تاریخ انتشار :جمعه ۲۶ عقرب ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۵۸
کد مطلب : 52311
گره های روانی و ساز و کار بیانی در کتاب « پلنگ در پرانتز» (قسمت دوم و پایانی)
عشق و نفرت
عشق به نفرت نشسته یکی دیگر از سوژه های تکرار شونده این کتاب است. این عشق را می توان گره روانی دیگری دانست که با مصداقهای متنوعی روایت می شود و البته باز به جنسیت باز می گردد.در نگاه شاعر عشق نیز دانه و دام دیگری است پیش پای زنان و رنجی دیگر بر رنجهای آنها می افزاید.
پلکی چنان در آیینه لو می رود
نفرت جدا و عشق جدا می زند (پلنگ در پرانتر، ص 49)
به دام های نسبتا زنانه فکر می کنم
به شنبه «روز عاشقان» به دانه فکر می کنم
به این که دوست دارمش به اینکه دوستم نداشت
همین که باد می وزد به خانه فکر می کنم (پلنگ در پرانتز، ص56)
خودکشی، قتل و فرار که در شعرهای «درست نیمه من بود»، «بخت»، «حرفهای پشت سر» و«تنها فرار کرد» طرح شده نیز از توابع همین عشق سیاه است. این شیوه نگاه کردن به عشق غزلهای این کتاب را از رمانتیک بازی های معمولی دورکرده.
نکته دیگر این است که شاعر آمالها و مصایب زنان را اغلب از منظر کلی و انتزاعی مطرح نمی کند در بیشتر شعرها یک من شخصی و فردیت یافته ای با رنجها و نیازهای ملموس وجود دارد. به عبارت دیگر در شعر فارسی خصوصا شعر کلاسیک گرایش عام این است که موضوعات از خاص بودن می افتند اما گرایش دنیاي مدرن بیشتر به سمت دور شدن از انتزاعی گری است هرچه سوژه ها انسانوار و متشخص و جزئی باشند مطلوب تر است.
دو بچه گربه چنگ می کشد به نرده های بام
تو فکر می کنی به مرگ موش یا خودت، کدام؟ (پلنگ در پرانتز، ص 33)
نقش این من در پلنگ در پرانتز بسیار پر رنگ است. شاید بتوان گفت که در ساختار تمامی شعرها، سایه سنگین من شخصی شاعر، روی یکایک سوژه ها افتاده است. شاعر در بسیاری از کارهایش خودش را در تجربه همجنسانش نیز می بیند، آدمهای که دور و برش هستند، همسایه، دوست، کسانی که همزاد اویند که سرشت و سرنوشت خودش را دارند یعنی درک و پذیرش انسان دیگر. شاعر این کتاب اگر شعرهای سیاسی و اجتماعی یا مذهبی هم می سراید این حضورر من شخصیش را همراه آن سوژه از یاد نمی برد و این حالت همزادپنداری خوبی به شعرها می بخشد.
چراغ داد و بوق بوق بوق زد پژو سوار
قدم جلو، قدم عقب، جلو نشست بی قرار (پلنگ در پرانتز، ص52)
بلیت، نسخه و یک مشت پول پاره بگیر
بایست آخر صف ، شبنه ها شماره بگیر
دو باره «طیبه» حالش بد است، زنگ بزن
مرخصی خودت را از آن اداره بگیر. (پلنگ در پرانتز، ص 23)
بیست سال است به دامان شما چنگ زده
در دوراهی جهان دخترک جنگ زده(پلنگ در پرانتز، ص 13)
عجب تحویل می گیری نماز نابلد ها را
به شور آورده ای در من «... هو الله احد» ها را
ده ام را جنگ با خود برد آهی در بساطم نیست
برایت مو به مو گفتم حدیث آن جسد ها را. (پلنگ در پرانتز، ص 70)
ساز و کار بیانی
خواننده‌ي كتاب پلنگ در پرانتز، با خوانش غزلهای آن، با نوعی تازگی مواجه می شود. انگار گوشش نغمه‌هايي را مي‌شنود در پرده‌هاي غريب. اين تازگي ممكن است اندكي گوشهاي معتاد را بيازارد اما اگر خواننده حوصله داشته باشد، كم كم اين نغمات نا آشنا، هماهنگي و رتم دلخواه خودشان را نشان خواهد داد. از اين روست كه خوانش غزلهای زهرا حسين زاده خواننده را مستقیم به یاد شعرهای مشهور و يا سروده‌هاي هم روزگارانش نمی اندازد. اين حالت خوب است يا بد، فعلا باشد، اما اين قدر می شود گفت كه نوعی عبور از هنجار در آنها مشهود است. خاص بودن دنیای يك شاعر و این كه فاصله بگیرد از دیگران و در جزیره خودش زندگي كند نيز ممكن است به اين حالت منجر شود. هنجار گریزی صورتهاي مختلفي دارد و از مجراهاي گوناگوني نيز ممكن است در كار شاعري نمود پيدا كند. به گمان ما در شعر خانم حسين زاده از اين چند مجرا ايجاده شده است:
روايت
ورود روايت در عرصه غزل فارسي امر تازه است؛ البته اگر برخي از غزلهاي ديوان شمس را يك استثنا به حساب بياوريم. اين تكنيك، ابتدا درغزلهاي نئوكلاسيك اذن و رود گرفت و بعد در غزلهاي پسا مدرن جدي‌تر استفاده شد. روايت تنها نه قصه است و نه شمايي از يك قصه خرد شده بلكه مجموعه اي است از سازوكار بياني تازه كه در آن عناصري مانند شخصيت، زاويه ديد،
صحنه و ماجرا يكجا ظهور پيدا مي‌كند.
گروه جن زدگان، جمعه، ايستاده شدند
در ايستگاه، سه آتشفشان پياده شدند
نسيم بيستم تير از دل «بهشت» گذشت
درخت حوض تكان خورد، بي اراده شدند
رحيمه عينك معصومه را به چشم گذاشت
پرندگان سياهي، سفيد زاده شدند
سه فال حافظ و آشوب... ده دقيقه سكوت
دچار شاخه نبات، آن دو چشم ساده شدند
همان سوال قديمي نشست بر لب‌شان
در اين جزيره ي وحشي چرا پياده شدند؟
غروب رفت زني گفت: «زندگي دو شب است»
چراغها فوران كرد سمت جاده شدند
خطر قدم به اتوبان گذاشت جيغ كشيد
و... دختران، نگران، پيچ و تاب داده شدند
عدم توصیف
یکی ديگر از دلایل این تازگی، عدم استفاده شاعر از عنصر توصيف است.
توصیف، شرح ايستا و ساكن يك رويداد است و در كنار آن صحنه مي‌تواند روايت متحرك و پويايي همان رويداد باشد. شاعران كلاسيك ما معمولا توصيف‌گران ماهري بوده اند و در اين ميان البته نظامي و قصيده سراياني مانند منوچهري و ديگران گوي سبقت را از همتايانشان ربوده اند. در شعر توصيفي عنصر خيال نقش اول را دارد و سازو كار خيال نيز در اين گونه شعرها، تشبيه و استعاره و مجاز است. همين رويكرد غالب بوده كه كساني، وقتي شاهنامه فردوسي را با منظومه هاي نظامي مقايسه مي‌كرده اند، شاهنامه را شعر كم تصوير مي‌ديده ‌اند. راز كار در اين بوده كه تكنيك هاي فردوسي محدود به حوزه توصيف نمي‌شده واز سازوكارهاي ديگر فن روايت كه صحنه‌پردازي و تلخيص باشد نيز بهره‌هاي فرواني برده است.
در غزلهاي كتاب پلنگ در پرانتز نيز همين اتفاق افتاده است. ما زياد با تشبيه و باقي عناصر خيال ساز مواجه نمي‌شويم و كساني كه با چشم معتاد به تشبيه و استعاره به سراغ آن برود، نسبتا دست خالي باز مي‌گردند. اما به جای آن شاعر با استفاده از تكنيك روايت به عنصر صحنه، به جاي توصيف، نوعی جدل درونی و بيروني كاراكترهايي را طرح مي‌كند كه با ديالوك و يا منولوگهاي خودشان متن غزل را دچار حركت و سرزندگي مي‌كند و آن را از حالت ايستا ساكن دور مي‌سازد.
زبان مختلط
منظورم از زبان مختلط يعني زبان خود ساخته شاعر كه نه ميراث ‌خوار صد در صد فرهنگ ادبي مسلط قبل از خودش است و نه كاملا بيگانه با آن. هر تكه آن از جايي گرفته شده. ما از خوانش غزلهاي كتاب پلنگ در پرانتز نه طنين زبان فاخر قصيده‌سرايان قبل از خود را مي‌شنويم و نه يك زبان كاملا امروزي را . در حوزه لهجه‌ها نيز حال اينگونه است. اين اختلاط زباني نيز نوعي حالت هنجارگريزانه به كار شاعر داده است.

نویسنده: سید ابوطالب مظفری
منبع : خبرگزاری آوا- کابل
https://avapress.com/vdcb8fbs.rhb58piuur.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما