تاریخ انتشار :يکشنبه ۷ ثور ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۴۹
کد مطلب : 208658
پیامدهای خونین کودتای هفت ثور
غلام‌رضا سادات/ هفت ثور ۵۷ نقطه عطفی در تاریخ معاصر افغانستان و نیم قرن اخیر کشور است که تا امروز ادامه دارد. با استناد به تاریخ می‌توان گفت که جنگ و بحرانی که پس از هفت ثور آغاز شد و تاکنون ادامه دارد، از درازترین جنگ‌های بدون وقفه تاریخ چند هزار ساله کشور است. از آغاز بحران حاصله از این حادثه، بیش از چهار دهه می‌گذرد، و افغانستان طی این مدت شرایط سخت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را تجربه کرده است.
 
بحران از آن‌جا کلید خورد که در هفت ثور ۵۷ حزب دمکراتیک خلق افغانستان در یک کودتای خونین، به جمهوریت داود خان پایان داد و دست به اصلاح سیستم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی افغانستان زد، که دگرگونی‌های آن همراه با بحران تا امروز ادامه دارد و نیاز بحث‌های همه جانبه دارد.
 
آن‌چه مهم است، از یک طرف نزاع قدرت است که از حادثه هفت ثور آغاز گردیده و با وجود تغییر نظام‌های مختلف سیاسی ـ حاکمیتی تاکنون ادامه دارد. این میراث ناگوار به نحوی مهم‌ترین عامل بحران و تداوم آن در چهار دهه گذشته بوده و ریشه آن، حادثه هفتم ثور بوده است.
 
نکته دیگر هم این‌که با انقلاب ۷ ثور و کودتای خونین کمونیستی، احزاب چپی خواستند معادلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در کشور را تغییر دهند. هرچند جنگ‌ها و تنش‌های ادامه‌دار در پسا هفت ثور، اجازه حیات با ثبات را نه برای دولت و احزاب چپی، و نه هم به هیچ یک از جریان‌های دیگر نداد؛ اما هفت ثور را می‌شود به عنوان روزی نام برد که باعث شد در عین بحران و جنگ، دگرگونی‌های مهمی در ساختار سیاست، اقتصاد و اجتماع در افغانستان به میان بیاید.
 
از این دگرگونی‌های مهم؛ تغییر ساختار حاکمیتی در کشور است که در 250 سال گذشته کاملا یک طرفه، قومی و به شدت فردی و مطلقه بود. هرچند حاکمیت پنج ساله داود خان، به نام جمهوریت بود، اما آنچه مبرهن است، حاکمیت جمهوری ایشان کمتر از سیستم اداری شاهان گذشته کشور نبوده است؛ چنان‌که وی همزمان به عنوان رییس جمهور، صدراعظم اجرایی، و وزیر دفاع و خارجه فعالیت می‌کرد و نشان دهنده اوج تمرکز قدرت در دستان یک فرد تحت نام جمهوریت است که تفاوتی با حاکمیت مطلقه نداشت.
 
حزب دمکراتیک خلق با وجودی که معادله قدرت را تغییر داده و از فرد به شورا انتقال داد، اما بازهم دبیرکل متأثر از اندیشه لنینیسم و استالینیسم، اختیارات ویژه‌ای داشت، اما آنچه متفاوت بود، اندیشه و ایدئولوژی بود. نگاه قومی نیز هرچند اندکی فروکش کرده بود و اندیشه مهم گفته می‌شد، اما بازهم بعضی از سران حزب خلق، نگاه معنی‌داری به مسأله قومی داشتند.
 
با این حال متمرکزسازی قدرت در دامن حزب خلق و سرکوب مخالفان، متأثر از اندیشه چپ، بخشی از تلاش‌های بی‌وقفه‌ای بود که از روز اول کوتادی خونین شروع شد و تا کشتار، ترور و زندان افراد و گروه‌ها، تا گورهای دسته جمعی، که همه تحت زعامت و حاکمیت احزاب خلق و پرچم واقع شد، صورت گرفت و عمق فاجعه حاکمیت دگراندیشانه آنان را نشان می‌دهد.
 
تغییر ساختار اجتماعی جامعه نیز در این دوره قابل توجه است. حزب دمکراتیک با نگاه به ساختار اجتماعی قرون وسطایی که افغانستان قرن بیستم داشت، و بیشتر روابط برحسب ارباب رعیتی و نفوذ سران قبیله و قوم بود، خواست این ساختار را با توجه به اندیشه اشتراکی ایدئولوژی مکتب سوسیالیسم تغییر دهد، و مالک و زارعی وجود نداشته باشد؛ اما نارضایتی‌های دوام‌دار و تشدید خشونت‌ها و بحرانی که از این ناحیه به وجود آمد، هرچند روند اجرایی آن را کند کرد، اما در سال‌های بعدی، این ساختار نیز دچار تحول شد.
 
ساختاری اقتصادی نیز دچار تحول شد و کمونیست‌ها و حزب خلق که نگاه سوسیالیستی و اشتراکی به اقتصاد داشتند، و غذا را در برابر کار می‌گفتند، خواستند تا حدودی در افغانستان نیز این طرح‌ را اجرا کنند، اما اصلاح و کمونیستی ساختن اقتصاد ضعیف و متکی بر زراعت که سال‌ها به شکل سنتی، و مبتنی بر بده بستان مادی بود، نه پولی، چالش سختی بود، در عین حال که تقابل‌های اندیشه اسلامی و کمونیستی به یک جنگ تمام عیار تبدیل شده بود و با قوت سد راه اجرا و اصلاح آن بود.
 
تحول ساختار فرهنگی و دینی در این میان از مهم‌ترین مباحث است. جامعه افغانستان با اکثریت مطلق مسلمانی که داشت، مسأله دین و مسایل اعتقادی و فرهنگی در آن مهم بود و راه باز کردن اندیشه کمونیستی که دین را افیون جامعه می‌دانست و به سخره می‌گرفت، حتی با سیاست ترفند و حیله برای کمتر فردی قابل قبول بود. حالا این‌که سران حزب خلق و پرچم با این مسأله به شدت تمام برخورد کردند، که در نتیجه بخش عمده‌ای از مشکل و بحران حاکمیتی خلقی‌ها از همین ناحیه به وجود آمد و قیام‌ها و انقلاب‌های مردمی هم متأثر از همین نگرش، و بیشتر با تبلیغات و فرماندهی علما و روشن‌فکران صورت گرفت. در ادامه این ساختار نیز متحول شد و در قالب تقابل‌ها، جنگ‌ها، گفتمان‌ها و هم‌پذیری‌ها ادامه یافته و دارد.
 
با این وجود، فاجعه هفتم ثور با آغاز خونینی که داشت، پیامدهای زیادی برای افغانستان داشت؛ از جنگ چهارده ساله مبتنی بر ایدولوژی اسلامی و کمونیستی، نزاع برای قدرت و بقا و حضور نیروهای شوروی، کشتار و قتل‌عام‌های گروهی و هدف‌مند و سرکوب مخالفان جهادی و غیرجهادی، تا ویرانی اندک‌ترین زیر ساخت‌های کشور، همه از پیامدهای هفت ثور است.
 
در طول حاکمیت ۱۴ ساله حزب خلق و نزاع ایدئولوژی و قدرت و حاکمیت؛ بیش از یک میلیون قربانی و میلیون‌ها مجروح و آواره، بخش دیگری از پیامد این حادثه بود. حضور نیروهای شوروی در افغانستان و بیش از پنجاه هزار کشته و زخمی از سربازان این اتحاد، تشدید جنگ سرد و خروج بدون دست‌آورد، از پیامد دیگر این کودتا است.
 
در ادامه هم جنگ‌های داخلی اقتدارطلبانه دهه هفتاد، تقابل احزاب داخلی بر سرکرسی قدرت، ظهور طالبان و جنگ بیست سال اخیر با حضور نیروهای امریکایی و کشتار هزاران نفر دیگر، از پیامدهای ادامه‌دار حادثه هفتم ثور بوده است.
 
با این حال می‌توان گفت که‌ حوادث و جریان چهل سال گذشته همگی و در تمام زمینه‌ها ارتباط تنگاتنگی با حادثه هفت ثور داشته و دارد و کلید تمام این پیامدها از هفت ثور آغاز شده و تا امروز ادامه دارد.
https://avapress.com/vdcgn79x7ak9z34.rpra.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما