تاریخ انتشار :يکشنبه ۲۷ دلو ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۲۴
کد مطلب : 203455
نشست تخصصی " افغانستان و ضرورت عمل به اندیشه های امام خمینی"ره"؛ نگاهی به گذشته و جدیتی برای آینده" عنوان شد:

تئوری ولایت فقیه حقانیت دینی سیاست را ثابت کرد / علما و روحانیون در انتقال اندیشه سیاسی امام راحل افغانستان سهل انگاری کرده اند

تئوری ولایت فقیه حقانیت دینی سیاست را ثابت کرد / علما و روحانیون در انتقال اندیشه سیاسی امام راحل افغانستان سهل انگاری کرده اند
مشاور رئیس جمهور سابق افغانستان عنوان کرد: تئوری ولایت فقیه حضرت امام رحمة الله علیه بر اساس تبیین فلسفی و هستی شناسانه و بر اساس تبیین دینی در پاسخ به پرسش های ارائه شده است که نه تنها حقانیت دینی سیاست را اثبات می‌کند که پاسخ بزرگترین فلاسفه اروپایی را نیز می‌دهد.
در ایام دهه مبارک فجر و سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، نشست تخصصی " افغانستان و ضرورت عمل به اندیشه های امام خمینی"ره"؛ نگاهی به گذشته و جدیتی برای آینده" به مناسبت تجلیل از سالروز پیروزی انقلاب اسلامی و مقام شامخ شهید مظلوم سیدعلی اکبر مصباح و هشت تن از یارانش، از سوی مرکز فعالیت های فرهنگی اجتماعی تبیان برگزار شد.

در این مراسم داکتر محمد هاشم عصمت اللّهی؛ مشاور رئیس جمهور سابق افغانستان به عنوان یکی از سخنرانان در رابطه با اندیشه ولایت فقیه و چگونگی عمل به آن در افغانستان (چالش ها و راهکار ها) به ایراد سخن پرداخت.

عصمت اللهی در ابتدی سخنان خود با بیان این که عمل کردن به اندیشه ولایت فقیه در قدم اول تزکیه نفس رهبران سیاسی را می طلبد، افزود: اندیشه ولایت فقیه تأکید می کند که زمامداران سیاسی باید قانوندان و عادل باشند؛ یعنی در جامعه دینی افغانستان حتماً قانون اسلامی که اساسی ترین منبع آن قرآن و سنت است،می باشد و نیز قوانین مدنی کشور حتماً منطبق با قرآن و سنت باشد.

وی در تکمیل مطلب فوق اظهار داشت: اما عادل بودن زمامدار، رکن اساسی است. عدالت نزدیک ترین مفهوم به تقوا است.،اِعْدِلوا هُوَ اَقْرَبُ لِتَقْوی. پس زمامدار باید تقوای فردی، تقوای اجتماعی و تقوای سیاسی داشته باشد.

مشاور رئیس جمهور سابق افغانستان گفت: زمامدار فاسد جامعه را فاسد می سازد. اَلنّاسُ عَلی دین مُلُّوکِهِم. زیرا مردم به روش حاکمان عمل می کنند. بزرگترین عامل سعادت و شقاوت در جامعه دینی، علما و نخبگان می باشند. زیرا گفته شده:اِذا اَفسَد العالِمُ فَسَدَ العالَمْ.

داکتر عصمت اللهی با بیان این که در انتقال اندیشه های سیاسی امام خمینی رحمةالله علیه، سهم و نقش علمای دینی بسیار اساسی و تعیین کننده است، بیان کرد: علما و روحانیون نقش اساسی در بین توده های مردم دارند و این یک اصل پذیرفته شده است. زمانی که یک اندیشه نو، حتی یک پدیده جدید در جامعه عرضه می شود، در قدم اول باید علما و نخبگان جامعه، آن را بپذیرند و به دیگران نیز انتقال دهند.

موصوف گفت: تاکنون در انتقال اندیشه سیاسی امام خمینی در افغانستان سهل انگاری از ناحیه علما و روحانیون بوده است، زیرا از سه حال خارج نیست:یا مصلحت اندیشی صورت گرفته و یا با اندیشه ولایت فقیه موافق نبوده اند و یا اینکه اندیشه ولایت فقیه را در قبال منافع مادی خودش مصادره کرده اند.

مشروح سخنان داکتر عصمت اللهی به شرح ذیل می باشد:

اندیشه در لغت به معنای تفکر، فکر و تأمل است اما در اصطلاح سیاسی، اندیشه سیاسی به معنای تلاش روشمند برای پاسخ به سؤالاتی درباره قدرت نهادینه شده، می باشد. وقتی تلاش روشمند می‌گویم مراد از تلاش علمی است که براساس یکی از روش های تحقیق به صورت نظام مند انجام شود.

 روش ها و متدهای علمی در علوم اجتماعی و سیاسی زیاد است که مهمترین آنها، روش های توصیفی، تبیینی، هنجاری، ارزشی، توصیه ای و تجویزی است.

روش تبیینی یا بر اساس تبیین دینی است یا تبیین متافیزیکی و هستی شناسانه و با روش علمی مبتنی بر تجربه.
حاصل اندیشه تبیینی گزاره هایی هستند که روابط علی و معلولی میان متغیر ها و پدیده ها را بیان کرده و یا دست کم روابط همبستگی موجود میان آن ها را بیان می نماید.

 بدین ترتیب تئوری عملی شکل می‌گیرد و تئوری براساس تعریف کرلینجر عبارتند از مجموعه ای از مفاهیم، تعاریف و گزاره ها(قضیه ها) به هم پیوسته که با مشخص کردن روابط بین متغیر های مستقل و وابسته، دید نظام یافته ای از پدیده های را ارائه می دهد.

تئوری ولایت فقیه حضرت امام رحمة الله علیه بر اساس تبیین فلسفی و هستی شناسانه و براساس تبیین دینی در پاسخ به پرسش های ارائه شده است که نه تنها حقانیت دینی سیاست را اثبات می‌کند که پاسخ بزرگترین فلاسفه اروپایی را نیز می‌دهد
تأملی در اندیشه فلاسفه غرب در غیر دینی کردن سیاست:

١_نیکولای ماکیاولی(1527_1469میلادی):
در کتاب شهریار خودش، ضمن توصیف ویژگی های شهریار یا پادشاه معتقد است که اخلاقیات، تابع سیاست و حتی وسیله ای برای رسیدن به مقاصد سیاسی است.

به اعتقاد ماکیاولی، سیاست به معنی کشور داری باید کاملاً از اخلاقیات جدا باشد.

ماکیاولی به عنوان پدر علوم سیاسی غرب، در بخش دیگری از کتابش می نویسد: «شهریار می تواند به همه اصول اخلاقی پشت پا بزند. فرمانروا باید دین را حمایت کند و خود در ظاهر دیندار باشد،معتقدات باطنی او هر چه میخواد باشد، در حقیقت برای شهریار پرهیزگار به نظر آمدن بهتر است تا پرهیزگار بودن.»

(وین دورانت، تاریخ تمدن، ج پنجم، ترجمه:صفدر تقی زاده و ابوطالب صارمی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1374،ص594)

اما پاسخ امام خمینی در برابر ماکیاولی این است که حاکم باید قانوندان و عادل باشد و زمامدار، وظیفه ای جز انجام مسؤولیت اللّهی ندارد و دیانتش عین سیاستش باشد.

٢_توماس هابز(1697_1588میلادی):
در کتاب لویاتان خود درباره ی حکومت استبدادی پادشاه می نویسد : «حکومت سلطان به واسطه حق اللّهی نیست، زیرا نیروی وی از مردم آمده است، اما قدرتش را نباید گروهی از مردم یا قانون و یا کلیسا محدود کنند.»

این فیلسوف برجسته انگلیسی در بخش دیگر کتاب خود می نویسد: «استبداد لازم است، زیرا وقتی که قدرت بین شاه و مجلس تقسیم شود، اختلاف به زودی آشکار می شود، آنگاه جنگ داخلی و سپس هرج ومرج و به دنبال آن ناامنی جانی و مالی آغاز می شود. چون امنیت، صلح و آرامش از نیازمندی های یک اجتماع به شمار می روند.پس هیچ جدالی نباید به وجود آید، بلکه نیروی دولتی متحد و متمرکز شوند. هرجا که قدرت تقسیم شود سلطنت وجود ندارد و آنجا که سلطنت نباشد،دولت نیستو درنتیجه تنها شکل منطقی حکومت، حکومت سلطنتی است، این حکومت باید موروثی باشد. انتخاب وارث نیز جزئی از اقتدار شهریاری یک پادشاه است.
(ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج هشتم، ترجمه پیروز مرزبان، ابوطالب صارمی و عبدالحسین شرقیان، تهران :انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1374ص642.)

اما بالعکس نظریات امام خمینی درباره ی حکومت های استبدادی و سلطنت کاملاً متفاوت است.

قیام امام رحمة الله علیه در فاز اول سرنگونی دولت استبدادی سلطنت بود، و نظام های استبدادی را مخالف عقل و شرع می دانست و ثانیاً حاکم وظیفه ی اجرای قوانین را دارد و حاکم اسلامی صلاحیت های محدودی دارد که مهمترین آن حفظ نظام از تعرض غیر می باشد.

٣_جان لاک انگلیسی (1704_1632میلادی):

جان لاک فیلسوف پرآوازه ی جهان سه کتاب در زمینه ی حکمت نوشت.

یکی از این سه کتاب درباره ی حکومت بود که سنگ بنای نظریه دموکراتیک جدید انگلستان آمریکا قرار گرفت.

لاک می گفت: دولت وظیفه ای جزء حفظ مال مردم ندارد. به نظر او مرکز قدرت باید مردم باشد؛ این مردم هستند که قدرت را به دولت وامیگذارد بنابراین باید بتوانند هر زمان که خواستند آن را پس بگیرند.

در فرانسه، ولتر به ترویج عقاید لاک پرداخت، مونتسکیو نیز در دیداری که در سال های 1729تا1734 از انگلستان به عمل آورد، پذیرای افکار لاک شد.

پژواک ندای لاک، قبل و پس از انقلاب فرانسه، در نوشته های  «روسو» و دیگر اندیشمندان فرانسه به گوش مردم آن کشور رسید و با انتشار اعلامیه حقوق بشر و شهروند فرانسه توسط مجلس مؤسسان فرانسه در سال 1789عالمگیر شد.

حقوقی که لاک از آنها جانبداری کرد و در ده اصلاحیه نخستین مجلس مؤسسان آمریکا به صورت‌ اعلامیه حقوق استقلال آمریکا متحقق شدند.

اصل تفکیک قوا، برگرفته از دیدگاه های لاک است. این اصل، که مونتسکیو آن را مشتمل بر قوه قضایی نیز دانست، عامل مهمی در پدیداری و شکل گیری در مفهوم آمریکایی آن شد.

نوشته های لاک در ضرورت آزادی مذهبی نیز موجب تشویق کشیشان علاقمند به انتزاع کلیسا از دولت و اعلام آزادی مذهب شد و همچنین فردگرایی اروپا هم ار لاک منشأ گرفته است.

(ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد هشتم، 1374ص669.)

اما نظریات امام رحمةاللّه علیه در نقطه مقابل نظریات جان لاک قرار می گیرد، زیرا امام معتقد به حقوق اللّهی است و جان لاک طرفدار حقوق طبیعی فرد است. و نیز امام خمینی رحمةاللّه علیه معتقد است که دولت ها باید با رأی مردم باشند، اما باید دولت ها مشروعیت الهی نیز داشته باشند. بدین ترتیب مشروعیت اسلامی رئیس دولت پس از کسب آرای اکثریت به وسیله مجتهد جامع الشرایط نافذ می گردد.

باید اذهان کرد که نظریات فلاسفه اروپایی مانند ماکیاولی، توماس هابز و جان لاک باعث گردید تا نظام های دموکراسی لیبرال شکل بگیرد و برای مدت بیش از سه قرن جهانشمول گردد.

جهانشمولی این نظریات فلاسفه، دین و آموزه های اسلامی را در کشورهای اسلامی کمرنگ ساخت تا جایی که دولت ترکیه به رهبری مصطفی کمال آتاترک، در قانون اساسی ترکیه مبتنی بر اندیشه سکولار را پذیرفت و همچنین دولت مصر به رهبری حسن مبارک، نظام سکولار را در قانون اساسی مصر، ملاک عمل قرار داد.

دولت شاهنشاهی ایران در زمان رضا خان و متعاقباً پسرش محمد رضا و نیز امان الله خان در سال های1924و1925 در افغانستان به تقلید از نظام های لیبرال غرب، تجربه حکومت داری غیر دینی را دنبال کردند.

ازآن زمان به بعد اندیشه های دینی در حاشیه رانده شده بودند و از کاربرد احکام دینی در عرصه های اجتماعی  و قدرت نهادینه شده، خبری نبود.

 در جهان اسلام نهضت های اسلامی در مصر، ترکیه و شبه قاره هند، یکی پس از دیگری به حاشیه رانده شده و یا سرکوب شدند.

شرایط روز به روز بر مسلمانان جهان سخت تر می شد. مسلمان ها به جزء یکی از دو انتخاب را بیشتر نداشتند، یا در هم سوی نظام های لیبرال غربی قرار می گرفتند و یا در هم سوی سوسیالیسم شوروی سابق قرار می گرفتند.

مسلمان های جهان فاقد اندیشه سیاسی برای حکومت کردن بودند. پس از گذشت چندین سده، امام خمینی به عنوان یک مجتهد جامع الشرایط و یک فیلسوف صاحب نام و عالم آگاه از روابط بین الملل و اندیشه ی سیاسی شرق و غرب، تصمیم گرفت کتاب حکومت اسلامی خود را بنویسد.

با نوشتن این کتاب دورنمای حکومت اسلامی و تصویر حکومت اسلامی مبتنی برآموزه های وحیانی، قرآن سنت و عترت ارائه شد و مسلمانان مؤمن گمشده ی خود را پیدا کردند و تشخیص دادند که راه نجات مسلمین جهان فقط در این است که اندیشه های دینی سازی امام را ملاک عمل و نهضت خود قرار دهند، و به اندیشه سیاسی امام خمینی متوصل شدند. انقلاب اسلامی در برابر استکبار غرب پیروز شد.

 نظام اسلامی تأسیس شد و دینی سازی سیاست در عمل پیاده شد و علی الرغم توطئه های بی شمار، پنهان و آشکار، نظام اسلامی به حیات خود ادامه داد و اینک پس از 40 سال گام دوم انقلاب اسلامی توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی تبیین شده است. گام دوم، افقی را ترسیم می کند که آینده جهان از آن مستضعفان جهان خواهد بود و این انقلاب به انقلاب جهانی حضرت مهدی متصل خواهد شد.

در یک جمع بندی می توان گفت که اندیشه های بلند امام خمینی در عبور از مشکلات عدیده، اینک به یک پارادایم تبدیل شده است. یعنی تنها الگوی منحصر به فرد اندیشه اسلامی است که می‌تواند در کشور های زیر یوغ استکبار جهانی یعنی آمریکای جهانخوار قرار دارند، سرمشق قرار گیرد.


بخش دوم تجارب حکومت داری در افغانستان:

اندیشه حکومت داری در افغانستان، تاریخ پر از فراز و نشیبی داشته است که در یک جمع بندی به هشت دوره تاریخی تقسیم می شود:

١_حکومت های مبتنی بر اندیشه قبیله سالار:

حکومت های قبیله سالار از احمدشاه درانی آغاز می شود و تا استقلال افغانستان در زمان امیر امان الله خان ادامه می یابد.
این دوره 172 ساله، طولانی ترین دوره حکومتی می باشد که با تفکر قبیله همراه بود.

هرقبیله ای هنجار خود را دارد، هنجار ها، قواعد رفتار هستند.قواعدی که معین می کنند در یک گروه یا در یک موقعیت چه رفتاری لازم و پذیرفتنی است.

هنجارها رفتاری مشخص هستند که فرد «باید» یا بهتر است از آنها پیروی کند.

بنابر این حاکمیت های قبیله ای به هنجارهای خاص خودش توجه دارد به همین دلیل بین قبایل خصومت ها و درگیری ها پدید آمد.
 بدین ترتیب در این دوره طولانی شاهد جنگ و جدال ها و ناامنی ها حاکم بوده است که می توان این دوره ای از حاکمیت را در مدیریت کل جامعه ناموفق دانست و مردم افغانستان در پرتو چنین حاکمیتی روزگار غم انگیزی را سپری کردند.

٢_حکومت مبتنی بر نظامنامه دولت عِلّیَه:
 پس از استرداد استقلال افغانستان در سال 1919 میلادی، حاکمیت افغانستان وارد مرحله قانونگذاری شد. یعنی پیش از این قانون و یا نظامنامه ای وجود نداشت.

امیر امان الله خان، اندیشه سیاسی مبتنی بر تجربه های کشورهای اروپایی ملاک عمل قرار داد، که این تقلید در حکومت داری و سبک زندگی غربی مغایر به ارزش ها و اعتقادات مردم تلقی می شد و این امر باعث شد تا امیر امان الله خان خلع شود و از افغانستان فرار کند.

٣_حکومت های مبتنی بر اندیشه استبدادی شاه:
این تجربه حکومت داری که با حاکمیت سلطنتی ظاهر شاه آغاز شد تا پایان دهه دموکراسی ادامه یافت.

دو نخست وزیر این دوره یعنی دوره نخست وزیری هاشم خان و داوود خان، که با تحریکات شوروی سابق علیه پاکستان همراه بود، افعانستان را در شرایط سختی قرار داد. اما دهه پایانی سلطنت که به دهه دموکراسی معروف است،فضای مطبوعات باز شد و برای احزاب و گروه های سیاسی به ویژه گروه های چپ فرصت بیشتر داده شد.بسیاری از فرزندان مسلمان گرایش چپی پیدا کردند و گروه های اسلامی نقش کمتر داده می شد.

در این دوره هم اندیشه ای متناسب به نیاز جامعه طراحی و عمل نشد بلکه بیشتر گرایش به شوروی سابق و دموکراسی لیبرال داشت.

۴_حکومت داوود خان مبتنی بر اندیشه جمهوری خود خوانده :

انتقال قدرت از سلطنت به جمهوری با پشتیبانی شوروی سابق صورت گرفت.

داوود خان به کمک افسران تحصیل کرده در شوروی سابق کودتا کرد و پس از پیروزی کودتا، جمهوری را اعلام کرد. آزادی های مطبوعات محدود شد و سختگیری ها روز به روز افزایش یافت.

پس از مدتی داوود خان سفرهایی به خارج از کشور داشت و می خواست حمایت آمریکا را جلب کند و از شوروی فاصله بگیرد، تا آن که کودتای هفت ثور 1357 شکل گرفت و داوود خان کشته شد.

اندیشه سیاسی داوود مبتنی بر تجویز و تشخیص خودش بود و به نیاز های جامعه توجه نکرد. محمد داوود در این رویکرد ناموفق بود و سرانجام با یک دسیسه ی خارجی مقدمات نابودی اش فراهم گردید.

۵_حاکمیت مبتنی بر اندیشه کمونیستی:
حکومتی با اندیشه کمونیستی در یک کشوری که 99 درصد مسلمان دارد، یکی از تجارب فوق العاده وحشتناکی بود که منجر به کشته شدن بیش از یک میلیون و نیم نفر و آواره شدن بیشا از هفت میلیون و نابودی زیر ساخت های کشور گردید.

۶_حکومت مجاهدین مبنای اندیشه سیاسی:
حکومت تقریبا بدون اندیشه مدون سیاسی در یک برهه حساس، تجربه ی دردناکی بود که بحران ارتباطات اجتماعی، ناامنی و هرج و مرج را به همراه داشت.

٧_حکومت طالبان مبتنی به خشن ترین اندیشه قبیله سالار:
حکومتی با اندیشه قبیله ای در زمانی که دنیا اندیشه ملی گرایی را پشت سر گذاشته و جهانی می اندیشند و حکومت های فراملی را تجربه می‌کنند اما در افغانستان یک تجربه فوق العده متبحرانه روی دست گرفته می شود که کشور را در بیش از پنج سال به کام مرگ کشانده است.

٨_حکومتی مبتنی بر اندیشه قوم گرایی لیبرال:
حکومتی پس از کنفرانس بن که توزیع قدرت سیاسی بین چهار گروه قومی را ملاک حکومتداری قرار داد، اندیشه ی سیاسی ای بود که از طرف آمریکا بر اساس اهداف از پیش تعیین شده منطقه ای طراحی و اعمال گردید. ونتیجه ی آن تشدید بحران قومی جلوگیری از پروسه ملت سازی و زمینه ای برای دخالت بیشتر خارجی ها بود.

تجربه قوم گرایی با شکل گیری رسانه های آزاد و بی بند و بار، کشور را از نعمت امنیت، ثبات و حکومت داری خوب محروم کرد و شرایط را برای سر و سامان دادن طالبان از سوی آمریکایی ها، فراهم نمود.

این اندیشه قوم گرایی در سطح حاکمیت سیاسی موجب گردید تا انتخابات پارلمانی و انتخابات ریاست جمهوری در بدتری شکل تقلب های انتخاباتی همراه گردد و این تجربه در دوره حکومت کرزی و متعاقباً در دوره حکومت وحدت ملی آقایان اشرف غنی و عبدالله، ابعاد بحران ارتباطات اجتماعی را بیشتر از پیش کرد.

جمع بندی و نتیجه:

تجارب حکومتداری در طی بیش از دوصدسال با اندیشه‌های قبیله ای، قومی، کمونیستی و لیبرال در افغانستان، کشور را از نعمت امنیت، ثبات و فرایند رشد بازداشت و اینک زمان آن رسیده است که نسبت به اندیشه سیاسی در حکومتداری تأمل نمایم، تا از تجارب تلخ گذشته به شدت جلوگیری شود.

به طور قطع می توان گفت اندیشه مبتنی بر استکبار ستیزی و دینی سازی سیاست در جامعه دینی افغانستان نسخه منحصر به فردی است که عقاید دینی و هم ارزش های پسندیده جامعه و هم عزت و اقتدار ملی مارا تأمین و مورد حمایت قرار می دهد.

چگونگی عمل به ولایت فقیه:

عمل کردن به اندیشه ولایت فقیه در قدم اول تزکیه نفس رهبران سیاسی را می طلبد. زیرا اندیشه ولایت فقیه تأکید می کند که زمامداران سیاسی باید قانوندان و عادل باشند.

یعنی در جامعه دینی افغانستان حتماً قانون اسلامی که اساسی ترین منبع آن قرآن و سنت است،می باشد و نیز قوانین مدنی کشور حتماً منطبق با قرآن و سنت باشد.

و اما عادل بودن زمامدار، رکن اساسی است. عدالت نزدیک ترین مفهوم به تقوا است.،اِعْدِلوا هُوَ اَقْرَبُ لِتَقْوی.
پس زمامدار باید تقوای فردی، تقوای اجتماعی و تقوای سیاسی داشته باشد.

زمامدار فاسد جامعه رافاسد می سازد. اَلنّاسُ عَلی دین مُلُّوکِهِم. زیرا مردم به روش حاکمان عمل می کنند. بزرگترین عامل سعادت و شقاوت در جامعه دینی، علما و نخبگان می باشند. زیرا گفته شده:اِذا اَفسَد العالِمُ فَسَدَ العالَمْ.

در انتقال اندیشه های سیاسی امام خمینی رحمةالله علیه، سهم و نقش علمای دینی بسیار اساسی و تعیین کننده است، زیرا علما و روحانیون نقش اساسی در بین توده های مردم دارند و این یک اصل پذیرفته شده است. زمانی که یک اندیشه نو، حتی یک پدیده جدید در جامعه عرضه می شود، در قدم اول باید علما و نخبگان جامعه، آن را بپذیرند و به دیگران نیز انتقال دهند.

تا کنون در انتقال اندیشه سیاسی امام خمینی در افغانستان سهل انگاری از ناحیه علما و روحانیون بوده است، زیرا از سه حال خارج نیست:یا مصلحت اندیشی صورت گرفته و یا با اندیشه ولایت فقیه موافق نبوده اند و یا اینکه اندیشه ولایت فقیه را در قبال منافع مادی خودش مصادره کرده اند.

پس در فاز اول یک اقدام علمایی و نخبگانی برای انتقال اندیشه ولایت فقیه لازم است در فاز دوم باید تعصب زوالی شود یعنی اینکه با دلایل متقن ثابت کنیم که رد یا قبول اندیشه نو، تعصب را کنار گذاشت.

همانطوری که نسبت به تئوری های فلاسفه غربی، تعصب را کنار زده اند و به راحتی تئوری های غربی در دانشگاه های افغانستان تدریس می شود،در فهم تئوری ولایت فقیه هم تعصب را باید کنار گذاشت.

در صورتی که پرده های تعصب کنار زده شود، بدون شک تئوری ولایت فقیه نسخه منحصر به فرد برای ثبات، امنیت و استقلال کشور خواهد بود.

چگونگی عمل به اندیشه ولایت فقیه در افغانستان :
چگونگی عمل به اندیشه ولایت فقیه در ابعاد وسیعی امکان پذیر است اما اقدامات فرهنگی اولویت دارد، زیرا با اقدامات فرهنگی می توان جریان سازی صورت گیرد.

تا زمانی که جریان سازی صورت نگیرد، عقبه های فرهنگی شکل نمی گیرد و بدون شکل گیری عقبه فرهنگی نمی توان کار بزرگی در سطح ملی انجام داد.

بنابراین برای شکل گیری عقبه های فرهنگی اقدامات زیر ضروری به نظر می رسد:

١_تدویر کلاس های اندیشه سیاسی ولایت فقیه در سطوح مدارس علوم دینی به نام اندیشه ولایت فقیه یه به نام دیگری که مطلوب را برساند.

٢_تشکیل گروه های مردم نهاد دانشجویی و طلبگی در خارج و داخل با موضوع اندیشه ولایت فقیه.
٣_تهیه و تدوین جزوات آموزشی در زمینه اندیشه ولایت فقیه.

۴_تدویر سمینارهای علمی_فرهنگی در زمینه ولایت فقیه، ضرورت ها و کاربرد های آن.

۵_تدویر جلسات علمایی با آن عده از علما که تا هنوز معتقد به تفکیک دین از سیاست هستند. وتفهیم این معنی که امروز زمان تفکیک دین از سیاست گذشته است و نقش ارشادی علما صرفاً ارشادی نمی‌تواند باشد.

۶_تبلیغ اندیشه ولایت فقیه به عنوان جایگزین لیبرالیسم و اندیشه های تجویزی، قبیله ای و توصیه ای.
https://avapress.com/vdcgnw9xnak9zt4.rpra.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما