تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۱ جدی ۱۳۹۱ ساعت ۲۱:۲۹
کد مطلب : 55331
وزرای فرهنگ افغانستان و ایران
وزرای فرهنگ افغانستان و ایران
اوضاع نابهنجار فرهنگی و هنری در کشور، روشن تر از آنست که نیازی به یادآوری داشته باشد. افغانستان با آنکه زمانی مهد تمدن و صدور فرهنگ و فرآورده های معرفتی بود، اما از بدِ روزگار و به دلیل تسامح و تساهل دولتمردان ما در عرصه پدیده های فرهنگی- هنری، اینک به فراموشگاه تاسفبار هنر و فرهنگ، تبدیل شده است.
اوضاع رقت انگیز هنری و فرهنگی در کشور، چیزی نیست که یک شبه به وجود آمده و یا حاصل عملکرد غیر مسئولانه مقامات ذیربط کنونی باشد، بلکه این تقصیر و کوتاهی، به زمانهای دور و دراز تاریخ این آب و خاک بر می گردد. 

اگر چه به طور مشخص نمی توان به تاریخ افول تمدن و فرهنگ در افغانستان اشاره کرد و مثلاً با انگشت نشان داد که در فلان دوره خاص، کشتی دانش و فرهنگ این آب و خاک، به گل نشسته است؛ چرا که حتی در بدترین دوره های تاریخی که مردم ما دست به گریبان پدیده های شومی چون جنگ، ناامنی و فقر طاقت فرسا هم بوده اند، باز فرهیختگانی در غیاب دولتهای وقت، سکان هنر، دانش و فرهنگ این خطه باستان را به دست گرفته اند. 

فرزانگانی چون جلال الدین محمد بلخی، رابعه بلخی، سنایی غزنوی، ابن سینای بلخی، خواجه عبدالله انصاری، البیرونی، و باقی بزرگانی که به دلیل اختصار نمی توان نامی از آنان برد، ستاره های درخشانی از دانش و فرهنگ این مرز و بوم بودند که در دوره های آرام و ناآرام این کشور، عَلَم هنر و فرهنگ آن را، عاشقانه بر دوش کشیدند.
آنچه از نوشته ها در باب آغاز افول هنر و فرهنگ در افغانستان به دست می آید، به دوران غزنویان و سلجوقیان و به تعقیب آن به قرون سیزده و چهارده، انگشت گذاشته شده است. روند مذکور ادامه می یابد تا صده های بعدی و تا می رسد به قرن هیجده، نوزده، بیست و بیست و یک میلادی. 

"قرن هیجده و نوزده در جهان امروز آغاز تحولات بزرگ جهانی است و در همین قرون انسان توانسته است با کشفیات و اختراعات بسیار، جهان نوین را پایه گذاری نماید، اما ما در این قرون توانسته ایم با تخریب گذشته درخشان خویش، آینده را نیز بر باد دهیم، زیرا جهان ما نه بر واقعیت که بر دروغ، ریا، استبداد، تفرقه گرایی، زبان گرایی، نژاد گرایی و… استوار شده و همین اوضاع بغرنج در قرن بعدی شدت یافته و در نهایت به فاجعه سی ساله تبدیل می شود. 

بر این اساس، شاید بتوان قرون نوزده و بیست را دوران «فاجعه» ملی نامید. نمی دانم چرا هنوز هم کسانی با دوری از واقعیت های مسلم تاریخی در هوای قرن ۱۹ زندگی می کنند؟ و آیا دوران آن نرسیده که جامعه ما با عبرت آموختن از گذشته به دام تفرقه افکنان نغلطد؟. 

قرن بیست، ادامه همان روندی است که در قرن نوزده آغاز شده است، اما دراین قرن حاکمان جور، با برنامه ریزی شدید تلاش کردند تخم نفاق نژادی و زبانی را در کشور بگسترانند و به این صورت آپارتاید قومی بر‌محوریت قوم برتر شکل گرفته و موجب اختلاف، تفرقه، بدبینی و دشمنی در میان مردم گشت. 

اما قرن بیست ازسوی دیگر فرصتی بود برای برخی از انکشافات جدید چون تاسیس مراکز فرهنگی و ادبی، تاسیس مدارس و دانشگاه ها، تولید و انتشار کتب و جراید و گسترش رسانه ها، ولی با وجود تغییرات سریع جهانی در تمامی زمینه های ذکر شده، کشور ما چنان در فقر و فلاکت، جهل، بی سوادی و تعصب خود ساخته فرورفته بود که نمی توانست حقایق پیش پا افتاده را نیز درک کند و به این صورت این قرن نیز چون قرون دیگر برای ما بی نتیجه بود و بی نتیجه نیز گذشت.
کودتای هفت ثور و تحولات بعدی گرچه یک ضایعه بزرگ است، اما تغییرات پی در پی آن شاید در آینده منجر به برخی از تحولات مثبت شود. مهاجرت مردم با همه فجایع آن، بسیاری را بیدار کرد و توجه به علم و دانش، فرهنگ و ادب و تحول فکری در مردم، نتیجه این تحولات اجباری است و پرداختن افراد به ادبیات در دوران اخیر، خود یک رویکرد مثبت به حساب می آید، اما زمانی این تحول قابل توجه است که جامعه و مراکز ادبی ما شخصیت های جهانی بیرون بدهند و گرنه نوشتن چند داستان و سرودن چند شعر و یا چاپ چند کتاب به تنهایی راه به جایی نخواهد برد." 

به هر روی، انتشار خبر توافق وزارت خانه های فرهنگ افغانستان و ایران مبنی بر تشکیل شورای فرهنگی و هنری فارسی زبانان، در شرایط و اوضاعی که زیربناهای هنری و فرهنگی کشور، آسیب های عدیده ای را متحمل شده است، می تواند نوید تازه ای باشد برای سوته دلان و دلسوزان دردمند این آب و خاکِ گل آلود و رنجور!
افغانستان می تواند با بهره وری از ظرفیتها و امکانات موجود در هنر و فرهنگ ایران که به نوعی فرهنگ و هنر مشترک نیز است، در رشد، اعتلا و بالندگی هنر و فرهنگ بومی و ملی خویش، کمال سودبری و استفاده را داشته باشد. 

بر خلاف کشور ما که به هر دلیلی، نسبت به فرهنگ و هنر، کم توجهی و کم نظری شده است و در طول سده های متمادی، در جایگاه واقعی خویش قرار داده نشده، در جمهوری اسلامی ایران، در کمتر دوره ای از تاریخ این کشور، به هنر و فرهنگ و داده های آنان، تساهل و تسامح صورت گرفته است. 

تقویت پیوندهای فرهنگی و هنری بین ملت های منطقه، توسعه برنامه های مشترک علمی، فرهنگی و آموزشی، شناساندن حوزه مشترک ادبیات و فرهنگ مشترک در عرصه جهانی، حمایت از سازمانها و انجمن های ذیربط مردم نهاد، ترویج هنرهای اصیل ملی و بومی و احیای آیین های مشترک، نکات مفید و ارزشمندی است که با شرط صداقت در گفتار طرفین توافقنامه مذکور، می تواند به عنوان یک تحول خارق العاده فرهنگی در سطح زبان و ادبیات پارسی، تلقی و ارزیابی گردد.

نویسنده: سید فاضل محجوب








































منبع : خبرگزاری آوا- کابل
https://avapress.com/vdcgqw9n.ak9nw4prra.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

من با نظر شما موافقم. اما به نظر من درست است در گذشته افغانستان مهد فرهنگ و هنر بوده اما باید شرایط کنونی را در نظر گرفت الان چی داریم هیچی. فرهنگ های خارجی جای فرهنگ ناب افغانی را گرفته است بنابراین برای نهادینه کردن فرهنگ و هنر باید یک محل تخصصی مثل خانه فرهنگ، دانشگاه و مراکز فرهنگ و هنر ایجاد شود و این موضوع باید به یک رشته کاملا تخصصی تبدیل شود. ابزار گسترش فرهنگ، تربیت فرهنگی و موشکافی فرهنگ جامعه است برای اینکه باید یک الگوی فرهنگی ایجاد شود. تعامل فرهنگی با ایران و کشورهای هم زبان با افغانستان می تواند کمک کند به شرط اینکه از تجربیات آنها استفاده شود نه اینکه منتظر باشیم فرهنگ و هنر خود به خود زنده بماند.
افغانستان در گذشته دانشمندانی زیادی داشته و همینطور که نویسنده این مقاله گفته مهد فرهنگ و تمدن بوده ولی به مرور زمان سطحی فرهنگی این کشور پایین و پاییتر امده و در حال حاضر اگر از لحاظ فرهنگی و هنری افغانستان را بررسی کینم متاسفانه در درجه صفر قرار دارد و این جای بس تاسف دارد.
افغانستان در سال های خیلی خیلی دور مهد فرهنگ و هنر بوده متاسفانه در قرن بیستم روز به روز فرهنگ این کشور رو به زوال رفته. حالا بعد از گذشت سال ها جای امیدواری هست که دوباره فرهنگ کشور عزیزمان پیشرفت های داشته باشد