پیروز تیم ملی کریکت افغانستان بر زیمبابوه ،موجی از به اصطلاح خوشی ها و شادی ها را به بار آورد و هزاران مرمی(فشنگ) به هوا شلیک شد ،مردم به خیابانهای پایتخت آمدند و به شادیانه پرداختند!
هنوز از ولایت ها خبری در دست نیست،ولی با اطمینان می توان گفت که اینگونه خوشی های سکر آور و مسحور کننده حتما در سایر ولایتهای کشور نیز اتفاق افتاده است!
یکی از خوبی ها یا کاستی های جدی در افغانستان آنست که آمار تلفات انسانی و خسارات مالی این گونه خوشی ها هرگز اعلام نمی شود که شلیک(فیر)هزاران مرمی در کشور چه بلا و مصیبت هایی را به بار می آورد.
به هرحال این خوشی ها، زبان شکایت کثیری را گشوده تا لعن ونفرین بی شماری را به شادی آوران و خرسند کنندگان نثار کنند.
شنیدن این گونه خوشی های نفرت انگیز و افراطی این ذهنیت را زنده می کند که جامعه ما، هنوز بعد از گذشت بیش از یک دهه در بیماری بسر می برد .
ما در جامعه شناسی اصلی داریم به نام "جامعه به هنجار" در تعریف جامعه به هنجار گفته می شود که جامعه ای است که داده های فرهنگی بازده متناسب با داده ها را داشته باشد. اگر باز دهی ها متناسب با داده ها نباشد باید اذعان کرد که آن جامعه بیمار و نا به هنجار است.
جامعه بیمار نیازمند درمانست. بخشی از درمان می تواند توسط روان درمانان صورت گیرد و نیازمند روانشناسان و روان کاوان اجتماعی است که باید به شناخت آسیبهای روانی جامعه بپردازند، آنگاه راه درمان را پیش نهاد کنند.
دیدن این عرصه های غبار اندود یک واقعیت دیگر را نیز آشکار می سازد این که، رسانه های گروهی آن گونه که شایسته نام و عنوان آن بوده نتوانسته رسالت خود را در قبال مردم به انجام برسانند و در به هنجار ساختن جامعه نقش مثبتی ایفا نمایند.
این تنها جامعه ی افغانستان نیست که جنگ های سخت و خشونت های خانمان براندازی را پشت سر گذاشته است. در تاریخ ملت ها همواره جنگها و خشونت هایی وجود داشته، آسیب های بی شماری بر آن جوامع تحمیل شده، اما آگاهی نخبگان فکری.، مراکز آموزشی، دانشگاه ها و مراکز درمانی و رسانه های گروهی هر کدام به قدر توان خود در درمان آسیب های روانی جامعه نقشی بر عهده گرفته و در بهسازی روانی مردم کوشیده اند.
بعد از گذشت پانزده سال از عمر حکومت، وقتی دیده می شود که خشونت آشکار به نام شادی و خوشی این گونه لجام گسیخته بروز می کند همه بر حکومت خرده می گیرند که نسبت به کارکرد خود بادید منتقدانه بنگرد، که چرا در این مدت نتوانسته در دگرگونی اخلاق اجتماعی نقش داشته باشد و تغییراتی در روح روان مردم ایجاد کند.
نهادهای آموزشی کشور هم نباید به خود مغرو شوند و ببالند که مراکز آموزشی ساخته و به بالابردن سواد و دانش مردم پرداخته اند، به این بیاندیشند که صرف این همه هزینه و تدویر این همه صنف های آموزشی و به استخدام در آوردن این تعداد استاد، چرا نتوانسته اند در رویه مردم تغییری بوجود آورند و از میزان نا هنجاری های اجتماعی بکاهند!
نا هنجاری یک پدیده آسمانی نیست که حاصل کارکرد ناقص نهادهای اجتماعی در طول سالیان متمادی جنگ و خشونت است که جامعه ای ما را این گونه بار آورده است. تعادل اجتماعی و نشان دادن ضعف ها و کاستنی های روانی یکی از مهم ترین کار کرد مراکز آموزشی در کشور باید باشد که نشان می دهد که آن مراکز به کار ویژه های خود درست توجه نکرده و آن گونه که شایسته بوده نتوانسته به رسالت خود عمل کند.
رسانه های گروهی کشور بویژه رسانه های دیداری که حجم وسیعی از وقت مردم را به خود اختصاص می دهد، باید به برنامه های خود با دید تردید بنگرند، انتقاد از خود را جدی بگیرد و به تجدید نظر برنامه های خود بپردازد که نتوانسته است در روح و روان مردم تاثیر گذار باشد و در هنجار مندی جامعه تاثیر بر جای بنهد.
حکومت افغانستان بررغم داشتن یک رادیو و تلویزیون دولتی با امکانات به مراتب بهتر و گسترده تر اما ناکام از تغییر ذهنیت جامعه بوده است.
در مجموع همه نهادهای مدنی و رسانه های گروهی درتداوم نا هنجاری های اجتماعی مقصراند و باید راهکارهایی را برای مکانیزم تبلیغانی بهتر فراهم کنند تا تاثیر لازم را بر روح و روان مردم کشور برجای بگذارند.
در دنیا معمولا دو شیوه برای "به هنجار" سازی جامعه بکار گرفته میشود، یکی شیوه تدریجی است که حکومتی در راس امور قرار دارد ،نهادهای گوناگون فرهنگی به تولید فرهنگی مناسب می پردازند و جامعه از تولید های فرهنگی تاثیر می پذیرد، راه های اصلاح خود را جست و جو می کند. اما نوع دیگر از اصلاح اجتماعی آنست که حکومت به عنوان یک نهاد مسئول تلاش می ورزد تا با راه اندازی برنامه های کوتاه مدت،راه رسیدن به هنجار مندی اجتماعی را کوتاه تر کند و یک جامعه با حداقل رفتار و کنش مطلوب اجتماعی بوجود آورد.
درست است که تغییر روح و روان در یک جامعه کار دشوار و طاقت سوزی است. اما اگر حکومت در قبال جامعه خود را مسئول احساس کند همان گونه که نسبت به معیشت مردم فکر می کند به معرفت و به هنجار مندی اجتماعی هم تلاش ورزد بی تردید که راه رسیدن به مقصود زود تر پیموده می شود، وضعیت اجتماعی بهبود پیدا می کند.
آنچه که در شرایط کنونی می توان انتظار برد حکومت نیست، زیرا حکومت افغانستان خود معترف است که در چنان ضعف و ناتوانی گرفتار است که نمی تواند این گونه برنامه ها را در چهارچوب کار ویژه های خود قرار دهد. لذا بیشترین توقع از رسا نه های گروهی از یک طرف و فرهیختگان و فرهنگیان و فرزانگان فرهنگی از سوی دیگر است که برنامه های خود را با واقعیت اجتماعی هماهنگ کنند. بدانند که اولویت های اساسی مردم چیست و برای این اولویت ها برنامه ریزی کنند.
وقتی حکومت ضعیف باشد، نهادهای فرهنگی جامعه مشکلات مردم را درست ارزیابی نکنند و نهادهای رسا نه ای برنامه های معطوف به پرکردن انبان خود تدوین کنند، دیدن این گونه صحنه امر غیر طبیعی نیست .
حتا کسانی که دست اندر کار رسانه های دیداری بوده اند بر وضعیت خرده گرفته و صدها لعنت و نفرین فرستاده اند، بدون این که توجه کنند که آنها در مهار این ناهنجاری چه سهمی بر عهده داشتند که عمل نکردند و در نتیجه وضعیت کشور به همان روال گذشته باقی مانده است. معیار شادی هنوز تغییر نیافته همان گونه که جنگ ما با تفنگ انجام می گیرد، شادی های ما نیز از لوله تفنگ بیرون می آید!
هنوز از ولایت ها خبری در دست نیست،ولی با اطمینان می توان گفت که اینگونه خوشی های سکر آور و مسحور کننده حتما در سایر ولایتهای کشور نیز اتفاق افتاده است!
یکی از خوبی ها یا کاستی های جدی در افغانستان آنست که آمار تلفات انسانی و خسارات مالی این گونه خوشی ها هرگز اعلام نمی شود که شلیک(فیر)هزاران مرمی در کشور چه بلا و مصیبت هایی را به بار می آورد.
به هرحال این خوشی ها، زبان شکایت کثیری را گشوده تا لعن ونفرین بی شماری را به شادی آوران و خرسند کنندگان نثار کنند.
شنیدن این گونه خوشی های نفرت انگیز و افراطی این ذهنیت را زنده می کند که جامعه ما، هنوز بعد از گذشت بیش از یک دهه در بیماری بسر می برد .
ما در جامعه شناسی اصلی داریم به نام "جامعه به هنجار" در تعریف جامعه به هنجار گفته می شود که جامعه ای است که داده های فرهنگی بازده متناسب با داده ها را داشته باشد. اگر باز دهی ها متناسب با داده ها نباشد باید اذعان کرد که آن جامعه بیمار و نا به هنجار است.
جامعه بیمار نیازمند درمانست. بخشی از درمان می تواند توسط روان درمانان صورت گیرد و نیازمند روانشناسان و روان کاوان اجتماعی است که باید به شناخت آسیبهای روانی جامعه بپردازند، آنگاه راه درمان را پیش نهاد کنند.
دیدن این عرصه های غبار اندود یک واقعیت دیگر را نیز آشکار می سازد این که، رسانه های گروهی آن گونه که شایسته نام و عنوان آن بوده نتوانسته رسالت خود را در قبال مردم به انجام برسانند و در به هنجار ساختن جامعه نقش مثبتی ایفا نمایند.
این تنها جامعه ی افغانستان نیست که جنگ های سخت و خشونت های خانمان براندازی را پشت سر گذاشته است. در تاریخ ملت ها همواره جنگها و خشونت هایی وجود داشته، آسیب های بی شماری بر آن جوامع تحمیل شده، اما آگاهی نخبگان فکری.، مراکز آموزشی، دانشگاه ها و مراکز درمانی و رسانه های گروهی هر کدام به قدر توان خود در درمان آسیب های روانی جامعه نقشی بر عهده گرفته و در بهسازی روانی مردم کوشیده اند.
بعد از گذشت پانزده سال از عمر حکومت، وقتی دیده می شود که خشونت آشکار به نام شادی و خوشی این گونه لجام گسیخته بروز می کند همه بر حکومت خرده می گیرند که نسبت به کارکرد خود بادید منتقدانه بنگرد، که چرا در این مدت نتوانسته در دگرگونی اخلاق اجتماعی نقش داشته باشد و تغییراتی در روح روان مردم ایجاد کند.
نهادهای آموزشی کشور هم نباید به خود مغرو شوند و ببالند که مراکز آموزشی ساخته و به بالابردن سواد و دانش مردم پرداخته اند، به این بیاندیشند که صرف این همه هزینه و تدویر این همه صنف های آموزشی و به استخدام در آوردن این تعداد استاد، چرا نتوانسته اند در رویه مردم تغییری بوجود آورند و از میزان نا هنجاری های اجتماعی بکاهند!
نا هنجاری یک پدیده آسمانی نیست که حاصل کارکرد ناقص نهادهای اجتماعی در طول سالیان متمادی جنگ و خشونت است که جامعه ای ما را این گونه بار آورده است. تعادل اجتماعی و نشان دادن ضعف ها و کاستنی های روانی یکی از مهم ترین کار کرد مراکز آموزشی در کشور باید باشد که نشان می دهد که آن مراکز به کار ویژه های خود درست توجه نکرده و آن گونه که شایسته بوده نتوانسته به رسالت خود عمل کند.
رسانه های گروهی کشور بویژه رسانه های دیداری که حجم وسیعی از وقت مردم را به خود اختصاص می دهد، باید به برنامه های خود با دید تردید بنگرند، انتقاد از خود را جدی بگیرد و به تجدید نظر برنامه های خود بپردازد که نتوانسته است در روح و روان مردم تاثیر گذار باشد و در هنجار مندی جامعه تاثیر بر جای بنهد.
حکومت افغانستان بررغم داشتن یک رادیو و تلویزیون دولتی با امکانات به مراتب بهتر و گسترده تر اما ناکام از تغییر ذهنیت جامعه بوده است.
در مجموع همه نهادهای مدنی و رسانه های گروهی درتداوم نا هنجاری های اجتماعی مقصراند و باید راهکارهایی را برای مکانیزم تبلیغانی بهتر فراهم کنند تا تاثیر لازم را بر روح و روان مردم کشور برجای بگذارند.
در دنیا معمولا دو شیوه برای "به هنجار" سازی جامعه بکار گرفته میشود، یکی شیوه تدریجی است که حکومتی در راس امور قرار دارد ،نهادهای گوناگون فرهنگی به تولید فرهنگی مناسب می پردازند و جامعه از تولید های فرهنگی تاثیر می پذیرد، راه های اصلاح خود را جست و جو می کند. اما نوع دیگر از اصلاح اجتماعی آنست که حکومت به عنوان یک نهاد مسئول تلاش می ورزد تا با راه اندازی برنامه های کوتاه مدت،راه رسیدن به هنجار مندی اجتماعی را کوتاه تر کند و یک جامعه با حداقل رفتار و کنش مطلوب اجتماعی بوجود آورد.
درست است که تغییر روح و روان در یک جامعه کار دشوار و طاقت سوزی است. اما اگر حکومت در قبال جامعه خود را مسئول احساس کند همان گونه که نسبت به معیشت مردم فکر می کند به معرفت و به هنجار مندی اجتماعی هم تلاش ورزد بی تردید که راه رسیدن به مقصود زود تر پیموده می شود، وضعیت اجتماعی بهبود پیدا می کند.
آنچه که در شرایط کنونی می توان انتظار برد حکومت نیست، زیرا حکومت افغانستان خود معترف است که در چنان ضعف و ناتوانی گرفتار است که نمی تواند این گونه برنامه ها را در چهارچوب کار ویژه های خود قرار دهد. لذا بیشترین توقع از رسا نه های گروهی از یک طرف و فرهیختگان و فرهنگیان و فرزانگان فرهنگی از سوی دیگر است که برنامه های خود را با واقعیت اجتماعی هماهنگ کنند. بدانند که اولویت های اساسی مردم چیست و برای این اولویت ها برنامه ریزی کنند.
وقتی حکومت ضعیف باشد، نهادهای فرهنگی جامعه مشکلات مردم را درست ارزیابی نکنند و نهادهای رسا نه ای برنامه های معطوف به پرکردن انبان خود تدوین کنند، دیدن این گونه صحنه امر غیر طبیعی نیست .
حتا کسانی که دست اندر کار رسانه های دیداری بوده اند بر وضعیت خرده گرفته و صدها لعنت و نفرین فرستاده اند، بدون این که توجه کنند که آنها در مهار این ناهنجاری چه سهمی بر عهده داشتند که عمل نکردند و در نتیجه وضعیت کشور به همان روال گذشته باقی مانده است. معیار شادی هنوز تغییر نیافته همان گونه که جنگ ما با تفنگ انجام می گیرد، شادی های ما نیز از لوله تفنگ بیرون می آید!
مولف : م. سمنگانی