تاریخ انتشار :يکشنبه ۱۲ اسد ۱۳۹۳ ساعت ۱۸:۵۴
کد مطلب : 96305
خدا آن ملتی را کهتری داد....
پس از انتخابات جنجالی و پرتقلب کشور و توافق کذایی که تا حالا هفته ها طول کشیده تا توافق روی آن توافق(؟!) صورت گیرد و بارها تفتیش آرا متوقف شده و هنوز که هنوز است توافقی هم در کار نیست که چگونه از این سقوط ارادی، نجات یابیم. معلوم نیست، توافقی که نه سرفصل های عمده آن مثل تشکیل دولت وحدت ملی و نه جایگاه سمت جدید التاسیس رئیس اجرایی تعریف شده و نه معیار های تفتیش آرا معلوم است، با چه زبانی می توان آنرا توافق خواند و چگونه از آن سخن گفت؟. آیا گوش شنوا و سینه فراخ و عرق و غیرت ملی هست که بپرسیم؛ در کنفرانس مطبوعاتی ی که با حضور "کری" و "یان کوبیش" و ...، برگزارشد، توافق روی چه چیزی را اعلام کردید و به دعوت ناجی دائم انتخاباتی ما همان "جان امریکایی" دست های همدیگر را فشردید و بوسه نثارهم کردید؟ مهمتر از همه مردان مردی هست که از این متفکران و رهبران و حکومت گران بپرسند، چه کسی مسئول وضعیت به وجود آمده و پیامدهای آن است؟ موضوعی که عیان تر از آفتاب است و انتخابات کذایی نیز نشان داد که اراده "سروری" و "نوشتن تقدیر" به دست خویش و اعتقادی به عدالت و احترام به رأی و نظر مردم وجود ندارد. از همین رو، انتخاباتی که نقطه قوت و پشتوانه بزرگ ملت و سرمایه ی چانه زنی های داخلی و بین المللی دولت ما بود، به این فضاحت کشاندیم و باردیگر عنان سرنوشت به بیگانگان سپردیم و شاهدیم که بزرگان این ملک به جای تفاهم ملی و تمکین آرای مردم، تحمل تحکم خارجی ها می کنند و عجب اینکه مکدر هم نمی شوند؟!
کار بزرگان این ملک به جایی رسیده که "یان کوبیش" فرستاده سازمان ملل نوشته ای را نشان بدهد و همانند یک دیکتاتور اعلام کند که حق مخالفت ندارید؛ یا "جان کری" امریکایی، بزرگِ بزرگان مدعی مدیریت این ملک می شود و توافق را تفسیر و آینده نظام و روند سیاسی کشور را تعیین و حرف آخر را در سرنوشت ساز ترین تحولات این ملک می زند؟! تو حدیث مفصل بخوان از این مجمل که سطح ظرفیت های سیاسی و فکری ما به چه میزان است و از استقلال و عزت و غرور ملی چه در بساط داریم. وقتی با این وضعیت با "یان" و "جان" و... مواجه می شویم یا در دیدارهای رسمی و غیر رسمی دیگر مقامات خارجی را می بینیم، به نگاه ترحم آمیز یا تحقیر آمیز آنها چه پاسخی داریم و عرق شرم از گونه های ما سرازیر نمی شود؟
مهمتر از همه آیا این وضعیت، پاسخ یک پرسش بزرگ تاریخی و فراگیر ملی نیست که چرا این ملک چندین و چند بار مورد اشغال قشون خارجی (انگلیس و روس قرار گرفته و اینک میزبان ده ها هزار نظامی خارجی) قرار گرفت و با انواع دخالت ها و نقض حاکمیت ملی و کشتار و دیگر جرایم ارتکابی آنها دست و پنجه نرم نمود و کمتر حاکمان ملی و غیر وابسته به بیگانه را تجربه؟
فرازهای تاریک و تلخ تاریخی کشور، درس ها و نکته های راهبردی و کاملاً روشن داشت؛ نخست آنکه در آن مقطع معماران تباهی این ملک کسانی بودند که سرنوشت ملت را قربانی قدرت خویش کردند و برای رسیدن به قدرت به هر قیمتی کوشیدند. دوم آنکه اگر مدعیان بزرگی و اطرافیان آنها معامله با سرنوشت مردم نمی کردند و زمینه حضور آنها را فراهم نمی نمودند، نه شاهد اشغالگری انگلیس بودیم تا شهدای بی شماری را در جنگ افغان انگلیس تقدیم کنیم و یا اگر خلقی و پرچمی نمی شدیم، کودتا ها شکل نمی گرفت و رقابت خونین کسب قدرت اتفاق نمی افتاد و به معامله با خارجی ها و اشغال قشون سرخ و سفید نمی انجامید.
یا اگر پس از سقوط دولت کمونیستی و شکست فضاحت بار شوروی، مجاهدین منافع و مصالح ملی را فصل الخطاب رقابت های سیاسی قرار می دادند، شاهد جنگ های خانمان سوز دهه هفتاد و پیامدهای وحشتناک آن و نهایتاً ظهور طالبان و میزبانی بیش از صدهزار نظامی امریکایی وغربی نبودیم اما این همه را تجربه کردیم و به دلیل منفعت پرستی های شخصی و نه حتی قومی، عبرت نگرفتیم! باید اعتراف کنیم در تمامی این تحولات که موجب ویرانی سیاسی، اقتصادی، علمی و اجتماعی کشور شد، " همه ی ما" یعنی نخبگان، مردم و به ویژه رهبران، مسبب این وضعیت شدیم و سهم بی بدیل رهبران سیاسی درتباهی این ملک غیر قابل انکار است. اکنون نیز همین داستان و همین سرنوشت است. اگر قدرت را برای خدمت به مردم می خواهیم، چرا انتخاب آنها را به عنوان فصل الخطاب نمی پذیریم و تمکین نمی کنیم؟ این اولین انتخاباتی بود که هیچ خارجی دراین پروسه دخالت نداشت اما چرا تقلب و هزار تقلای دیگر صورت گرفت تا به هرقیمتی به قدرت نایل آییم، حتی اگر به قیمت کوچک شدن بزرگان ما و لگد مال شدن عزت و تحقیر شخصیت بین المللی ما بینجامد. در دنیایی که کسی برای دبیرکل سازمان ملل، یا حتی شورای امنیت و ده ها قدرت و ابرقدرت دیگر، پشیزی ارزش قائل نیست، فرستاده این سازمان به خود اجازه می دهد که آنچه را او می گوید، به عنوان "وحی منزل" بپذیریم و حق مخالفت نداشته باشیم؟ یا جان کری با تحکم به بزرگان این ملک تعیین تکلیف کند که" زمان سیاست پایان یافته و زمان همکاری فرا رسیده است" و یا با تحقیر کنایه آمیز بگوید: "این به عهده خارجی ها نیست که در باره چارچوب سیاسی توضیح بدهند که دو نامزد چند روز پیش آن را پذیرفتند". مفهوم صریح آن این است که شما به کودکان بازی گوش می مانید و ما وقت آنرا نداریم که چهارچوب های سیاسی توافق شده را دو باره توضیح دهیم؟! با این وضعیت، آیا معماران استقلال و عزت کشوریم وموجبات سروری را فراهم کرده ایم یا عامل کهتری آنان شده ایم؟ طالب قدرت برای خدمت به مردمیم یا سرنوشت و کرامت و عزت مردم را قربانی قدرت خویش می خواهیم؟
چه کسانی این بستر را فراهم ساخته و بار دیگر پای بیگانگان را در بزرگترین موضوع ملی گشوده و کار را به جایی رساند که یادداشت یک مقام خارجی در قد و قواره یک وزیر خارجه که از سفارت فخیمه ایالات متحده صادر می شود، برای بزرگان این ملک تعیین تکلیف کند و فصل الخطاب بودن آنرا متوقع باشد؟. آیا سزا نیست که به بزرگی بزرگان خود تردید کنیم و تفکر و بزرگی آنها را جدی نگیریم؟! این کلام و سنت تغییر ناپذیر الهی است که می فرماید؛ "خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر اینکه خودشان تغییر دهند." به قول سعدی؛ چو خواهی که فردا کنی مهتری/ مکن دشمن خویش را کهتری. تجربه تاریخی ما می گوید؛ هیچ ملتی را هیچ قدرتی نتوانسته به زانو در آورد مگر این که خود خواسته باشند و کهتری را بر سروری ترجیح داده باشند. این که کهتریم و مقامات دسته چندم کشورها بر ما مهتری می کند، به قول حافظ، معلوم است که؛ دراین خرقه بسی آلودگی هاست/ خوشا دلق و قبای می فروشان.

نویسنده: سید آقا موسوی نژاد؛ معاون مدیر مسئول روزنامه انصاف
مولف : سیدآقا موسوی نژاد
https://avapress.com/vdccp1qo.2bqex8laa2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما