تاریخ انتشار :پنجشنبه ۲۰ قوس ۱۳۹۳ ساعت ۱۷:۲۳
کد مطلب : 103785
آدمی خوارند اغلب مردمان ...
گزارش کمیته اطلاعات سنای امریکا درباره شکنجه سازمان اطلاعات مرکزی آن کشور،باز تاب وسیعی یافت. گفته می شودکه انتشار این گزارش ۴۰۰ صفحه ای برای تحت فشار قراردادن جمهوری خواهان درآن کشوراست که در آستانه فرارسیدن انتخابات پارلمانی صورت می گیرد.

افشای این اطلاعات به هر انگیزه ای که صورت گرفته باشد، پرده از جنایت های سازمان یافته ی، سازمان "سیا" بر می دارد که عمدا و آگاهانه و به دستور مقام های بلند پایه ایالات متحده امریکا دست به چنین قساوتی زده اند. این گزارش هم چنان واکنش گسترده ای داشته است.
اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان دریک نشست خبری حاضر شد و نسبت به شکنجه افغان ها بعد از ۲۰۰۱ اعتراض کرد. و از امریکایی ها خواست که لیست افغان هایی را که مورد شکنجه قرار گرفته اند در اختیارحکومت افغانستان قرار دهد.

این شکنجه به هدف دست یابی به اطلاعاتی صورت گرفته است که مقامات "سیا"خواستار آن بودند. اما این آزارها وشکنجه ها،هیچ اطلاتی مفیدی در اختیار آن سازمان قرار نداده است. البته این اولین گزارش از این دست نبوده و آخرین نیز نه خواهد بود.غیرازواکنش های سیاسی که نسبت به این گزارش ابرازواظهار گردید؛ نوعی نگرش عمیق تر ونگاه متفاوت تر نیز دراین مورد وجود دارد.

پاره ای آگاهان، نشر وپخش این گونه گزارش هارانقطه قوتو ظرفیت وسیعی می دانندکه دردل لیبرال دموکراسی های غربی وجود دارد و این ظرفیت باعث شده استکه هراز گاهی زمامداران ودست اندرکاران درون آن نظام هاخود به افشای رازهای درون پرده همت گمارند و توجه دولت مردان و سیاست مداران رابه این امر معطوف دارند که نباید ازدرون خود بی خبر بماند.

این افشا گری هم زمان با اعتراضات ضد نژاد پرستی جامعه امریکا به رفتار تبعیض آمیز پولیس آن کشور نسبت به قتل سیاه پوستان صورت می گیرد.بنابراین نشر گزارش را نوعی تخلیه روانی به حساب می آورند که کشورهای غربی به ویژه امریکا برای بقا وداوم حکومت خود به آن دست می زند تا هم زیر پای رقیب را در مبارزات انتخاباتی خالی کند وهم اطمینانی خاطری برای شهروندان امریکایی فراهم آرود.

این دید گاه، نشر این گونه پرونده ها را نه تنها نقطه منفی نمی شمارد بلکه از نقاط قوت و برجستگی های نظام های لیبرال دموکراسی به حساب می آورند. اما یک دید گاه عممیق تری نیز وجود دراد وآن توجه به فلسفه ای است که پشت سر رژیم های لیبرال دموکراسی های غربی قرار دارد.

پایه های دموکراسی های غربی بر فلسفه حق استوار گشته است. این فلسفه بر حق آدمیان تاکید می ورزد نه به تکالیف او.
این حق خواهی بی ضابطه و مهار، چنان در دل آن رژیم ها جای گشوده که معیار داوری همه چیز را رسیدن به حقوق خود تعریف می کند ولو این که این حق خواهی زندگی را ازسایر مردم سلب کند.
به سخن دیگر، حکومت های دموکراتیک حق خود می دانند که برای به دست آوردن منافع ملی خود دست به هرکاری بزنند، هر شیوه ای در پیش گیرند.
در این راه اگر فرد یا جامعه ای اززندگی ساقط شود یا در تنگنا های مادی و معیشتی قرار گیرد و یا آنکه بخشی از کشوری به خرابه تبدیل شود برای قدرت های غربی اصلا تفاوتی ندارد. اصل رسیدن به هدف که حق باشد مد نظر است .

استعمار گری و لشکر کشی به سایر نقاط جهان ،کشتن ودریدن شهروندان کشورهای جهان سوم ، برده گرفتن،کار کشیدن و سیر کردن خود به قیمت گرسنگی یک ملت از ویژگی های نظام های غربی بوده است که تاریخ دوسه قرن اخیر مملو ومشحون ازاین گونه آدم خواری ها است. گرچه ما در قرن بیست ویک زندگی می کنیم نهاد های حقوق بشری به ظاهردراین جا وآنجا به وجود آمده اندوگاهی پرچم داد خواهی می افرازند،فریادی بر می آورند.


اما کنه وماهیت نظام های غربی باسلطه طلبی وزیاده خواهی عجین شده است . در واقع نظام های غربی همان گرگ های هاری هستند که چند قرن تجربه آدم خواری را پشت سر خود دارند وبا آن شناخته می شوند. که برای بدست آوردن مواد خام از کشور ها ی جهان سوم دست به هر نیرنگی می زدند وهر جنایتی را مرتکب می شدند تا به اهداف خود دست پیدا کنند.

امروزه با آن که صورت کشورها ونظام ها تغیر یافته است . درنده خویی به صورت اشکار وبرهنه صورت نمی گیرد اما بدین معنا نیست که نظام های سیاسی غرب ،دست ازآدم کشی برداشته باشند وبرای به دست آوردن منافع مادی خود از هیچ هیله ونیرنگی سود نبرند.

از شکنجه های مخوف و ضد انسانی پرهیز کنند. شاید برای بسیاری ازمردم دنیا، شرنگ تلخ استعمارگری های کشورهای اروپایی را درکام نداشته باشند؛ اما افغان ها این تجارب تلخ را از گذشته های چند قرن گذشته تا حال دارند وفریاد های دروغین حقوق بشر آنهارا در زمان حکومت مخوف طالبان تجربه کرده اند. مردم افغانستان پنج سال حکومت ظالمانه طالبان را تجربه کردند.آن حکومت هیچ بهایی برای انسان قایل نبود.

جز کشتن ودریدن وشکنجه وتحقیر ازان رژیم بر نیامد.اما کشورهای اروپایی ومدافعان به ظاهر حقوق بشرهیچ کدام دم بر نیاوردند،لب به اعتراض نگشودند، قتل وکشتار طالبان دررسانه های گروهی شان کمتر باز تاب می یافت.رژیم های طرفدارغرب چون عربستان سعودی ،قطروپاکستان آن رژیم خونخوار را به رسمیت شناختند .

تا آنکه سازمان تروریستی القاعده به منافع امریکا ضربه وارد آورد، برج های دو قلویتجارت جهانی در قلب امریکا آماج حملات تروریستی قرار گرفت . آنگاه بود که صدای نقض حقوق بشر گوش فلک را کرد، تمام رسا نه های غربی از فاجعه ای گفتند که در افغانستان سال ها بود تکرار می شد. اگررخداد ۲۰۰۱ درامریکا اتفاق نمی افتاد،هیچ بعید نبود که حکومت طالبان به رسمیت شناخته شود وبه عنوان یک رژیم مشروع در مجامع بین المللی پذیرفته شود.

هم چنانکه مقدمات آن از سوی سازمان ملل متحد آماده گشته بود، سفیران طالبان دراین گوشه وآن گوشه دنیا به نمایندگی از مردم افغانستان رفته بودند!.بنابراین تا وقتی ماهیت وفلسفه وجودی رژیم های غربی آشکار نشود. این شکنجه ها، اعتراف گرفتن ها ،غیر مترقبه می آید اما واقعیت آنست کهتا آدمیان میان حق وتکلیف نوعی موازنه بر قرار نکندودر برابرموجود برتر وفراتر از خود پاسخ گو نباشند ،بهشت وجهنمی را قبول نداشته باشد بی تردیدموانعی دربرابر جنایت های خود نه خواهد شناخت. این که حضرت مولانا می گفت: آدمی خوارند اغلب مردمان ... السلام وعلیک شان کم جو امان. پرده از روان شناسی آدمیان برمی دارد و راه حل این "آدمی خوار"ی را می توان با پای بندی به ارزش های دینی وایمانی ضبط و کنترل کرد.جز این راهی وجود ندارد. این ارزش هایی است که متاسفانه حکومت های مدرن و سیاست مداران کشورهای غربی از آن بی خبراند.

نویسنده: سید مظفر دره صوفی
https://avapress.com/vdcbwfb8srhbgzp.uiur.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما