تاریخ انتشار :چهارشنبه ۱۱ سرطان ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۳۲
کد مطلب : 213474
حکایتی تلخ پس از فراغت؛ دانش‌آموخته کارشناسی ارشد ادبیات فارسی در شهر کابل سبزی فروشی می‌کند!
خبرگزاری صدای افغان(آوا) – کابل: هرچند زحمت و تلاش برای رفع احتیاجات زندگی و امرار معاش از راه حلال، کار پسندیده و به‌جایی است، اما نباید فراموش کرد که خداوند هرکه را برای کار درخور و مناسبی آفریده است؛ از این جهت عاقلانه و منصفانه نخواهد بود کسی که یک عمر درس خوانده و زحمت کشیده، در نهایت «سبزی‌فروشی» و یا «کارگری» کند، بلکه او باید خدمات علمی، آموزشی و فکری انجام دهد و در ترقی و پیشرفت جامعه و رفاه سایر مردم سهم داشته باشد.
 
حکایت "محمد حسین دهزاد" جوان تحصیل کرده‌ای که با تمام امیال و آرزوهایش تا مقطع کارشناسی ارشد(ماستری) در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه اهل‌بیت(ع) تحصیل کرده و اکنون در شهر کابل سبزی‌فروشی می‌کند، خیلی تکان‌دهنده و دردآور است.
 
این جوان تحصیل کرده حکایت و احساساتش را این‌گونه در صفحه فیس‌بوکش بیان می‌کند؛ "سبزی فروشی بالای کراچی یک تایره؛ یگانه شغلی که نیاز زیادی به واسطه و پول نداشته و ندارد، مقدمه دوره امید و آرزوهایم".
 
وی ادامه داده است:
"من خیلی علاقمند درس خواندن و ادامه تحصیل بودم و به شکل جنون آمیزی به آن عشق می‌ورزیدم و اگر بگویم در این راه برای دانش‌آموزان کوچک‌تر از خودم در همان محل، به یک الگو تبدیل شده بودم، غلو نکرده‌ام.
استعداد و پشت کاری خوبی داشتم و در دوران مکتب، از صنف اول تا صنف هفتم، دوم نمره و بعد از آن تا صنف دوازدهم اول نمره بودم و در همین دوره (سال ۱۳۸۹ ش)، از طرف ریاست معارف ولایت بامیان به عنوان ستاره معارف ولسوالی پنجاب هم انتخاب شدم.
 با سپری نمودن امتحان کانکور و با اخذ نمره نسبتا خوبی وارد دانشکده ادبیات دانشگاه هرات (رشته زبان و ادبیات دری) شدم و در سال ۱۳۹۳ ش، به سویه لیسانس (با نمره کدر) از آن‌جا فارغ شدم.
حدود دو سال و اندی در مکتب‌های خصوصی و دولتی کابل به صفت معلم وظیفه انجام دادم.
در این مدت به فکر فرصتی بودم تا بتوانم  گام دیگری به سوی جایگاه بلند علم و دانش بردارم و بالاخره بعد از تلاش‌های زیاد در نیمه ی دوم سال ۱۳۹۶.ش، موفق شدم تا برای ادامه تحصیل به ایران بروم. بعد از دو سال و با به دست آوردن سند ماستری در بخش ادبیات پارسی دری و با نمره عالی (کدر: 19.76) و با هزاران امید و آرزو به وطن برگشتم.
تا این قسمت دست خودم بود که موفقانه سپری شد".
 
آغاز دوره ناامیدی و افسردگی
اما دهزاد ادامه می‌دهد:
"در دیگر جوامع شاید شرایط فرق داشته باشد؛ اما در جامعه‌ی ما درصد زیادی از جوانانی که از دانشگاه‌ها فارغ می شوند، به کار و شغل نیاز دارند تا هم ضروریات خود و خانواده شان را برآورده ساخته و هم مصدر خدمت برای جامعه و کشورشان گردند. با نهایت درد و افسوس در این میان صرف تعداد محدودی از آن‌ها که واسطه، شناخت و پول دارند، می‌توانند صاحب کار و وظیفه شوند؛ اما دیگران از این وضع نابهنجار چنان افسرده و سرخورده می‌شوند که دیگر انگیزه‌ای برای ادامه زندگی‌شان نمی‌یابند. دوام این وضع، امید چند نسل دیگر را هم به یأس و ناامیدی مبدل ساخته و آینده جامعه و کشور ما را به لبه ی پرتگاه نابودی و سقوط می‌برد.
 
من به عنوان یک فرد این قشر(تحصیل کرده؛ اما بی کار) با هزاران مشکلات و ناهنجاری‌ها مبارزه نمودم و به امید یک آینده‌ی شگوفاتر، با یک انگیزه و انرژی بسیار قوی به تحصیلاتم تا سطح ماستری ادامه دادم؛ حالا تقریبا بیش از یک و نیم سال است که از فراغتم می‌گذرد و در این مدت، آن قدر به ادارات دولتی، مؤسسات خصوصی و دیگر نهادها، جهت به دست آوردن وظیفه مراجعه نموده‌ام که کسی شاید فکرش را هم نکند."
 
به گفته وی، در هر بستی که مرتبط با رشته‌اش بود، فرم پر نموده و سی وی داده و این کار را آن قدر تکرار نموده که در محاسبه آمارش نیاز به ماشین حساب دارد؛ اما شوربختانه تاکنون کدام نتیجه ملموسی در پی نداشته است.
 
این جوان تحصیل‌کرده خاطرنشان کرده است: "آنچه بر نگرانی من افزوده، این است که با آن که سند ماستری دارم و واجد شرایط بست چهار هستم؛ ولی در بست های پنج هم او شارت لیست نمی‌کنند و در این مدت حتی یک جا هم امتحان نداده‌ام. نمی‌دانم دلیلش چیست؟ باور کنید من که حیران مانده‌ام به خدا".
 
وی در آخر گفته است: "هرچه صبر کردم راه چاره‌ای نیافتم و مجبور شدم برای زنده ماندن، این کار را انتخاب کنم و گمان نمی‌کنم در این شرایط خراب اقتصادی و بی‌کاری، این کار هم نتیجه بدهد......".
 
https://avapress.com/vdciypar5t1az52.cbct.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما