بچهها در انشایتان بنویسید دوست دارید چهکاره شوید... فرانک! فوتبالیست؟ میدانی از هر سیصد نفر یکی فوتبالبیست میشود؟ فرانک کوچک گفت: بله و من آن یک نفرم!
نوه فرانک ریچارد جرج و فرزند فرانک ریچارد از وستهم شروع و در نیویورکسیتی خداحافظی کرد اما سیزده سال تمام برای چلسی از جان مایه گذاشت. برای تمام حریفان قابل احترام بود. آنقدر در انگلیس دوستش داشتند که هجده کتاب برای کودکان با شخصیت فرانک نوشته شد تا شاید از هر سیصد نفر، آن یک نفری که فوتبالیست میشود مانند خودش پرتلاش باشد و با وقار. بعد از گلهایش به آسمان اشاره میکرد چون نام دخترش لونا، به معنای ماه بود و البته به یاد مادرش. مادری که بعد از فوتش سارقان به خانهاش برای دزدین جعبه جواهرات هجوم آوردند اما چیزی نصیبشان نشد.
اتوبان عشقش به چلسی این اواخر یکطرفه شد. قراردادش را تمدید نکردند تا همانگونه که نامزد جداشدهاش، مادر دو فرزندش، الن ریوز اعلام کند هنوز او را دوست دارد، چلسی هم دلتنگش شود. آنقدر همه دوستش داشتند که استیو پینار، مهاجم اورتون بعد از گلزنی، به افتخار لمپارد و به دلیل خداحافظیاش روی تیشرتش بنویسد فرانک فوقالعاده بود!
ارسطو میگوید قویترین تراژدی آن است که اشتباه فاحش شخصیت اصلی به خانوادهاش لطمه بزند. لمپارد اشتباه نکرد اما گلی که با پیراهن سیتی به آبیپوشان زد، چاقوی تیزی در قلب خانوادهاش بود. صحنهای دو طرف دوست ندارند در ذهن داشته باشند.
حالا سوپر فرانکی مانده و جعبه جواهراتی که در آن پر از طلاهایی با ارزش است. از مونتی که خودش تصور نمیکرد تولد بیستسالگیاش را در اوج ستاره بودن جشن بگیرد تا پولیشیچی که نشان داد از آمریکایی جماعت هم میشود فوتبالیست ساخت. لمپارد کاری جز «غر زدنهای متداول» مربیان لیگ برتر جزیره درباره خریدهای نقل و انتقالاتی دارد. کار او ساختن نسل بعدی چلسی و شاهکارش پیدا کردن مشتی جوان با استعداد برای کاری درست. مانند آقای بوکلی. همان کسی که در مدرسه مشوقش شد تا او به شغل رویاییاش، همان چیزی که در انشایش نوشته بود برسد. دژاوو در حال رخدادن است. معلمی مهربان و شاگردانی پرتلاش!