۱۳۹۰ ساعت ۱۵:۲۰
کد مطلب : 37154
چرخش گفتگوها بر محور صلح یا امتیازگیری؟!
بر اهل خرد و آشنایان با دانش سیاسی افغانستان و جهان پوشیده نبود که هجوم به افغانستان یک "انتقام" کوتاه‏مدت و ناشی از احساس خشم مردان امریکایی از حادثه یازده سپتمبر نیست بلکه این بهانه‏ای است برای حضوری هدف‏دار و بلندمدت.
مدتی است که از مساله گفتگوهای طالبان با امریکایی‏ها حول محور آنچه گفتگوهای صلح عنوان می‏شود می‏گذرد، مساله‏ای که علی‏رغم کنار گذاشته شدن دولت افغانستان، با آن هم آقای کرزی از آن‏ همواره استقبال نموده و گفته است که این مذاکرات را به رسمیت شناخته و به نقش دولت کابل در حد "حرف" تاکید کرده است.

پس از عنوان این مساله و نقش سمبولیک شورایی که متشکل از افراد بلندپایه کشور است و با وجود امتیازات فراوان و سرسام ‏آوری که به اعضای شورای یاد شده داده می‏شود، در گفتگوهایی که میان ایالات متحده و گروه طالبان انجام می‏شود، سهم این افراد کاملا نادیده انگاشته شده است.

اما مثاله‏ایی که بسیار مهم‏تر می‏نمایاند این است که نفس گفتگوهای جاری پیرامون صلح نمی‏چرخد بلکه بر بنیاد خواسته‏های دو طرف استوار گشته و این گمان که تصمیمات هر دو طرف به نفع منافع مردم افغانستان منتهی نشود بسیار محتمل است و بعید نمی‏نمایاند!

بی‏جا نخواهد بود که به سابقه درخشان(!) هر دو سوی مذاکره در افغانستان نگاهی گذرا افکنده شود.
پس از حادثه مشکوک تروریستی یازده سپتمبر که منجر به فرو ریختن ساختمان‏های تجارت جهانی و وزارت دفاع امریکا شد و مهم‏تر از آن، تعجب و واهمه عمیق جهانیان را از قدرت وهم‏انگیز القاعده برانگیخت، رییس‏جمهور وقت امریکا جورج دبلیو بوش با شعار "هر که با ما نیست علیه ماست" و به بهانه نابودی هراس‏افکنان که افغانستان را مقر فعالیت‏های خود قرار داده بودند وارد این کشور شده و با این توجیه که از جانب افغانستان مورد حمله قرار گرفته، این کشور را مورد هجوم قرار داد، در آن زمان هیچ کس تصور حضور بلندمدت امریکا و برنامه‏هایی را که این کشور در افغانستان در صدد اجرا خواهد بود را نمی‏کرد و تنها گمانه قوی که وجود داشت این بود که امریکا با همکاری کشورهای عضو ناتو تمام هم و غم خود را برای نابودی نیروهای القاعده و طالبان به کار گرفته و تا نابودی کامل آنان که از جانب این کشور مهاجمین و مقصرین حمله به برج‏های دوگانه‏اش خوانده می‏شد، از پای نایستد و نیز در فاصله‏ای اندک و چند روزه این نیروهایی را که توان برابری با جنگ‏افزارهای امریکایی را نداشتند این ماموریت جهانی(!) و صلح‏آمیز(!) را به اتمام رسانده و افغانستان را ترک گویند!
اما این تصور مردمی عام بود و بیگانه با سیاست سیاست‏بازان غربی!

بر اهل خرد و آشنایان با دانش سیاسی افغانستان و جهان پوشیده نبود که هجوم به افغانستان یک "انتقام" کوتاه‏مدت و ناشی از احساس خشم مردان امریکایی از حادثه یازده سپتمبر نیست بلکه این بهانه‏ای است برای حضوری هدف‏دار و بلندمدت که در نهایت به مواردی منتهی گردد که امضای پیمان راهبردی با افغانستان و تضمین خواسته‏های طولانی‏مدت این کشور و تحمیل آن بر افغانستان، از جمله آن‏هاست.

طی ده سال گذشته که افغانستان این مهمانان ناخوانده را تحمل کرد، وضعیت زندگی مردم تغییرات مثبتی را به خود ندیده است و هنوز فقر و ناامنی گلوی حیات این مردم را می‏فشارد!

افغانستان به مدد حامیان بین‏المللی خویش بزرگ‏ترین کشور تولید کننده مواد مخدر جهان است و هنوز از نظر کشت، تولید و ترانزیت این مواد در صدر مولدین جهانی قرار دارد! جنگ در جای‏جای کشور از مردم بی‏گناه قربانی می‏گیرد و هراس‏افگنی در چهره‏ای مخوف‏تر از قبل تردد مردم از شهر به شهری دیگر و حتی در میان شهر را نیز با وحشت و واهمه عجین ساخته است،‌ فساد اداری و حیف شدن کمک‏های بین‏ المللی به مدد مشاورین بی‏کفایت خارجی در کشور غوغا می‏کند و فقر هر روز از مردم قربانی می‏گیرد،‌ اختلافات قومی که روزگاری در میان مردم و در نبرد با شوروی رنگی نداشت از اثر حضور نامیمون خارجی‏ها و دستان حمایت‏گری که به ایجاد رسانه‏هایی مشکوک و مزدور دست زده‏اند، ‌بار دیگر رنگ گرفته و تعصبات مذهبی هر از چند گاهی دامن زده می‏شود،‌ که البته این نیز از سیاست "تفرقه بینداز و حکومت کن" استعمار ناشی گردیده است.
نارضایتی مردم افغانستان از اقدامات خارجی‏ها در کشور روز به روز اوج می‏گیرد و کشور هر روز بیش از قبل، در گرداب نابسامانی‏هایی که از حضور و برنامه‏های خارجی‏ها در این کشور آب می‏خورد،‌ فرو می‏رود.

طالبان نیز که طرف دیگر میز مذاکرات مشکوک و سمبولیک صلح هستند، سابقه‏ای درخشان‏تر از خارجی‏ها نزد مردم افغانستان نداشته و ندارند! این گروه طی سال‏های حاکمیت سیاه خویش بر افغانستان، از انواع ستم‏ها برای یادگار گذاشتن نقش ظلم خویش بر جان و تن مردم بی‏گناه افغانستان دریغ نکرده و با اجرای اوامر اربابان پاکستانی خود بدترین نوع دیکتاتوری،‌ وحشت و خفقان را بر ملت ستمدیده افغان تحمیل نمودند.
آثار باستانی کشورمان در زمان حاکمیت این گروه متحجر از میان رفت، زنان از ابتدایی‏ترین حقوق خود محروم شدند و ترقی و تکنالوجی جای خود را به ترس و خفقان داد و افغانستان به تکه‏ای جدا از نقشه جهان مبدل گشت که هیچ کس سراغی از این کشور و مردمانش نمی‏گرفت، شهروندان افغان نیز که به کشورهای خارجی مهاجر گشتند، در این کشورها شهروندان درجه دو(!) شناخته شده و انواع شکنجه‏های روحی را تحمل کردند.

سیل خون بی‏گناهان در افغانستان به راه افتاده بود و با فتوای بی‏شرمانه ملاهای طالب در هر گوشه‏ای از این خاک که به دست نیروهای‏شان فتح می‏شد چند روز ریختن خون هر انسانی ولو کودک، زن و پیرمرد مباح بود و حلال!
هنوز رد خون‏های به ناحق ریخته شده‏ای که این گروه ریخته‏اند از در و دیوار خانه‏های مردم جاری است و درد ستم‏هایی که بر مردم بی‏گناه افغانستان رفته، ‌از خاطرات‏شان پاک نشده است!

این گوشه‏هایی از وضعیت طرفین مذاکره‏ای است که شعار تامین "صلح" سر می‏دهند و دولتی را که با آرای مردم مشروعیت گرفته،‌ نامحرم مذاکرات دانسته و خود را محرم و همه‏کاره این گفتگوها می‏دانند!
به راستی دستاوردهایی که مردم افغانستان با دادن خون و قربانی هستی خویش کسب کردند می‏بایست در معامله میان این دو طرف، نیست گردد؟
آیا افغانستان بار دیگر می‏بایست قربانی بزرگ‏ترین معامله‏ای قرار گیرد که سرنوشت مردمش به دست دو طرف یاد شده تعیین گردد؟
با روندی که افغانستان پیش رو دارد،‌ پاسخ این سوال‏ها روشن است.

نویسنده: مرضیه جعفری
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا) - کابل
https://avapress.com/vdcjxvet.uqeaizsffu.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما