تاریخ انتشار :جمعه ۱۹ ثور ۱۳۹۳ ساعت ۲۲:۳۸
کد مطلب : 91220
درنگی بر وضعیت زبان و ادبیات فارسی در افغانستان‬‬
داکتر محمد سرور مولایی، استاد دانشگاه، ادیب و مولوی شناس افغانستانی در بخش دوم مصاحبه اختصاصی خود با خبرگزاری شفقنا به بررسی جایگاه زبان در هویت انسانی و ظرفیتهای موجود در زبان فارسی پرداخته و با اشاره به جایگاه حضرت مولانای بلخی و دیگر شاعران فارسی نیم نگاهی به جایگاه فعلی ادبیات فارسی در افغانستان انداخته است، آنچه در ذیل می خوانید متن بخش دوم مصاحبه دکتر محمدسرور مولایی می باشد :

*جایگاه زبان در هویت انسان چیست؟
اگر مراد از زبان آن کارکرد طبیعی زبان بعنوان اصلی ترین عامل ارتباط انسانی باشد، که انسانها بوسیله آن با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند، این نمی تواند راهی به هویت انسان ببرد. ولی اگر مراد از زبان، آثار پدید آمده یک زبان در طول زمان و در طی اعصار بوسیله انسانهای مختلف باشد، مجموعه این آثار و افکاری که درون این آثار موجود است، که پیشینه فرهنگی یک ملت را منعکس می کند، در این مفهوم قطعا باید تعبیر زبان را در معنای ادبیات بکار بریم.

این زبان مکتوب که میراث گذشته نیاکان فرهنگی است جزء لاینفک هویت هر فرد است، اگر کسی نسبت به زبان خودش آگاهی لازم را نداشته باشد، در واقع گنگ، بی زبان و بی هویت است.
از طرف دیگر خود زبان بعنوان عامل ارتباط دهنده طبقات مختلف مردم در نوع ساختارهمگن اجتماعی بسیار تاثیر گذار است و این تاثیر اگر با پشتوانه چندین هزارساله همراه باشد بمراتب قوت و کارکردش بیشتر خواهد بود.

*وقتی ادبیاتی با اینهمه سابقه تاریخی طی ۱۲۰۰ سال آثار مکتوب دارد، چکار کنیم که در تهاجم روز افزون واژگان بیگانه، زبان کهن ما پایدار بماند؟
در تمام بحث های هویت شناسی چه از نظر سیاسی و چه اجتماعی و فرهنگی بی تردید زبان یکی از ارکان هویت جمعی است.
همین اکنون اگر شما می خواهید در افغانستان یک معضل اجتماعی را مطرح کنید، قاعدتا باید جامعه مخاطب شما به زبانی که با آن سخن می گویید آشنایی داشته باشد، اگر آشنا نباشند شما نمی توانید با آنها ارتباط برقرار بکنید.

این عامل ربط دهنده ما چه در حیات روزمره و چه در حیات تاریخی فرهنگی مان می تواند زبان باشد.
حتی آنهایی که دانش لازم از پیشینه فرهنگی ندارند، آنها هم همانقدر باید به زبانشان بنازند که دیگران می نازند.

مهمتر از همه اینکه هرچقدر آگاهی ما نسبت به زبان خودمان و اندوخته ها و گنجینه های مکتوب ادبیاتی که در طول ۱۲۰۰ سال توسط اقوام مختلف ساکن در این جغرافیای عظیم زبانی بوجود آمده است بیشتر باشد، هویت جمعی ما استوارتر و قوی تر خواهد بود.
زمانی توانایی ما در مقابل دفاع از هرگونه هجوم واژگان بیگانه می تواند بیشتر باشد که ما از این پیشینه غنی زبانی، کاربردهای آن، ساختمان زبان و ابزاری که در آن وجود دارد آگاهی های لازم را داشته باشیم.

*چه عواملی زایندگی و پویایی را در زبان فارسی تقویت می کند؟
یکی از قابلیت های زبان فارسی زایندگی آن در بوجود آوردن ترکیبات تازه و ساخت کلمات جدید است که بعنوان یک مزیت در زبان فارسی مطرح است، از طرف دیگر ما می توانیم بسیاری از کلماتی که در گذشته استفاده می شده و امروز از یادها رفته است، احیا کنیم که این مطلب به پویایی و نوآوری زبان کمک به سزایی می کند.

زبان فارسی یک زبان غنی و پویاست، نکته مهم تر این است که آنهایی که صاحب ذوق و اطلاع هستند و به باریکی های زبان ورود خوب دارند و مسلط هستند، می توانند هر روز با اثری که تولید می کنند، شعری که می سرایند، داستانی که می نویسند، به مجموعه واژگانی زبان و ترکیبات جدید بیفزایند.
بحثی در ادبیات داریم که می گوییم یکی از ارجمندی های برخی نویسندگان و شاعران این است که چه مقدار واژه جدید ابداع کرده و به زبان فارسی افزوده اند.

*چرا حضرت مولانا را اینقدر دوست داریم؟
عشق و دوست داشتن مولانا فقط بخاطر شاعر بودن او و یادگارهای عظیمش در دیوان شمس و مثنوی نیست.
مولانا با همه آن عالم معنی که در سینه مبارکش بود برای هر موردی که برایش پیش می آمد و می دید که هیچ کلمه مناسبی برای توصیف حال و فکر خود ندارد، خودش واژه می ساخت و آن واژه را چنان بکار می برد که مخاطب دقیقا متوجه آن معنی می شد.

*نثر سراج التواریخ چقدر قابل رجوع و استفاده امروزی می باشد؟
همگان اطلاع دارند که بنده جلد چهارم سراج التواریخ اثر بسیار گرانبهای علامه فیض محمدکاتب را تصحیح کردم بارها می گفتم این کتاب با این نثر زیبا وجود دارد، ما چرا خبر نداریم ازین کتاب، باید بخوانیم تا ببینیم این آدم به هیچ میرزایی شبیه نیست.
فیض محمد کاتب یک آدم بسیار پیشرفته و مترقی بوده است، نثرش بسیار روان و زیباست. در عین حال بافت هنری زیبایی هم دارد، هیچ گونه هجو و زوایدی ندارد، به نثر منشی های درباری هیچ شباهتی ندارد. خب این نثری بوده که اگر چاپ می شده می توانسته با خوانده شدن از سوی اهل سواد ممکن بود نثر دیگری در افغانستان پدید آید که امروز نثر ما از این وضعی که در طی این سالها داشته در بیاید.

*رشد و بالندگی زبان فارسی را در افغانستان چطور ارزیابی می کنید؟
ما در افغانستان متاسفانه چهل سال جنگ و بی سروسامانی داشتیم، طبیعی هم هست که یک مقدار به زبان و آثار ادبی ما لطمه خورده باشد.
از طرف دیگر پیوند ما با پیشینه فرهنگی و زبانی ما در این گرفتاریها و آوارگی ها و جنگ ها ضعیف شد.
اما امروزه جوانان ما در این چهارپنج سال اخیر بسیار علاقمند به احیای زبان خود هستند.

امروز جوانان ما آثار گذشته را مطالعه می کنند و واژه های قدیمی را در ادبیات احیا می کنند و این یک حرکت بسیار خوب است. شاعران جوان ما باید آثار بزرگانی چون مولانا، سنایی، ناصرخسرو و دیگران را مطالعه کنند و در آنها جستجو کنند تا ببینند که آنها چه معنایی را از واژه ها استخراج می کرده اند و این واژه ها را مجددا وارد زبان کنند.
متاسفانه یک عده با خامی براساس همان تصوری که دری از فارسی جداست و اگر واژه هایی را که امروز ایرانی ها در زبانشان بکار می برند در نوشته یک نویسنده افغانستانی بکار رود می گویند که این واژه از ما نیست و این را نباید استفاده کنیم و سریع هم چماق جهل خود را برمی دارند و اتهام می زنند که این ایرانی است.

این رویکرد بدین معناست که آن کسی که این حرفها را می زند، اصلا از زبان فارسی و میراث آن اطلاعی ندارد.

امروزه خیلی ها رفته اند و برای مقابله با این نوع افراد تحقیق کرده اند و مدرک آورده اند که سنایی در قرن ششم فلان کلمه را بکار برده است و اگر ایرانیها این زیرکی را داشته اند که این واژه را از مثنوی مولانا و دیوان سنایی پیدا کرده و بکار گرفته اند، معنایش این نیست که این واژه هویت ایرانی دارد.

هر کسی که مهارت و اطلاعاتش بیشتر باشد می تواند ازین خزینه عظیم و گنجینه بی پایان استفاده کند.
امروزه اهل سواد در افغانستان زیاد شده اند و یک نوع کوشش بازگشت و آشتی فرهنگی با پیشینه فرهنگی زبان فارسی در افغانستان شکل خوبی به خود گرفته است. امروز جوانان ما بصورت خودجوش بدنبال این واژه ها می روند تا به آن طرف بگویند که تو سواد نداری و با توجه به اینکه این لغات را فرخی و عنصری بکار برده است این واژگان نه تنها بیگانه نیستند بلکه از هر افغانستانی ای افغانستانی ترند.

اگر آنطور باشد که برخی کلمات که دارای پیشینه تاریخی در زبان ما هستند را ایرانی بدانیم باید بگوییم سنایی و عنصری و فرخی و دقیقی و خواجه عبدالله و مولانا همه ایرانی اند.
این بی سوادی فرد را می رساند که بدون مطالعه آثار کهن زبان فارسی برخی لغات بومی فارسی که متعلق به همه فارسی زبانان است را مختص یک کشور بدانند.

الان که ما در افغانستان وارد این حرکت جدید شده ایم هرچقدر آگاهی مردم ما از پیشینه تاریخی زبان فارسی بیشتر باشد و باسوادان ما کلمات فارسی را در نوشته های خودشان بکار ببرند جامعه آرام آرام به آنچه که فراموش کرده اولا بیاد می آورد و دوما انس می گیرد و سپس بکار می برد.
این غلط است که ما فرد را برای بکار بردن کلمات جریمه کنیم، ما می گوییم این کلمات را بکار می بریم برای اینکه این میراث زبانی و میراث فرهنگی ماست.
اینکه ادعا کنیم سنایی مال ماست و مولانا مال ماست خوب نیست؛ چند نفر سنایی شناس در افغانستان داریم؟ چندتا مولانا شناس داریم؟ درباره مولانا چقدر کار انجام داده ایم؟
ادعای صرف بدین معناست که آن عده هم که توانایی کار دارند را اجازه ندهیم.

کسانی که توانایی کار را دارند و از دید خودشان دوباره مولانا و حافظ و سنایی را بازشناسی کنند، بازده این کار به آگاهی بیشتر و آشنایی بیشتر با زبان فارسی می انجامد و زمینه را برای مقابله با واژه های بیگانه فراهم می کند.

*شعر و نثر امروز افغانستان در چه مرحله ای از بلوغ بسر می برد؟
امروز نثر و شعری در افغانستان دیده می شود که بیست سال پیش حتی در شعر اساتید ما وجود نداشت، این دلیلش این است که این جوانان ما با پشتوانه فرهنگی قویتری دارند با مصالح زبانی برخورد می کنند.
من کابل سه سال کار می کردم، آن نامه های اداری که در ادارات نوشته می شود فقط خود نویسنده می تواند بفهمد که معنای آن چیست، هیچ جای آن ساختمان زبان فارسی ندارد.

ما چه ادعا می کنیم که دری از ماست؟ اگر زبان شسته رفته شد و فعل و فاعل در جای خود قرار گرفت و کلماتی بود که همگی می فهمیدند، این کجایش اشکال دارد و کجایش به هویت افغانستانی برمی خورد؟ این خطاست. یک عده نویسنده داشتیم در گذشته مثل مرحوم غبار، یا مرحوم صدیق فرهنگ، که نثرشان مثل نثر مرحوم علی احمد کوهزاد است. من وقتی نوشته های اینها را می خوانم می بینم که نثر اینها هیچ شباهتی به نثر اطرافیانشان ندارد، دلیلش این است که این چندنفر اطلاعشان نسبت به ادب گذشته بسیار زیاد بوده، استاد شده بودند و توانایی داشتند و بهمین دلیل نثرهایشان قابل تقلید است.

خوشبختانه امروزه در افغانستان جوانان زیادی به شعر و نثر روی آورده اند و این کوشش ها این نوید را می دهد که این جوانان بزودی می توانند احیاگر زبان فارسی در افغانستان باشند.
این جوشش جدید که در افغانستان بوجود آمده نباید مایه هراس دیگران باشد، بلکه باید مایه خوشحالی برای همه فارسی زبانان باشد.
این یک فرصت خیلی خوب است که جوانان ما به نثر و شعر غنی فارسی روی آورده اند.
نثر امروز ما فوق العاده قابل ستایش است، هرچقدر ما به میراثمان رو بیاوریم برای آینده و افقهای جدید توانا تریم.
https://avapress.com/vdcdzx0n.yt0fx6a22y.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما