تاریخ انتشار :يکشنبه ۱۳ قوس ۱۳۹۰ ساعت ۲۰:۴۷
کد مطلب : 33476

عبرت های عاشورا(3)

"سخنان مهم و تاثیرگذار حضرت امام خامنه ای پیرامون حادثه عاشورا"
عبرت های عاشورا(3)
البته بنايى كه پيامبر گذاشته بود، بنايى نبود كه به زودى خراب شود؛ لذا در اوايلِ بعد از رحلت پيامبر كه شما نگاه مى‌كنيد، همه چيز - غير از همان مسأله‌ى وصايت - سرجاى خودش است.
اهل‌بيت محترمند؛ آن روز هم در نهايت احترام بودند؛ اما درعين‌حال وقتى جامعه تهى و پوك شد، اين اتّفاق مى‌افتد. حالا عبرت كجاست؟ عبرت اين‌جاست كه چه كار كنيم جامعه آن‌گونه نشود. ما بايد بفهميم كه آن‌جا چه شد كه جامعه به اين‌جا رسيد. اين، آن بحث مشروح و مفصّلى است كه من مختصرش را مى‌خواهم عرض كنم.

اوّل به عنوان مقدّمه عرض كنم: پيامبر اكرم نظامى را به وجود آورد كه خطوط اصلى آن چند چيز بود. من درميان اين خطوط اصلى، چهار چيز را عمده يافتم: اوّل، معرفت شفّاف و بى‌ابهام؛ معرفت نسبت به دين، معرفت نسبت به احكام، معرفت نسبت به جامعه، معرفت نسبت به تكليف، معرفت نسبت به خدا، معرفت نسبت به پيامبر، معرفت نسبت به طبيعت. همين معرفت بود كه به علم و علم اندوزى منتهى شد و جامعه‌ى اسلامى را در قرن چهارم هجرى به اوج تمدّن علمى رساند. پيامبر نمى‌گذاشت ابهام باشد. در اين زمينه، آيات عجيبى از قرآن هست كه مجال نيست الان عرض كنم. در هر جايى كه ابهامى به وجود مى‌آمد، يك آيه نازل مى‌شد تا ابهام را برطرف كند.

خطّ اصلى دوم، عدالت مطلق و بى‌اغماض بود. عدالت در قضاوت، عدالت در برخورداريهاى عمومى و نه خصوصى - امكاناتى كه متعلّق به همه‌ى مردم است و بايد بين آنها با عدالت تقسيم شود - عدالت در اجراى حدود الهى، عدالت در مناصب و مسوؤليت‌دهى و مسؤوليت پذيرى. البته عدالت، غير از مساوات است؛ اشتباه نشود. گاهى مساوات، ظلم است. عدالت، يعنى هر چيزى را به جاى خود گذاشتن و به هر كسى حقّ او را دادن. آن عدل مطلق و بى‌اغماض بود. در زمان پيامبر، هيچ كس در جامعه‌ى اسلامى از چارچوب عدالت خارج نبود.

سوم، عبوديّت كامل و بى‌شريك در مقابل پروردگار؛ يعنى عبوديّت خدا در كار و عمل فردى، عبوديّت در نماز كه بايد قصد قربت داشته باشد، تا عبوديّت در ساخت جامعه، در نظام حكومت، نظام زندگى مردم و مناسبات اجتماعى ميان مردم بر مبناى عبوديّت خدا كه اين هم تفصيل و شرح فراوانى دارد.

چهارم، عشق و عاطفه‌ى جوشان. اين هم از خصوصيّات اصلى جامعه‌ى اسلامى است؛ عشق به خدا، عشق خدا به مردم؛ «يحبّهم و يحبّونه»، «ان اللَّه يحبّ التّوابين و يحبّ المتطهّرين»، «قل ان كنتم تحبّون اللَّه فاتّبعونى يحببكم اللَّه». محبت، عشق، محبت به همسر، محبّت به فرزند، كه مستحبّ است فرزند را ببوسى؛ مستحّب است كه به فرزند محبّت كنى؛ مستحبّ است كه به همسرت عشق بورزى و محبّت كنى؛ مستحبّ است كه به برادران مسلمان محبّت كنى و محبّت داشته باشى؛ محبّت به پيامبر، محبّت به اهل بيت؛ «الاّ المودّة فى القربى».

پيامبر اين خطوط را ترسيم كرد و جامعه را بر اساس اين خطوط بنا نمود. پيامبر حكومت را ده سال همين‌طور كشاند. البته پيداست كه تربيت انسانها كار تدريجى است؛ كار دفعى نيست. پيامبر در تمام اين ده سال تلاش مى‌كرد كه اين پايه‌ها استوار و محكم شود و ريشه بدواند؛ اما اين ده سال، براى اين‌كه بتواند مردمى را كه درست برضدّ اين خصوصيّات بار آمدند، متحوّل كند، زمان خيلى كمى است. جامعه‌ى جاهلى، در همه چيزش عكس اين چهار مورد بود؛ مردم معرفتى نداشتند، در حيرت و جهالت زندگى مى‌كردند، عبوديّت هم نداشتند؛ طاغوت بود، طغيان بود، عدالتى هم وجود نداشت؛ همه‌اش ظلم بود، همه‌اش تبعيض بود - كه اميرالمؤمنين در نهج‌البلاغه در تصوير ظلم و تبعيض دوران جاهليت، بيانات عجيب و شيوايى دارد، كه واقعاً يك تابلوِ هنرى است؛ «فى فتن داستهم باخفافها و وطئتهم باظلافها» - محبّت هم نبود، دختران خود را زير خاك مى‌كردند، كسى را از فلان قبيله بدون جرم مى‌كشتند - «تو از قبيله‌ى ما يكى را كشتى، ما هم بايد از قبيله‌ى شما يكى را بكشيم!» - حالا قاتل باشد، يا نباشد؛ بى‌گناه باشد، يا بى‌خبر باشد؛ جفاى مطلق، بى‌رحمى مطلق، بى‌محبّتى و بى‌عاطفگى مطلق.

مردمى را كه در آن جوّ بار آمدند، مى‌شود در طول ده سال تربيت كرد، آنها را انسان كرد، آنها را مسلمان كرد؛ اما نمى‌شود اين را در اعماق جان آنها نفوذ داد؛ بخصوص آن‌چنان نفوذ داد كه بتوانند به نوبه‌ى خود در ديگران هم همين تأثير را بگذارند.

مردم پى‌درپى مسلمان مى‌شدند. مردمى بودند كه پيامبر را نديده بودند. مردمى بودند كه آن ده سال را درك نكرده بودند. اين مسأله‌ى «وصايت»ى كه شيعه به آن معتقد است، در اين‌جا شكل مى‌گيرد. وصايت، جانشينى و نصب الهى، سرمنشأش اين‌جاست؛ براى تداوم آن تربيت است، والّا معلوم است كه اين وصايت، از قبيل وصايتهايى كه در دنيا معمول است، نيست، كه هر كسى مى‌ميرد، براى پسر خودش وصيت مى‌كند. قضيه اين است كه بعد از پيامبر، برنامه‌هاى او بايد ادامه پيدا كند.

حالا نمى‌خواهيم وارد بحثهاى كلامى شويم. من مى‌خواهم تاريخ را بگويم و كمى تاريخ را تحليل كنم، و بيشترش را شما تحليل كنيد. اين بحث هم متعلّق به همه است؛ صرفاً مخصوص شيعه نيست. اين بحث، متعلّق به شيعه و سنّى و همه‌ى فِرَق اسلامى است. همه بايد به اين بحث توجّه كنند؛ چون اين بحث براى همه مهم است.

و اما ماجراهاى بعد از رحلت پيامبر. چه شد كه در اين پنجاه سال، جامعه‌ى اسلامى از آن حالت به اين حالت برگشت؟ اين اصل قضيه است، كه متن تاريخ را هم بايستى در اين‌جا نگاه كرد. البته بنايى كه پيامبر گذاشته بود، بنايى نبود كه به زودى خراب شود؛ لذا در اوايلِ بعد از رحلت پيامبر كه شما نگاه مى‌كنيد، همه چيز - غير از همان مسأله‌ى وصايت - سرجاى خودش است: عدالتِ خوبى هست، ذكْرِ خوبى هست، عبوديّت خوبى هست. اگر كسى به تركيب كلى جامعه‌ى اسلامى در آن سالهاى اوّل نگاه كند، مى‌بيند كه على‌الظّاهر چيزى به قهقرا نرفته است. البته گاهى چيزهايى پيش مى‌آمد؛ اما ظواهر، همان پايه‌گذارى و شالوده‌ريزى پيامبر را نشان مى‌دهد. ولى اين وضع باقى نمى‌ماند. هر چه بگذرد، جامعه‌ى اسلامى بتدريج به طرف ضعف و تهى‌شدن پيش مى‌رود. ادامه دارد

منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا) – تهران – سرویس آیین واندیشه
https://avapress.com/vdcce0q1.2bq1m8laa2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما