به گواهی تاریخ خیزشهای جهان، مردم مجاهد افغانستان، جهاد کم نظیری را در۱۳۵۷ آغاز کرد و در ۸ ثور ۱۳۷۱ پیروز مندانه به پایان رساند. به باورهیچ عامی و متخصصی نمی گنجید که مردم پابرهنه ای که جزاعتقادات چون کوه استوارشان، دیگر دست داشته ای مادیی نداشت اما در مقابل ابرقدرتی جنگید که مدرن ترین ارتش و تجهیزات فوق مدرن را در اختیار داشت و با این وجود شکست سنگینی را تجربه کرد که شیرازه اش را از هم گسیخت و امپراطوری اش را متلاشی کرد.
این سطور برآن است که به بازخوانی جهادی بپردازد که به صورت همزمان پیروزی در عین شکست و شکست در عین پیروزی را توأمان دارد اما بازشناسی عناصر و عوامل شکست و پیروزی آن کار دشوار و عین حال تلخکامانه خواهد بود.
در مطلع سخن باید گفت؛ درباب پیروزی یا شکست جهاد اسلامی افغانستان، دو دیدگاه متضاد وجود دارد. قرائتی که مبتنی برداده های مشهود روند جهاد و نه روایت احزاب و قضاوت های کلیشه ای مرسوم است. دراین نگاه جهاد ما یک جهاد ناکام و قبل از شکست دولت مجاهدین، شکست خورده بود و عقیم از زایش های متناسب با مبانی و مرام خویش به منصه ظهور رسید. این قرائت بر تنش های داخلی و جنگ های غیر رسمی احزاب، تشکیل دولت ائتلافی ناتوان و غیر جامع پیشاور و نهایتاً جنگ های خونین داخلی و مساعد شدن بستر ظهور طالبان و حضور قدرتهای خارجی و تبعات و لطمات آن، تکیه دارد.
در برابر این، قرائت قاطع مدعی پیروزی کامل این جهاد است و آنچه اتفاق افتاده را بعضاً تحولات طبیعی و ناخواسته ای قلمداد می کند که گریزی از آن نیست و معتقد است وجود آن نمی تواند، مضر به پیروزی باشد و قابل سرزنش هم نیست.
اما می توان دیدگاه سومی را نیز قابل طرح دانست که با تفکیک عناصر و تحلیل جوانب مختلف جهاد، به قضاوت متفاوتی رسید.
با نگاهی به حرکت های ارزشگرا و مردمی جهان، آنها ترکیبی از عناصری فیزیکی مردم، نخبگان سیاسی، نیروهای میدانی و عناصر معنوی، ایدئولوژی، مکتب و اعتقادات است و باید عنصر معنوی را به عنوان اساس و کانون شتاب دهنده ای حرکت ها در نظر بگیریم. می توانیم بگوییم، بی تردید دو عنصر مردم و اعتقادات، در جهاد ما کم نظیر بود.
از این رو، اگربزرگ سلاح ایدئولوژی و تعهد ایمانی مردم ما نبود، تصور پیروزی نه برای ما که حتی برای خوشبین ترین ناظران هم ممکن و میسور نبود. زیرا رژیم دست نشانده با تمام توان امنیتی ونظامی خود بر اکثریت قلمرو کشور، اشراف و سلطه داشت ونه تنها از مدرن ترین سلاح های روز دنیا برخوردار بود که به لحاظ ایدئولوژیکی از شعار فریبای جامعه بی طبقه و خدمت به زحمت کشان نیز بهره می برد و از سوی دیگر، ارتش سرخ نیز با تمام توان اطلاعاتی، تکنولوژیکی و رزمی خود حضور داشت و این سه عنصر ایدئولوژی، توان مدرن نظامی و مسلکی و حضور ابرقدرت شرق، صخره سختی را در برابر جهاد مردم ما ایجاد کرده بود که ناظران بین المللی و تحلیلگران خبره هم کم ترین شانسی برای پیروزی نمی دید اما علی رغم نامدیریت ها برای پیشبرد امر جهاد و مشکلات متکثر دیگر، حضور مومنانه و صخره سای مردم افغانستان تجربه شیرین پیروزی عقیده و طعم تلخ عجز آهن در برابر آنرا به اتحاد جماهیر شوروی چشاند و عزتمندانه ایستاد و با تقدیم شهدای بسیار، دشمن را خاضع اراده های عقیده مندانه خویش نمود. اما اینکه برخی سران، اسیرعقده ها شدند و جهاد را به ویروس جاه طلبی آلود و پیروزی قریب ما را بعید و نهایتاً عقیم از وصول به آرمانها نمود و حرمانهایی را فراهم آورد، سخن دیگری است که باید درمجال دیگر، غبار از چهره حقایق برگرفت و ناحقیقت ها را عیان نمود.
بر این اساس، باید میان آنچه که مردم مجاهد ما آفریدند و آنچه سران جهاد رقم زدند، تفاوت قائل شد. یک روی سکه جهاد ما که خون، قیام و شهادت و ایثار و پایمردی در راه خدا بود و باید همان را عامل اصلی پیروزی دانست؛ از این حیث، جهاد اسلامی افغانستان بدون شک،جز پیروزی نبود اما اینکه پس از پیروزی، رهبران جهاد دچار آنومی سیاسی شد، مربوط به نتیجه است و نمی توان به پای مردمی نوشت که قلب حرکت بی نقص کاروان جهاد بود اما اتاق فکر و سلسله اعصاب آن، عملکرد نا امید کننده داشت و بخش ناکام جهاد ما را رقم زد. در حالی که می شد به دستاوردهای درخشانی رسید اما نرسیدیم و مصاب به آسیب ها و ویروس هایی شدیم و به حد اقل ها رضایت دادیم.
تردیدی نمی توان کرد که جمهوریت همراه با اسلامیت، قوانین دین بنیان و پاسداشت نسبی امروزین ارزش ها، نتیجه پایمردی های رهروان جهاد و ناشی از نیم نگاه به قدرت و ظرفیت دیروزین آنهاست و نباید آنرا نادیده انگاشت و قاطعانه قائل به شکست شد یا پیروزی را انکار نمود. اما چه اینکه توجیه دست اندازی های پاکستان وسرویس های استخباراتی منطقه و جهان رهبران جهاد را موجه بدانیم و یا دخالت تنگ نظری و انحصارگرایی سیاسی و جاه طلبی هایی را که در سلسله اعصاب جهاد پدید آمد را عامل شکست بدانیم، بخش مابعد جهاد است و نه اصل جهاد، تا آنرا محکوم به شکست دانست.
براین اساس به نظر می رسد، تفکیک اصل جهاد از جریانات ما بعد آن که از زاویه ای می توان آنرا جزء مکمل پیروزی دانست و از زاویه ای دیگر باید آنرا بخش خارج ازآن تلقی نمود. در یک چنین فضایی باید گفت که جهاد ما یک جهاد پیروز بود و در کمال بهت و ناباوری همگانی مردم جهان، عنصر ایمان و اعتقاد، آنرا به بار نشاند و طعم تلخ شکست و فضاحت فروپاشی را به ابرقدرت جهان چشاند. اما باید معترف بود که شجره طیبه جهاد و پیروزی افتخار آفرین آن قرین میوه های شیرینی که باید می شد، نشد و مغز مدیریت جهاد، دچار انحراف در آرمانها و آنومی در عرصه سیاسی و مبتلا به بیماری های مختلف گردید وانحصارگرایی و همدیگر ناپذیری به وجود آورد و فرجامی را رقم زد که هزینه های سنگین آنرا جامعه ما پرداخت و به کمتر از آنچه که باید می رسید، رضایت داد.
این سطور برآن است که به بازخوانی جهادی بپردازد که به صورت همزمان پیروزی در عین شکست و شکست در عین پیروزی را توأمان دارد اما بازشناسی عناصر و عوامل شکست و پیروزی آن کار دشوار و عین حال تلخکامانه خواهد بود.
در مطلع سخن باید گفت؛ درباب پیروزی یا شکست جهاد اسلامی افغانستان، دو دیدگاه متضاد وجود دارد. قرائتی که مبتنی برداده های مشهود روند جهاد و نه روایت احزاب و قضاوت های کلیشه ای مرسوم است. دراین نگاه جهاد ما یک جهاد ناکام و قبل از شکست دولت مجاهدین، شکست خورده بود و عقیم از زایش های متناسب با مبانی و مرام خویش به منصه ظهور رسید. این قرائت بر تنش های داخلی و جنگ های غیر رسمی احزاب، تشکیل دولت ائتلافی ناتوان و غیر جامع پیشاور و نهایتاً جنگ های خونین داخلی و مساعد شدن بستر ظهور طالبان و حضور قدرتهای خارجی و تبعات و لطمات آن، تکیه دارد.
در برابر این، قرائت قاطع مدعی پیروزی کامل این جهاد است و آنچه اتفاق افتاده را بعضاً تحولات طبیعی و ناخواسته ای قلمداد می کند که گریزی از آن نیست و معتقد است وجود آن نمی تواند، مضر به پیروزی باشد و قابل سرزنش هم نیست.
اما می توان دیدگاه سومی را نیز قابل طرح دانست که با تفکیک عناصر و تحلیل جوانب مختلف جهاد، به قضاوت متفاوتی رسید.
با نگاهی به حرکت های ارزشگرا و مردمی جهان، آنها ترکیبی از عناصری فیزیکی مردم، نخبگان سیاسی، نیروهای میدانی و عناصر معنوی، ایدئولوژی، مکتب و اعتقادات است و باید عنصر معنوی را به عنوان اساس و کانون شتاب دهنده ای حرکت ها در نظر بگیریم. می توانیم بگوییم، بی تردید دو عنصر مردم و اعتقادات، در جهاد ما کم نظیر بود.
از این رو، اگربزرگ سلاح ایدئولوژی و تعهد ایمانی مردم ما نبود، تصور پیروزی نه برای ما که حتی برای خوشبین ترین ناظران هم ممکن و میسور نبود. زیرا رژیم دست نشانده با تمام توان امنیتی ونظامی خود بر اکثریت قلمرو کشور، اشراف و سلطه داشت ونه تنها از مدرن ترین سلاح های روز دنیا برخوردار بود که به لحاظ ایدئولوژیکی از شعار فریبای جامعه بی طبقه و خدمت به زحمت کشان نیز بهره می برد و از سوی دیگر، ارتش سرخ نیز با تمام توان اطلاعاتی، تکنولوژیکی و رزمی خود حضور داشت و این سه عنصر ایدئولوژی، توان مدرن نظامی و مسلکی و حضور ابرقدرت شرق، صخره سختی را در برابر جهاد مردم ما ایجاد کرده بود که ناظران بین المللی و تحلیلگران خبره هم کم ترین شانسی برای پیروزی نمی دید اما علی رغم نامدیریت ها برای پیشبرد امر جهاد و مشکلات متکثر دیگر، حضور مومنانه و صخره سای مردم افغانستان تجربه شیرین پیروزی عقیده و طعم تلخ عجز آهن در برابر آنرا به اتحاد جماهیر شوروی چشاند و عزتمندانه ایستاد و با تقدیم شهدای بسیار، دشمن را خاضع اراده های عقیده مندانه خویش نمود. اما اینکه برخی سران، اسیرعقده ها شدند و جهاد را به ویروس جاه طلبی آلود و پیروزی قریب ما را بعید و نهایتاً عقیم از وصول به آرمانها نمود و حرمانهایی را فراهم آورد، سخن دیگری است که باید درمجال دیگر، غبار از چهره حقایق برگرفت و ناحقیقت ها را عیان نمود.
بر این اساس، باید میان آنچه که مردم مجاهد ما آفریدند و آنچه سران جهاد رقم زدند، تفاوت قائل شد. یک روی سکه جهاد ما که خون، قیام و شهادت و ایثار و پایمردی در راه خدا بود و باید همان را عامل اصلی پیروزی دانست؛ از این حیث، جهاد اسلامی افغانستان بدون شک،جز پیروزی نبود اما اینکه پس از پیروزی، رهبران جهاد دچار آنومی سیاسی شد، مربوط به نتیجه است و نمی توان به پای مردمی نوشت که قلب حرکت بی نقص کاروان جهاد بود اما اتاق فکر و سلسله اعصاب آن، عملکرد نا امید کننده داشت و بخش ناکام جهاد ما را رقم زد. در حالی که می شد به دستاوردهای درخشانی رسید اما نرسیدیم و مصاب به آسیب ها و ویروس هایی شدیم و به حد اقل ها رضایت دادیم.
تردیدی نمی توان کرد که جمهوریت همراه با اسلامیت، قوانین دین بنیان و پاسداشت نسبی امروزین ارزش ها، نتیجه پایمردی های رهروان جهاد و ناشی از نیم نگاه به قدرت و ظرفیت دیروزین آنهاست و نباید آنرا نادیده انگاشت و قاطعانه قائل به شکست شد یا پیروزی را انکار نمود. اما چه اینکه توجیه دست اندازی های پاکستان وسرویس های استخباراتی منطقه و جهان رهبران جهاد را موجه بدانیم و یا دخالت تنگ نظری و انحصارگرایی سیاسی و جاه طلبی هایی را که در سلسله اعصاب جهاد پدید آمد را عامل شکست بدانیم، بخش مابعد جهاد است و نه اصل جهاد، تا آنرا محکوم به شکست دانست.
براین اساس به نظر می رسد، تفکیک اصل جهاد از جریانات ما بعد آن که از زاویه ای می توان آنرا جزء مکمل پیروزی دانست و از زاویه ای دیگر باید آنرا بخش خارج ازآن تلقی نمود. در یک چنین فضایی باید گفت که جهاد ما یک جهاد پیروز بود و در کمال بهت و ناباوری همگانی مردم جهان، عنصر ایمان و اعتقاد، آنرا به بار نشاند و طعم تلخ شکست و فضاحت فروپاشی را به ابرقدرت جهان چشاند. اما باید معترف بود که شجره طیبه جهاد و پیروزی افتخار آفرین آن قرین میوه های شیرینی که باید می شد، نشد و مغز مدیریت جهاد، دچار انحراف در آرمانها و آنومی در عرصه سیاسی و مبتلا به بیماری های مختلف گردید وانحصارگرایی و همدیگر ناپذیری به وجود آورد و فرجامی را رقم زد که هزینه های سنگین آنرا جامعه ما پرداخت و به کمتر از آنچه که باید می رسید، رضایت داد.
مولف : سیدآقا موسوی نژاد