تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۵ جدی ۱۳۹۳ ساعت ۲۲:۰۱
کد مطلب : 105005
به پایان آمد این دفتر حکایت ...(بخش سوم و پایانی)
نیروهای غربی حضور خود در افغانستان را با اهداف بلندی تعریف کرده بودند که یکی از این هدف ها، کمک به ایجاد حکومت داری مطلوب و قابل قبول در افغانستان بود.
حکومت داری مطلوب به نوعی حکومتی تلقی می گردید که بر مبنای خواست اکثریت مردم شکل گیرد و مطالبات عمومی مردم را مد نظر قرار دهد. به سخن دیگر، نوعی حکومتی که با معیارها و ضوابط دموکراتیک همراه باشد و مشروعیت خود را از رای مردم بستاند و وجود خویش را فقط بر آوردن مطالبات و نیازمندی های مردم افغانستان بداند.
ایجاد حکومت داری مطلوب هدفی بود که در نشست بن(۲۰۰۱) برای حکومت موقت نیز تعریف شده بود و به آقای کرزی از سوی جامعه بین المللی وظیفه سپرده شده بود که در راه ایجاد حکومت داری مطلوب گام بردارد. ولکن تعریف حکومت داری مطلوب، مورد وفاق مردم افغانستان و جامعه بین المللی قرار نداشت، بدین معنا که غربی ها تصور می بردند که حکومتی مطلوب آنست که بتواند با اهداف آنها سازگار باشد و در راستای امیدها و آرزوی ها آنها گام بردارد.
در نشست بن این دوگانگی دیدگاه خود را آشکار کرد. یعنی در برابر رای اکثریت فراهم آمدگان، رای کشورهای غربی به منصه ظهور پیوست و مورد تائید قرار گرفت و کسی در راس قدرت سیاسی و حکومت موقت قرار گرفت که مورد پذیرش آنها قرار داشت. این حکومت با آن که تعریف بلند بالایی پذیرفته بود اما بی هیچ شکی، یک حکومت مصلحتی بیش نبود.
حکومتی که بر کارآیی آن توجه چندانی صورت نگرفت، میزان تجربه های حکومت داری آنها مورد توجه واقع نشد، تراز فهم و درک سیاسی حکومت گران در نظر نیامد، آنچه مهم تلقی می گردید فراهم کردن افرادی از تمام اقوام در کابینه حکومت بود. ایجاد آن حکومت با این استدلال بود که گویا همه اقوام افغانستان خواهان حضور خود در کابینه حکومت هستند و اگر این خواسته برآورده نشود، مردم به کابینه حکومت تمکین نخواهند کرد و اقتدار حکومت را هرگز نخواهند پذیرفت و در نتیجه حکومتی که به وجود خواهد آمد اتوریته و مشروعیت لازم را نخواهد داشت .
از منظر دیگر اگر تحلیل شود، این حکومت نه برای خواست اصلی مردم که امنیت، فقرزدایی، ایجاد اشتغال، پل ارتباط انسانی میان کلیت مردم افغانستان بود ایجاد نشده بود بلکه صرف خواسته های سران اقوام را مد نظر قرار داده بود.
در سیزده سال گذشته یکی از عمده نقدهایی که بر حکومت آقای کرزی وارد آمد آن بود که به جای آن که در ایجاد ارتباط انسانی میان اقوام کشور بپردازد و پارگی های دوران جهاد را رفو کند و زخم های قوم گرایی را التیام بخشد؛ کوشید که این شکاف را عمیق تر و حکومت را رنگ و رونق قومی ببخشد، سوء ظن ها را افزایش دهد، بر رنگ و لعاب قومی در حکومت بیفزاید، درنتیجه اختلاف میان اقوام افزوده شود. گرچه هر یک این نقدها، نقدهایی به جا بود و باید هم چنین نقدهایی صورت می گرفت؛ اما از یک نکته غفلت صورت می گرفت و آن این که وقتی فلسفه وجودی حکومتی بر مبنای خواست سران اقوام بنا یافته باشد و هدف برآوردن نیات سران قوم باشد به سخن دیگر وقتی دانه ای در خاک فرو رود آنچه از خاک بیرون می آید و به ثمر می نشیند لاجرم رنگ دانه را خواهد داشت؛ نمی توان از حنظل تلخ هندوانه شیرین به دست آورد.
حکومت داری در افغانستان نیز کاشتن تخم تلخ در سرزمین شوره زار بود در نتیجه آن چه درو شد همان بود که جامعه جهانی به زمین کاشته بودند.
بنابراین زمانی که این دانه به بار نشت شکل و شمایل حکومت داری مطلوب نداشت. خواست اکثریت را برآورده نکرد و اگر چنانچه حضور جامعه جهانی نبود ممکن بود حکومت قومی جنگ های خونین گذشته را بار دیگر تکرار کند و افغانستان به دهه های گذشته بر گردد.
جامعه جهانی با تجربه های سیاسی ای که در انبان خود دارند به این نکته وقوف داشتند که حکومتی که بر مبنای قومیت ایجاد شده باشد و تنها رضایت سران قومی را مد نظر قرار دهد هیچ گاه و به هیچ عنوان رنگ و صبغه عادلانه نخواهد داشت و بر نهج عدالت سیر نخواهد کرد، ذات حکومت قومی غیرعادلانه است. اولین گام آن نادیده گرفتن ارزش های فردی انسان ها و زیر پای نهادن و لگد مال کردن آن است.
بنابراین در حکومت قومی، حقوق فردی که حقوق بنیادین جامعه است، فدا و قربانی و تبانی می شود. چگونه می توان میان حکومت داری مطلوب و حکومت قومی جمع کرد؟ این تناقضی بود که غربی ها به وجود آوردند و در نتیجه قومیت بر حکومت داری مطلوب غلبه یافت و شکل و رنگ قومیت به همه ابعاد حکومت نشست.
شاید این گونه استدلال شود که اگرسران اقوام در حکومت جمع نشده بودند، هیچ گاه توافقی ایجاد نمی شد تا حکومت شکل گیرد؛ اما واقعیت آن بود که مردم افغانستان به صورت عمومی از همین سران اقوام و احزاب قومی رنج برده بودند و هرگز به این ها اعتماد نداشتند و حکومت دوباره ی سران قومی به معنای بازگشت خشونت و زورگویی، زر اندوزی و بی بند باری در کشور تلقی می گردید.
از آن جایی که مردم توسط سران قومی گروگان بودند و جامعه ی مدنی و احزاب مردم مدار و مدنی در کشور وجود نداشت در نتیجه سرنوشت مردم به دست سران اقوام افتاد و امروز اگر وضعیت بدین گونه است؛ بی تردید که حکومتی قومی این وضعیت را بر مردم افغانستان تحمیل کرده است.
از ساختار فاسد نمی توان انتظار خدمت گزاری داشت. سخن اخیر این که از ورود نیروهای غربی کمک به ایجاد حکومت داری مطلوب مد نظر بود؛ اما در نهایت حکومت داری به یک ایده آل دست نیافتی تبدیل گشت و امروز نه تنها آن عروس خوش خط و خال چهره ننموده که روی در نقاب کشیده و چنان می نماید که این مردم را نامحرم خود دانسته است و هرگز به کرشمه نخواهد پرداخت، محمود امیدها در پای این ایاز به یاس و حرمان تبدیل خواهد گشت. فرهاد آرزوها در پای کوه های ناامیدی ها جان خواهد داد نوشی از لب لعلین شیرین نخواهد گرفت!
پایان
م. سمنگانی
https://avapress.com/vdciuwazwt1auu2.cbct.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما