تاریخ انتشار :سه شنبه ۲۵ حمل ۱۳۹۴ ساعت ۱۸:۲۵
کد مطلب : 109876
تنها راه، همسویی دولتهای منطقه با یکدیگر است
بیشتر اوقات انسانها از خود می پرسند که هدف سران استعمار و قدرتهای برتر جهانی و منطقه ای از دامن زدن به این همه ناامنی و جنایت و کشتار چیست و این موجودات سنگ دل و قسی القلب از جان ملتها و کشورها چه می خواهند و چرا چون زاده آدم در کشورهای خویش نمی نشینند و به خدمت به مردم و کشور خویش نمی پردازند؟!.
امروزه این قدرتها و دولتهای اهریمنی و زورگوی، جهان را غرق در آتش و خون کرده اند؛ دست به هر جنایت و خیانت و شیطنتی می زنند تا بتوانند به اهداف توسعه طلبانه و دخالت جویانه شان برسند. طالب تربیه می کنند؛ القاعده می تراشند؛ بوکوحرام می سازند و از همه جنایتبارتر و دهشتناک تر، جنبدگان چشم و گوش بسته ای بنام داعش پرورش می دهند و آنها را با آخرین روش و متُد ستم و جنایت و وحشت تجهیز و آماده می کنند تا، تا آنجایی که می توانند و قدرت اهریمنی شان می کشد، از هر نوع و شکل ظلم و جنایت و دهشت علیه همنوع خویش دریغ نورزند.
استعمارِ قدرتهای اهریمنی، برای هر دولت و ملت و کشوری، نسخه خاص و علی حده دارد و برای هر یک از آنها با توجه به موقعیت جغرافیایی سرزمین و روانشناختی دولت و ملت آنها، گروههای معین و معلومی از نوکرانِ جانی و چشم و گوش بسته خویش را آماده و مهیا می کند.
به عنوان مثال برای کشورها و ملتهایی چون افغانستان و پاکستان که از موقعیت و روانشناختی سرزمین و مردم تقریباً مشترکی برخوردارند، نسخه طالبانی در نظر می گیرد و برای کشورهایی چون سوریه و عراق و یمن نیز القاعده و النصره و داعش را تجویز می کند و مردم فلسطین را نیز به صهیونیست های خون آشام واگذار می کند.
اما کشورهای آسیای میانه و مرکزی و قفقاز نیز مخلوطی از طالب و القاعده و داعش را باید در دامن خویش داشته باشند تا بشود از این مسیر، کشورهای قوی و قدرتمند منطقه ای چون چین، روسیه، هند و ایران و جاهای دیگر را مهار کرد و زیر زره بین استخبارات استعمار امریکایی- غربی و عوامل منطقه ای آنها قرار داد.
چیزی که واقعیت دارد و موجب تاسف است، قرار گرفتن بسیاری از دولتهای منطقه ای به خصوص سران کشورهای عربی- اسلامی در کنار قدرتهای استعماری امریکایی و غربی است که فرسنگها کیلومتر دور از کشورهای منطقه قرار دارند!.
دولتهایی چون عربستان سعودی، قطر و تمامی دولتهای ریز و درشت اما سرمایه دار حاشیه خلیج فارس و نیز ترکیه، بجای آنکه با اتخاذ یک موضع کلان و معقول منطقه ای در کنار سایر کشورهای منطقه قرار بگیرند و برای پیشرفت و آبادانی منطقه و رفاه و آرامش و امنیت ملتهای خویش، سعی و تلاش کنند؛ در اوج خیانت و بی مسئولیتی، در جبهه استعماری امریکا و غرب سقوط کرده اند!.
بواقع هم که اگر همکاری این دولتها با استعمار امریکایی- غربی نمی بود، ملتهای منطقه اکنون با یک خاور میانه امن و آبادی روبرو بودند و هر کدام در سطح منطقه و جهان، حرفی برای گفتن داشتند و ساکنان این سامان مشترک نیز با این همه نابسامانی و جرم و جنایت سازماندهی شده از سوی امریکا و غرب و ایادی منطقه ای آنان، مواجه نبودند.
به نظر می رسد اتحاد و همسویی دولتها و کشورهای منطقه ای، بهترین گزینه برای برقراری صلح و امنیت دایمی در خاور میانه و اطراف و اکناف آن باشد؛ چرا که واضح است و تا کنون سران دولتهای وابسته و اجیر باید بدین نتیجه رسیده باشند که همکاری با استعمار امریکایی و غربی و خوش خدمتی برای آنها، چیزی جز تباهی و ویرانی نصیب ملتها و کشورهای منطقه نکرده است و استعمار نیز جز این را نمی خواهد.
تنها در صورت اتحاد و همبستگی تمامی دولتهای منطقه و نیز بریدن آنان از استعمار امریکایی- غربی است که صلح و آرامش و امنیت دایمی در منطقه بر خواهد گشت و جز این راه، ابداً راه دیگری قابل تصور نیست و شعارهایی هم که برخی از سران کشورهای منطقه مانند رئیس جمهور افغانستان و دیگران جهت بهبود اوضاع کشورهای شان می دهند، می شود گفت که توهم و خیالی بیش نیست که خود آنان نیز بهتر از هر کسی دیگر بدان واقفند و باور دارند.
افغانستان که جزئی کوچکی از پیکره بزرگ منطقه است؛ اخیرا رئیس جمهور آن وعده سپرده که پس از ختم برنامه تشکیل کابینه، به مشکلات داخلی نظیر ناامنی و بیکاری و غیره و غیره متمرکز خواهد شد. اما سوال اینجاست که آیا اشرف غنی موفق خواهد شد تا سر و سامانی به دولت و کشور خویش بدهد و آیا استخبارات و استعمار جهانی و عوامل منطقه ای آن، این اجازه را به او و سایر سران حکومت وحدت ملی خواهد داد تا امنیت و ثبات و در نتیجه آرامش و رفاه را به افغانستان بر گردانند و لااقل بخشی از منطقه را در صلح و ثبات نگهدارند؟!
به نظر می رسد این مهم به دو دلیل نمی تواند تحقق یابد؛ دلیل نخست اراده و انگیزه اصلاح و خدمت به کشور و مردم است که با تاسف لااقل تا کنون در هیچیک از سران حکومت از جمله شخص رئیس جمهور، مشاهده نشده و بلکه مردم کاملاً عکس قضیه را در مورد سران حکومتی شان باورمنداند.
دلیل دوم و عمده نیز بر می گردد به اراده و تصمیم استخبارات جهانی و منطقه ای که همان مشیت و خواست اهریمنی استعمار و استکبار امریکایی- غربی و عوامل منطقه ای آنان است که گفته شد آنان هرگز خواهان برقراری نظم و ثبات و امنیت و آرامش در کشورهای منطقه نیستند.
نتیجه اینکه تنها یک راه می ماند تا کل منطقه از بحران همیشگی و خواسته شده نجات یابد و آن بریدن دولتهای منطقه از استعمار امریکایی و غربی و بازگشت شان در آغوش دولتهای خودی و منطقه ای است.
مولف : سیدفاضل محجوب
https://avapress.com/vdciy3azqt1auv2.cbct.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما