تاریخ انتشار :پنجشنبه ۲۲ سرطان ۱۴۰۲ ساعت ۱۳:۱۱
کد مطلب : 273186
اشعاری زیبا در توصیف واقعه روز مباهله
بیست‌ و چهارم ماه ذی‌الحجه روز مباهله نام گرفته است که یادآور جریان مباهله مسیحیان نجران با پیامبر اکرم (ص) است. مسیحیان نجران برای پژوهش و محاجه با پیامبر اسلام آمده بودند اما رسول خدا آنها را به مباهله دعوت کرد و در این ماجرا علی (ع)، فاطمه (س)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را با خود آورد و آنان با دیدن این صحنه از مباهله فاصله گرفتند. توصیف حادثه مباهله و بیان فضایل اهل بیت پیامبر(ع) در این ماجرا، از منظر اشعار فارسی، در ادامه از نظر می‌گذرد.
خبرگزاری صدای افغان (آوا) -سرویس آیین و اندیشه: بیست‌ و چهارم ماه ذی‌الحجه روز مباهله نام گرفته است که یادآور جریان مباهله مسیحیان نجران با پیامبر اکرم (ص) است. مسیحیان نجران برای پژوهش و محاجه با پیامبر اسلام آمده بودند اما رسول خدا آنها را به مباهله دعوت کرد و در این ماجرا علی (ع)، فاطمه (س)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را با خود آورد و آنان با دیدن این صحنه از مباهله فاصله گرفتند. توصیف حادثه مباهله و بیان فضایل اهل بیت پیامبر(ع) در این ماجرا، از منظر اشعار فارسی، در ادامه از نظر می‌گذرد.
 
ترجمه منظوم آیه مباهله
به دستور پروردگار جلال
بود خلقت عیسی اندر مثال
چو آدم که او را زخاک آفرید
پس از این هر آن کس که ورزد جلال
کنون چون به وحی یگانه خدا
بگو پس بیایند تا این زمان
به همراه انفاس و اطفال و زن
نماییم نفرین بر یکدیگر
که ناراست گو را به خشم خدا
که چون گفت شو، ناگهان شد پدید
که در باب عیسی بود آن مقال
شدی آگه از حالش ای مصطفی
همه گرد آییم در یک مکان
تباهل نماییم ای انجمن
به درگاه پروردگار بشر
نماییم با این عمل مبتلا
 
حق و باطل در مدینه روبروست
حق و باطل در مدینه روبروست
اهل حق را حق پرستی آبروست
حق پرستان همچو انگشتان دست
پرتو این حق پرستان هرچه هست
اهل بیت مصطفی دانی که پنچ
رحمت للعالمین مانند گنج
مصطفی ختم رسل در پیش بود
منزلت از هر پیامبر بیش بود
درگه حق او که برتر از همه
در بغل دارد حسین فاطمه
سبط اکبر در کنار مصطفاست
دست او در دست خیر انبیاست
طبیب
 
به جز رحمت پیمبر از دری دیگر نمی آمد
به جز رحمت پیمبر از دری دیگر نمی آمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمی آمد
از آن لبخند در لبخند، از آن لطفِ بی پایان
از آن احساس بی اندازه نفرین بر نمی آمد
غرض نفرین نبوده مطمئن باشید ای مردم
برای چند نصرانی که پیغمبر نمی آمد
برای چند نصرانی اگر مقصود نفرین بود
یقینا حجتی بالاتر از قنبر نمی آمد
نبی پیش از خودش از شوق آمد تا بفرماید
بدون مرتضی یک گام این سوتر نمی آمد
نبی پیش ازخودش؟آری، نبی پیش از خودش آمد
پیمبر را نمی دیدند اگر حیدر نمی آمد
مرا دارد شراب مدح حیدر می برد با خود
وگرنه عقل هرگز تا لب ساغر نمی آمد
مگر انگور طبعش می رسید امروز آقا جان
اگر این بچه شاعر تا نجف یک سر نمی آمد
به حاصل خیزی خاک درت تاریخ شک می کرد
اگر دُرّ گران از خاک اینجا در نمی آمد
بدون هیچ حرفی می روم جایی که زهرا جز
به استقبال از تنهایی شوهر نمی آمد
بدون هیچ حرفی می روم پشت همان در که
میان شعله اش جز دود و خاکستر نمی آمد
یقین کردند آن مردم که نفرینی نخواهد بود
و الا غاصبی با شعله پشت در نمی آمد
میان خانه زینب چشم بر در منتظر مانده
ولی از کوچه های بی کسی مادر نمی آمد
بدون هیچ حرفی می روم در بین گودالی
که سویش جز سنان و نیزه و خنجر نمی آمد
همان جایی که می دید از بلندی شمر می آید
ولی افسوس دیگر کاری از خواهر نمی آمد
یقین کردند آن مردم که نفرینی نخواهد بود
والا ساربان دنبال انگشتر نمی آمد
سید ابوالفضل مبارز
 
وضو بگیرم و در حال روزه با تکبیر
وضو بگیرم و در حال روزه با تکبیر
کنم مباهله با دشمنان حیّ غدیر
زبان حق شوم و آیه مباهله را
به شأن فاطمه و شوهرش کنم تفسیر
ز قول دوست و دشمن شنو که این آیه
به وصف اهل کسا از خدا شده تعبیر
محمد و علی و فاطمه، حسن و حسین
که پنج در عددند و یکی چو حی غدیر
پی مباهله کردند روی در صحرا
یکی چو مهر فروزان، چهار مهر منیر
فتاد چشم نصاری به آن خدارویان
که نور طلعتشان گشته بود عالم گیر
مسیحیان پی نفرین پنج تن دیدند
که نیست غیر هلاکت برایشان تقدیر
همه به خاک قدوم پیمبر افتادند
که ای ز جانب حق، خلق را بشیر و نذیر
به حضرت تو نصاری تمام تسلیمند
که تو بلند مقامی و ما تمام حقیر
هزار مرتبه نفرین به دشمنان علی
که می کنند در این آیه حیله و تزویر
کنند فضل علی را به دشمنی انکار
خدای نگذرد از این خطا و این تقصیر
چرا شدند فرای از این حقیقت محض
چرا به سلسله ی نفس خود شدند اسیر
قسم به جان علی، منکر مباهله را
خدای لعن نموده، پیمبرش تکفیر
گرفتم آن که شود خصم منکر خورشید
کجا به تابش انوار آن کند تأثیر
فضائل علی بود از حد فزون، چه زیان
که بر مباهله منکر شوند یا به غدیر
علی کسی است که در جنگ بدر شد پیروز
خدا به جنگ احد می دهد به او شمشیر
علیست فاتح احزاب و فاتح خیبر
علیست تیر الهی به قلب خصم شریر
علیست بت شکن کعبه روی دست رسول
علی به بیشه اسلام شد خروشان شیر
علی به جای نبی خفت و جان گرفت به دست
کسی نیافت جز او این چنین مقام خطیر
حدیث منزلت چون آفتاب می تابد
به این دلیل علی بعد مصطفی است امیر
وصی احمد مرسل کسی بود میثم
که در تمام فضایل ورا نبود نظیر
حاج غلامرضا سازگار
 
با نور خدا مقابله یعنی چه!
با نور خدا مقابله یعنی چه!
با امر خدا مجادله یعنی چه!
جایی که علی نفس محمد باشد
ای عیسویان، مباهله یعنی چه!
یک عمر در انجیل نخواندید احمد؟
ناگفتن این مطالعه یعنی چه!
چه مسئله ایی! پنج تن و صد راهب
حل کردن این معادله یعنی چه!
یک دست اگر دعا کند زین ده دست
فهمید عذاب عاجله یعنی چه!
دو کودک و یک زن و دو مرد آمده اند
با لشگر حق مقاتله یعنی چه!
نه سازش و تسلیم نه تحریم نه جنگ
جایی که علیست غائله یعنی چه!
در اوج مذاکره قوی باید بود
تسلیم امور باطله یعنی چه!
بر غیر نبی دمی تقرب هرگز
از آل رسول فاصله یعنی چه!
از همقدمی و دست دادن پرهیز
با خصم علی مغازله یعنی چه!
جایی که هدایتی نگیرد صورت
با دشمن دین معامله یعنی چه!
در روز ظهور، خوب و بد می فهمند
جامانده گی ز قافله یعنی چه!
روزی که مسیح یار مهدی گردد
فهمید که دین کامله یعنی چه!
سید محمد میرهاشمی
 
گیرم که آفتاب جهان ذره پرور است
گیرم که آفتاب جهان ذره پرور است
این بس مرا که سایه ی مهر تو برسر است
دولت به کام و محنت گردون حرام باد
تا ساغرت بگردش و تامی به ساغر است
ای دل چرا به غیر خدا تکیه می کنی؟
امید ما و لطف خدا از که کمتر است؟
بهر دو نان خجالت دونان چه می کشی؟
ای دل صبور باش که روزی مقدّر است
خاطر ز گفتگوی مکرّر شود ملول
الاّ حدیث دوست که قند مکرّر است
فرخنده نامه ای که موشّح به نام اوست
زیبنده آن صحیفه که او زیب دفتر است
نامی که با خدا و پیمبر ز فرط قدس
زیب اذان و زینت محراب و منبر است
پشت فلک خمیده که با ماه و آفتاب
در حال سجده روی به درگاه حیدر است
شمس ضحی، امام هدی، نور هل اتی
چشم خدا و نفس نفیس پیمبر است
در آیه ی مباهله این مهر و ماه را
جانها یکی و جلوه ی جان از دو پیکر است
وجهی چنان جمیل که از شدّت جمال
وجه خدا و جلوه ی الله اکبر است
نازم به دست او که یکی ناز شست او
از جای کندن در سنگین خیبر است
با اشک چشم، ابر کرم بر سر یتیم
با برق تیغ، صاعقه ای بر ستمگر است
جز راه او بسوی خداوند راه نیست
یعنی که شهر علم نبی را علی، در است
بر تارک زمان و مکان تاج افتخار
در آسمان فضل: درخشنده اختر است
قبرش درون دیده ی آدم که چشم او
در خاک هم بنور جمالش منوّر است
آوازش از ورای زمان ها رسد بگوش
تصویرش از فراز افق ها مصوّر است
کمتر ز ذرهّ ایم و فزون تر ز آفتاب
ما را که خاک پای علی بر سر افسر است
وصف علی ز عقل و قیاس و خیال و وهم
وز هرچه گفته اند و شنیدیم برتر است
شد عرض ما تمام و حدیث تو ناتمام
حاجت به مجلس دگر و وقت دیگر است
طبع لطیف و شعر «ریاضی» به لطف و شهد
شاخ نبات خواجه ی شیراز و شکّر است
ریاضی یزدی
 
شعر از مه و مهر شب شکن باید گفت
شعر از مه و مهر شب شکن باید گفت
از فاطمه و اباالحسن باید گفت
تا خاطره ی مباهله گم نشود
پیوسته، سخن، سخن، سخن باید گفت
آیات چو آفتاب از خاور نور
نازل شده بر سینه پیغمبر نور
ابناء و نساء و انفس اقدس حق
یعنی حسنین و علی و کوثر نور
آن پنج وجود صاحب عصمت حق
یعنی همه عصاره ی خلقت حق
کردند فنا بنای اسقف بازی
با هیمنه ی شگفت و با هیبت حق
ده بزرگی
 
عصاره خلقت
مهری که به شأنش آمد از حق، «لولاک»
روشن شده از جلوه ی رویَش، افلاک
با یک زن و یک مرد و دو کودک آمد
تا ریشه ی تثلیث برآرد از خاک
دُردی کش جام درد باید بودن
آگاه دل از نبرد باید بودن
چون شیر خدا حقیقت حق محور
در جنگ عقیده مرد باید بودن
آن روز دو صف مقابل هم بودند
تحلیلگر دلایل هم بودند
آن سو همه در تجزیه ی یکدیگر
این سوی ولی، مکمل هم بودند
فرمانده ی جنگ، مصطفی بود آن روز
سردار سپاه، مرتضی بود آن روز
لشکر، حسنین و فاطمه، پشتیبان
در عرصه، سلاحشان دعا بود آن روز
آن روز نه سنگ و چوب و نه سنگر بود
نه نیزه ی جان شکار و نه خنجر بود
پیروزی پنج تن به اهل نجران
از باور بالنده ی بارآور بود
با ذکر عَلَی الدّوام، آن پنج نفر
کردند به پا قیام، آن پنج نفر
با باور خود به مشرکین حجت را
کردند به حق تمام، آن پنج نفر
فرمود نبی، علی ولی الله است
خورشید ولایت و دلیلِ راه است
زهراست دل من و حسن، دلبندم
عشق است، حسین و عشق حق دلخواه است
مهر آمد و پشت شب بیداد شکست
اندیشه تثلیثی شیّاد شکست
هنگام مباهله ز اِعجاز رسول
هم اسقف و هم صلیب فولاد شکست
اسقف که گل روی محمد را دید
افتاد صلیبش از کف و جامه درید
گفتا که به حق و راستی در انجیل
حق کرده وجود اقدست را تایید
ده بزرگی
 
قرار شد دو طرف تن به احتجاج دهند
قرار شد دو طرف تن به احتجاج دهند
که دین مردم خود را مگر رواج دهند
قرار شد همگی با کسان خود باشند
مگر علاج به یک زخم لاعلاج دهند
نبرد شک و یقین بود و باز، اهل یقین
بنا نبود به اهل لجاج باج دهند
به حکم امر «تعالوا...» قرار بود آن روز
مسیحیان همه پایان به یک لجاج دهند
و در قبال تمام مخالفت هاشان
به رسم روز، به اهل یقین خراج دهند
شعاع نور حقیقت به هر طرف می رفت
که از حجاز به نجرانیان سراج دهند
جهان به نور تو وابسته است، ای خورشید
خوشا که با «تو» به اهلِ تو تخت و تاج دهند
عباسیان
 
جَنبُ الله
کبریا را ذات تو از خلق مقصود است و بس
جز محمّد، مثل تو هرگز نیامد هیچ کس
نیست مِثلت در خلایق، غیر ذات مصطفی
چون تو را جان آفرین پیدا نمود و شد نهان
تو زبان کبریایی، نطق حق از تو بود
رفعتِ شأن تو از ادراکِ عقل کل نیافت
آتش دوزخ به جلد او حرام آمد تمام
اوج علم تو که از عرش برین بالاتر است
بس بود این گفتن هاتف به صد عزّ و وقار
نفس احمد گشت ذاتت از خدا در هر نفس
وا کُنِ سِرّش تویی با صد کمالِ دسترس
أنتَ جَنبُ الله، بی شک ناید از تو پیش و پس
دیده شد عرش برین در جنب قَدرش چون عدس
هر که با صدق و صفا دست تو را بنمود مَس
هم چنان تا عرش باشد فرشِ جولان فَرَس
لا فَتی إلاّ عَلی لا سیْف إلا ذُو الفَقار.
 
فاتح خیبر
دست خدا و «نفْس» پَیَمبر فقط علی است
شمشیر و شیر خالق اکبر فقط علی است
بعد از نبی به امر خداوند ذوالجلال
دست خدا که با سر انگشت خویشتن
بر آن دو تن که هر دو ز خیبر گریختند
این نام را مباد به دیگر کسان دهند
مردی که جان به دست، شب لیله المبیت
ای تشنگان حشر به حق خدا قسم
مردی که در مهاجر و انصار از نخست
ما را امام و هادی و رهبر فقط علی است
خورشید را نمود مسخّر فقط علی است
اعلان کنید فاتح خیبر فقط علی است
این حقِ حیدر است که حیدر فقط علی است
جای رسول خفت به بستر فقط علی است
باور کنید ساقی کوثر فقط علی است
گردید با رسول برادر فقط علی است
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه
https://avapress.com/vdcevx8wpjh8fzi.b9bj.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما