تاریخ انتشار :يکشنبه ۱۳ حوت ۱۳۹۱ ساعت ۰۰:۲۶
کد مطلب : 59754
چه کسی برای زبان فارسی در افغانستان تصمیم می‌گیرد؟
تصمیم اخیر شورای وزیران افغانستان در اعلام ممنوعیت استفاده از آنچه که "زبان‌ها و لهجه‌های بیگانه" خوانده، نه تنها عملی نیست، بلکه از بسیاری جهات دشوار است بتوان آنرا ‌نگرانی مشروع دولت در حوزه فرهنگ یا اجتماع به شمار آورد.
تصمیم اخیر شورای وزیران افغانستان در اعلام ممنوعیت استفاده از آنچه که "زبان‌ها و لهجه‌های بیگانه" خوانده، نه تنها عملی نیست، بلکه از بسیاری جهات دشوار است بتوان آنرا ‌نگرانی مشروع دولت در حوزه فرهنگ یا اجتماع به شمار آورد.
براساس اطلاعیه‎ دفتر ریاست جمهوری، شورای وزیران در جلسه‌ای با حضور حامد کرزی رئیس جمهوری، دستور داده است که: "رادیوها و تلویزیون‎ها ... از نشرات لهجه‎های غیرمعیاری، کلمات نامأنوس و استفاده از زبان‎ها و لهجه‎های بیگانه جداً جلوگیری کنند."
در بخش دیگری از اطلاعیه ریاست جمهوری افغانستان که در آن نسبت به کاربرد لهجه‌ها و زبان‌های بیگانه ابراز نگرانی شده، آمده است: "شورای وزیران روی چگونگی استفاده از مساعدت‌های خارجی صحبت نموده، وزارت‌های امورخارجه و مالیه را موظف نمود که طی مجالس هماهنگی شان با کشورهای دونر تفاهم نماید…"
اگر از کاستی‌های فراوانی که این اطلاعیه از نظر دستورزبانی، ساختار جملات و کاربرد واژه ها دارد، بگذریم، استفاده از واژه هایی مثل 'دونر، کتگوری، کانالیزاسیون، سکتور، لوجستیک و ماسترپلان' در آن، نشان از گستردگی و مقبولیت کاربرد واژه‌های غیرفارسی و بیگانه در سطح ادارات دولتی دارد.
این درحالی است که هر یک از این کلمات، معادل‌ها و ترکیب‌های مناسب و قابل فهمی در زبان فارسی دارند که بیشتر روزنامه نگاران و فرهنگیان افغان سعی می‌کنند کاربرد آنها را رایج سازند.
برخلاف آنچه ممکن است برداشت شورای وزیران باشد، استفاده از عبارات و واژه‌هایی مثل "کشورهای کمک دهنده" به جای "دونر"، و یا "بخش" به جای "سکتور"‌و یا "فاضلاب" به جای "کانالیزاسیون" تلاشی برای زدودن کلمات نامانوس بیگانه از زبان فارسی و کمک به گسترش کاربرد واژه‌های اصیل فارسی است.
مخاطب این اطلاعیه کیست؟
"با توجه به ابهامات فراوانی که این اطلاعیه دارد، مشخص نیست آیا مخاطب آن واحدهای رسانه های ادارات و وزارتخانه‌های وابسته به دولت است یا شامل حال رسانه‌های خصوصی نیز می شود. این نیز مشخص نیست که کدام زبانها مد نظر اطلاعیه بوده است."
با توجه به ابهامات فراوانی که این اطلاعیه دارد، مشخص نیست آیا مخاطب آن واحدهای رسانه های ادارات و وزارتخانه های وابسته به دولت است یا شامل حال رسانه های خصوصی نیز می شود. این نیز مشخص نیست که کدام زبانها مد نظر اطلاعیه بوده است.
اما نفس کاربرد واژه های غیرفارسی در متن اطلاعیه، این گمانه را تقویت می کند که منظور از ممنوعیت کاربرد واژه ها و زبان های بیگانه، نه انگلیسی، بلکه گویش های متفاوت زبان فارسی است.
به خصوص اینکه اولین بار نیست که اقدامات مقامات دولت افغانستان در آنچه که اعمال سلیقه در حوزه زبان و فرهنگ خوانده می‌شود، منجر به جنجال شده است.
توبیخ و برکناری خبرنگار تلویزیون ملی در شمال افغانستان و حمله فیزیکی به مسعود ترشتوال، رئیس موسسات تحصیلات عالی افغانستان، هردو مورد به جرم استفاده از واژه های فارسی، حذف زبان فارسی از لوحه های برخی مراکز دولتی،‌تغییر نام نگارستان ملی به گالری ملی، ریختن هزاران جلد کتاب فارسی به رودخانه هیرمند به بهانه تهاجم فرهنگی ایران، از جمله اقداماتی‌است که به صورت گسترده ای "فارسی‌ستیزی" تعبیر می‌شود.
عبارت "لهجه‌های بیگانه" در اطلاعیه دفتر ریاست جمهوری می‌تواند اشاره به "ته لهجه" ایرانی داشته باشد که چاشنی زبان فارسی افغان‌هایی‌است که سال‌های زیادی در ایران زندگی کرده‌اند و برخی از آنها اکنون در رسانه های داخلی افغانستان به کار مشغول اند.
لهجه معیاری و غیرمعیاری؟
فارسی، مثل بسیاری از زبان‌های عمدتا شرقی، دو شکل نوشتاری و گفتاری دارد. زبان فارسی افغانستان، ایران و تاجیکستان، تفاوت‌هایی در شکل گفتاری یا گویش دارد که بیشتر کارشناسان آن را غنای این زبان به حساب می‌آورند. اما در شکل نوشتاری و یا خوانش، این تفاوت‌ها تقریبا ناچیز است.
"اغلب رسانه‌ها در کشورهای پیشرفته استفاده از گویش‌های مختلف را راهی موثر برای ارتباط بهتر با مخاطب می‌دانند و از آن استقبال می‌کنند. گویش‌های متفاوت مجریان یک شبکه رسانه‌بر "استایل" یا الگوی مشخص نوشتاری و گفتاری و سیاست‌های خبری تاثیری ندارد."
گذشته از آن که شمار قابل ملاحظه‌ای از افغان‌ها در ایران تحصیل کرده‌اند، کتاب‌های چاپ شده در ایران در دهه‌های گذشته بزرگترین منبع دانشجویان، پژوهشگران و علاقمندان به کتاب در افغانستان بوده است.
این تعامل نزدیک با نوشتار و زبان فارسی رایج در ایران به مرور زمان تاثیراتی بر روی جامعه داشته که تا پیش از این تقریبا هیچ‌گاه در سطح کابینه یا رهبری دولت‌های پیشین افغانستان مطرح نشده بود.
غنای تنوع گویش‌های زبان فارسی در هر سه کشور فارسی زبان به حدی است که مردمان هر شهر و حتی برخی روستاها هم گویش خاص خود را دارند.
با اینحال، محدودیت گستره واژه‌ها در گویش‌های محلی باعث می‌شود که برای تعامل و ارتباطات رسمی اجتماعی مناسب نباشد.
روزنامه نگاران، سیاستمداران، مقامات حکومتی و اجتماعی، اغلب از گویشی ساده و قابل فهم برای عموم، در ارتباطات خود با جامعه بهره می‌برند. اما با وجود ساختار دستور زبانی معیاری در چنین گویشی، آهنگ تلفظ واژه کماکان متاثر از گویش محلی افراد است.
به همین دلیل است که کارشناسان زبان بر این باور اند که یادگیری و تقلید یک گویش به مراتب دشوارتر از یادگیری زبان معیاری همان گویش است.
مثلا افغان‌هایی که یک زبان خارجی را از خردسالی و در محیط آن نیاموخته‌اند، فارغ از درجه تسلط آنها بر آن زبان، به ندرت می‌توانند تاثیر گویش بومی خود را در تلفظ کلمات پنهان کنند.
برخلاف یادگیری یک زبان، گویش یا لهجه به مرور زمان به امری غریزی تبدیل می‌شود؛ مثلا شهروندان بدخشی یا هراتی بدون آنکه نیازی داشته باشند به طرز تلفظ خود فکر کنند، با این گویشها صحبت می‌کنند. درحالیکه صحبت کردن به گویش کابلی برای آنها خالی از دشواری نخواهد بود.
به این ترتیب، عوامل زیادی در شکل گیری یک گویش دست دارد و تغییر دادن و تقلید از یک گویش خاص معیاری برخلاف تصور به آسانی ممکن نیست.
آیا به "لهجه معیاری" نیاز است؟
"صحبت کردن به گویش دلخواه، همانند زبان، از حقوق اولیه شهروندان هر کشور است. تفاوت قائل شدن میان لهجه‌ها و برتری دادن یکی بر دیگری تحت عنوان معیاری و غیرمعیاری و خرده گرفتن بر لهجه افراد در قوانین بسیاری کشورها می‌تواند تبعیض تلقی شود."
اغلب رسانه‌ها در کشورهای پیشرفته استفاده از گویش‌های مختلف را راهی موثر برای ارتباط بهتر با مخاطب می‌دانند و از آن استقبال می‌کنند. گویش‌های متفاوت مجریان یک شبکه رسانه‌بر "استایل" یا الگوی مشخص نوشتاری و گفتاری و سیاست‌های خبری تاثیری ندارد.
به عبارتی، گویش ابزاری فرهنگی و اغلب دلچسپ برای برقراری ارتباط با مخاطبان است. گذشته از آن، از نظر فرهنگی نیز برنامه‌هایی با هدف زنده نگهداشتن و یا قدردانی از تنوع لهجه‌ها و یا آشنایی کودکان با لهجه‌های متفاوت ساخته می‌شود.
مثلا شبکه کودک بی بی سی مشهور به 'CBEEBIES'، از جمله، برنامه ای محبوب به نام 'Balamory' را تولید می‌کند که شخصیت‌های آن به گویش محلی اسکاتلندی صحبت می‌کنند.
چنین تولیداتی نه تنها به کودکان در مورد گویش‌های مختلف انگلیسی آموزش می‌دهد بلکه در ارتقاء احترام متقابل به زبان‌ها و فرهنگ‌های محلی نیز موثر است.
گویش و ساختارهای دستوری زبان
با همه آنچه گفته شد، لهجه یا گویش محلی نمی‌تواند تلفظ نادرست و یا عدم رعایت کلی دستور زبان و یا اشتباه در املاء‌واژه ها را توجیه کند.
زبان فارسی معیاری همزمان با حفظ طعم گویش‌های محلی، عاری از اشتباهات دستورزبانی، ساختاری و یا املایی است.
طرز تلفظ واژه‌ها نزد افرادی که در ایران تحصیل کرده اند، می‌تواند تا حدی متفاوت از تلفظ همان واژه ها توسط یک کابلی یا مزاری باشد.
اما چنین تفاوت‌هایی در تلفظ در میان هراتی‌ها و بدخشانی‌هایی که هرگز ایران نبوده اند، نیز صدق می‌کند.
صحبت کردن به گویش دلخواه، همانند زبان، از حقوق اولیه شهروندان هر کشور است. تفاوت قائل شدن میان لهجه‌ها و برتری دادن یکی بر دیگری تحت عنوان معیاری و غیرمعیاری و خرده گرفتن بر لهجه افراد در قوانین بسیاری کشورها می‌تواند تبعیض تلقی شود.
مشکل اصلی کجاست؟
"تصمیم شورای وزیران، حداقل در شکل فعلی آن، نمی‌تواند بازتاب دهنده نگرانی‌های مشروع فرهنگی و ملی باشد. بلکه این حساسیت نسبت به لهجه‌های متفاوت، می‌تواند به موضوعی قومی و سیاسی تعبیر شود."
بسیاری از کارشناسان زبان بر این نکته توافق دارند که زبان فارسی معیاری در افغانستان با دشواری‌ها و نارسایی‌های بزرگی روبرو است.
از جمله مهمترین این چالش‌ها کمبود شدید کادرهای فنی و کاردان در سطوح بالای آموزش همگانی است؛ چالشی که یکی از تبعات جدی آن وجود اشتباهات بی‌شمار تایپی، دستور زبانی، املایی، و مفهومی در کتاب‌های درسی کودکان افغانستان است.
اقداماتی نظیر کمک به تشکیل فرهنگستان مستقل برای زبان‌های رسمی افغانستان، توجه جدی‌تر به بهبود کیفیت محتوای کتاب‌های درسی، تاکید بیشتر بر اهمیت تدریس زبان‌های ملی افغانستان در مکاتب/مدارس، کمک به برگزاری برنامه های آموزشی برای روزنامه‌نگاران، بازآموزی زبان فارسی معیاری به دست اندرکاران دولتی به منظور اجتناب از کاربرد نالازم واژه‌های خارجی در ارتباطات رسمی با رسانه‌ها و مردم نیز گام‌هایی مثبت در ارتقاء زبان و رایج ساختن زبان معیاری رسمی خواهد بود.
تصمیم شورای وزیران، حداقل در شکل فعلی آن، نمی‌تواند بازتاب دهنده نگرانی‌های مشروع فرهنگی و ملی باشد. بلکه این حساسیت نسبت به لهجه‌های متفاوت، می‌تواند به موضوعی قومی و سیاسی تعبیر شود.
به سادگی می‌توان دریافت که بعد از بروز اولین اختلاف علنی بر سر واژه دانشگاه و دانشجو در سال ۲۰۰۸، تعداد بیشتری از فارسی زبانان افغانستان از این دو واژه استفاده می‌کنند و حساسیت جمعی آنها نسبت به فرهنگ و زبانشان به شدت افزایش یافته است.
منبع: سایت بی بی سی فارسی

https://avapress.com/vdcjxaei.uqehizsffu.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

فاتحه ای برای زبان فارسی بخوانید
مسولین محترم افغانستان بهتر است بقیه مشکلات مردم را حل کنند در حال حاضر مشکل صحی مشکل معارف و فساد اداری و خیلی مشکلات دیگر گریبانگیر مردم افغانستان است.
فارسي مولوي جلال الدين از بلخ،
سناني از غزني، بادغيسي از بادغيس و ناصرخسرو قبادياني را نمي شود از بين برد
همانطور که بايد درحفظ زبان پشتو کوشيد بايد براي حفظ زبان فارسي نيز تلاش کرد.
این مشکلی در برابر دیگر مشکلات مردم افغانستان از جمله نبود کار و امنیت و مسکن هیچ است این مسئولین ما همیشه همین طور هستند اصل را رها میکنند می چسبند به فرعیات !
25 هزار جلد کتاب را رایگان به تاجیکستان فرستادند بالای 50 هزار جلد را به افعانستان اگر اون دنیایی باشد من از حق خودم که نمی گذرم
بسمه تعالی
عنوان مطلب :
آیا امکان دارد ایران و افغانستان و تاجیکستان و آذربایجان جزو 10 کشور اول جهان قرار گیرند ؟
نگارنده :
مهرداد احمدی ورامینی

چندی پیش به کتابی برخوردم که در آن نویسنده مدعی بود که اکنون و در این
برهه از تاریخ که ما هستیم تاریخ به آغاز خود بازگشته است و کشورهای چین
و هند و ایران که پایه گزاران تمدن بشری هستند مجددا قدرتمند شده اند .

نمی دانم شما تا چه حد با نظرات این نویسنده موافق هستید اما بنده معتقدم
نه تنها این نظردرست است بلکه اگر درست هم نبود جا داشت همه ما سعی کنیم
که درست از آب درآید .

امروزه چین یکی از پنج کشور برتر جهان است و جایگاه تاریخی خود ، و حتی
بیش از جایگاه تاریخی خود ، را کسب کرده است .

هند نیز از همه لحاظ جزو ده کشور بزرگ جهان محسوب می شود وجایگاهش در
جهان روز به روز در حال بهبود است .

ایران نیز جزو بیست کشور اول جهان از همه لحاظ می باشد .( ایران از نظر وسعت ، جمعیت و اقتصاد رتبه 17 دارد و نیروهای نظامیش نیز حدودا همین رتبه را در جهان دارد ) البته شاید جایگاه
ایران و اینکه اولین تمدن محوری و بزرگ تاریخ ، یعنی تمدن ایران هخامنشی
، از آن ِ آن می باشد و سومین تمدن بزرگ و محوری تاریخ ، یعنی تمدن اسلام
و ایران ، زاده سعی و تلاش ایرانیان می باشد حقش این نباشد که جزو بیست
کشور اول جهان باشد بلکه بهتر است حداقل جزو ده کشور اول جهان از همه
لحاظ باشد .

برای اینکه ایران جزو ده کشور اول جهان باشد نیازمند به امکانات مادی و
معنوی بسیار بیشتری است .

اگر سه کشور افغانستان و تاجیکستان و جمهوری آذربایجان با ایران که در
واقع مادر آنهاست متحد شوند ایران می تواند جایگاهی که همان قرار گرفتن
در جمع ده کشور اول جهان است بیابد . ( ایران اگر با افغانستان و تاجیکستان و آذربایجان یکی شود از نظر وسعت دهمین و از نظر جمعیت یازدهمین کشور بزرگ جهان خواهد شد)البته این تنها به نفع ایران نیست
بلکه افغانستان و تاجیکستان و جمهوری آذربایجان هم که به آبهای آزاد راه
ندارند و در واقع در بن بست قرار گرفته اند و با اتحاد با ایران می
توانند از این حالت بن بستی بدرآیند

این اتحاد در این برهه از تاریخ که در واقع پایان تاریخ است به نفع هر
چهار کشور می باشد و موجب ارتقای جایگاه آنان در جهان می شود . البته
ممکن است در هر چهار کشور مخالفانی با این طرح وجود داشته باشند اما اگر
همه آنها با دور اندیشی و به دور از تعصب قومی فکر کنند تصدیق می کنند
این کار به نفع همگان است . به قول گاندی برای رسیدن به جایی که تاکنون
نرسیدیم باید از راهی رفت که تا کنون نرفتیم و این راه ، راه اتحاد و
توافق بر سر مشترکات و دوری از عوامل تفرقه است .

ضمنا در پایان نظر شما را به نکته ای جلب می کنیم و آن این است که یک
کشور نمی تواند به تنهایی تمدن ساز شود بلکه مجموع چند کشور باید با
همیاری یکدیگر تمدن ساز شوند چون تمدن سازی احتیاج به خوداتکایی فرهنگی
دارد ( خود اتکایی فرهنگی برای نیروی بنیادین آدمی که همان اراده برقراری ارتباط معطوف به تشخص و به عبارت ساده اراده متفاوت بودن در عین ارتباط داشتن با دیگری است ) ضروری است و خود اتکایی فرهنگی هم زمانی رخ می دهد که تنوع فرهنگی موجود باشد
البته تنوع فرهنگی باید مدیریت شود آنهم مدیریتی توام با مدارا .

بنابراین ایران هم برای تمدن ساز شدن باید به تنوع فرهنگی و خوداتکایی
فرهنگی برسد و برای این امر نیز بهتر است با سه کشور افغانستان و
تاجیکستان و آذربایجان یکی شود . اما آیا این کشورها هم تمایل دارند با
ایران یکی شوند چیزی است که خود باید به آن پاسخگو باشند.