تاریخ انتشار :دوشنبه ۵ جدی ۱۳۹۰ ساعت ۲۰:۴۳
کد مطلب : 34287
چرایی اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی( قسمت پایانی)
امین از ابتدای حضور خود در رأس قدرت متقاضی فرا خواندن سفیر شوروی از افغانستان شد و تمایلات غرب گرایانه خود را، به دلیل سرخوردگی از شوروی، بروز داد.
 در تاریخ ششم جدی سال 1358 نظامیان روس از زمین و آسمان افغانستان را مورد تهاجم قرار دادند و بدین ترتیب افغانستان به اشغال  ارتش سرخ درآمد.

روس‌ها از عصر تزارها گرفته تا دوره اتحاد جماهیر شوروی، سال‌های سال در رؤیای دستیابی به خاک افغانستان بودند و به همین منظور مداخلات، توطئه‌ها و دسایس فراوانی به خرج دادند.
این انگیزه بعد از استقلال افغانستان شدت گرفت و اوج تبارز آن در زمان حکومت کمونیستی دست نشانده خود آنها بود.

این که چرا روس‌ها مدت‌ها چنین خیالی را در سر می‌پرورانیدند، هدف از نگارش این مطلب است.

در قسمت‌های اول و دوم، پیشینه تمایل روس‌ها و انگیزه‌ها از زمان "احمدشاه ابدالی" تا عصر سردار محمد داوود خان و این که سردمداران کرملین به این نتیجه رسیدند که راه نفوذ به افغانستان کودتا و بر سر کار آوردن مهره خود است، پرداخته شد.

موضع‌گیری درخور تأمل آمریکایی‌ها در مورد کودتای هفت ثور

به رغم شواهد معتبر مبنی بر ماهیت کودتا و حمایت آن توسط شوروی، آمریکایی‌ها این عمل را یک کودتای ناسیونالیستی دانستند نه یک کودتای کمونیستی.
"جیمی کارتر" رئیس جمهور وقت آمریکا و "برژنسکی" مشاور امنیت ملی وی هر 2 اذعان کردند که "بعید است دولت جدید، حیثیت یک دولت دست‌نشانده را اختیار کند".
حقیقت امر آن است که آمریکایی‌ها از قبل افغانستان را منطقه نفوذ روس‌ها پذیرفته بودند و از درگیر شدن در مسئله این کشور اجتناب می‌کردند.
علاوه بر آن توان و امکانات لازم را برای مداخله در امور افغانستان نداشتند.

آمریکا و هیچ قدرت خارجی دیگری به خاطر رضای خدا و تأمین منافع مردم افغانستان به این کشور کمک نکرده و نمی‌کنند، مگر این که منافع خود آنها تقاضا کند.
در این مورد "سایرس وانس" وزیر سابق امور خارجه آمریکا در یادداشت‌هایش می‌نویسد: «از نگاه تاریخی ایالات متحده منافع قابل ملاحظه‌ای در آنجا (افغانستان) نداشت.
ما و رفقای منطقه‌ای میل نداشتیم با همکاری و کمک به مخالفان رژیم کابل و گروه‌های ضد مارکسیستی به بی‌ثباتی منطقه بیفزاییم، توصیه من این بود که نباید درگیر این ماجرا شویم».
از یادداشت‌های مقامات سابق آمریکایی چینی بر می‌آید که:
نخست حضور فعلی ایالات متحده آمریکا در افغانستان به دلیل منافع مردم افغانستان و منافع منطقه نیست بلکه به دلیل منافع استعماری این کشور است.
دیگر این که عدم مداخله آمریکا در جریان‌های بعد از کودتای هفت ثور و عدم حمایت از گروه‌های ضد کمونیستی، مبتنی بر این مطلب است که آغاز جهاد مقدس اسلامی افغانستان بدون حمایت هیچ کشور خارجی و به صورت خودجوش از دل مردم مسلمان و میهن پرست افغان برآمده است زیرا مقامات آمریکایی به صراحت به این نکته اشاره کرده اند.
چندی بعد، اعضای جناح خلق که قدرت را به دست داشتند، توان تحمل ناسازگاری‌های جناح پرچم را از دست داده و در صدد حذف آن بر آمدند.
حدود 2 ماه از کودتا نگذشته بود که خلقی‌ها، سران پرچم و از جمله آنها "ببرک کارمل" را از پست‌های دولتی برکنار و آنان را به عنوان تبعیدی به عنوان سفیر به کشورهای دیگر اعزام و عناصر خلقی را به جای آنان گماشتند.
این مدعیان قدرت به این اقدامات بسنده نکرده و بقایای جناح پرچم را در 28 اسد 57 به اتهام کودتا دستگیر، زندانی و به اعدام محکوم کردند.
از میان این افراد ببرک کارمل، "دکتر نجیب الله" و "آناهیتا راتب‌زاد" که به عنوان سفیر افغانستان در "پراگ"، "تهران" و "بلگراد" تعیین شده بودند با خارج کردن پول‌های سفارتخانه‌ها به اروپای شرقی گریختند.

کودتای نافرجام 25 سنبله 1358 و روی کار آمدن حفیظ الله امین

در این میان یک نفر بود که بیش از همه سود می‌برد و با سرگرم کردن جناح‌ها به یکدیگر و معرفی تره‌کی به عنوان "رهبر کبیر خلق" و "نابغه شرق" و پر کردن در و دیوارهای شهر و ادارات از عکس‌های وی، او را تبدیل به رئیس جمهور فرمایشی کرد و در حقیقت خود را به همه کاره دولت تبدیل کرد.
دیدگاه‌ها و عقاید خود را از طرف تره‌کی بیان می‌کرد و سپس نسبت به عملی کردن آنها اقدام می‌کرد.
"حفیظ الله امین" در این دوره نفوذ خود را در میان ارتش، وزارت دفاع و وزرات خارجه و سایر ارکان دولت بیش از بیش گسترش داد.
به همین دلیل بود که نزاع میان "شاگرد" و "استاد" کم کم بالا گرفت.
تا این که تره کی بعد از شرکت در کنفرانس کشورهای غیر متعهد در "هاوانا" راهی شوروی شد و در آنجا با "برژنف" و ببرک کارمل دیدار کرد.
در این دیدار شوروی مراتب نارضایتی خود را از امین و خودکامگی‌های او ابراز داشت و طرح براندازی او و بازگشت ببرک کارمل به افغانستان را مطرح کرد.
امین که بسیار زرنگ تر از آن چیزی بود که نشان می‌داد، توسط ایادی خود در مسکو از این طرح آگاهی یافت و ماجرا را به نفع خود و بر ضد تره‌کی به پایان رساند.
امین پس از بازگشت تره‌کی به وطن، وی را به نوعی در کاخ ریاست جمهوری زندانی کرد و با برگزاری جلسه دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق، دیگران را متقاعد ساخت که تره‌کی و نزدیکان او باید کنار گذاشته شوند.
در همین جلسه امین به سمت ریاست شورای انقلابی و رئیس جمهور اعلام شد و چند روز بعد به دستور وی تره‌کی به صورت مخفیانه، در حالی که ساعت و کارت حزبی خود را به امین هدیه داد، توسط چند تن از نزدیکان امین به قتل رسید.
این چنین بود که بار دیگر دست استعمار شوروی در صحنه سیاسی افغانستان منجر به تغییرات اساسی شد.
شوروی این بار با کودتایی شکست خورده، در حال از دست دادن تمام اهداف بلند مدت خود در افغانستان بود.
امین از ابتدای حضور خود در رأس قدرت متقاضی فرا خواندن سفیر شوروی از افغانستان شد و تمایلات غرب گرایانه خود را، به دلیل سرخوردگی از شوروی، بروز داد.
اما آمریکایی‌ها باز هم سیاست محافظ کارانه در پیش گرفتند و به دنبال معطل کردن امین در اتخاذ تصمیم مناسب در زمان لازم بودند.
از طرفی شکل‌گیری گروهک‌های جهادی سرعت گرفته بود و به خاطر سیاست رعب، وحشت، دهشت افکنی و قتل عام عمومی که امین در پیش گرفته بود، مخالفت‌های مردمی و قیام‌های گوناگونی در سراسر افغانستان و بین تمام اقشار مردم شکل می‌گرفت.
از این رو امین که در صحنه سیاست داخلی در حال به زانو در آمدن در برابر اقتدار مردم و نیازمند یک قدرت خارجی برای حمایت از خود بود، به ناچار دوباره دست به دامان شوروی شد.

وی با وجود تیرگی روابط با روس‌ها، در حالی که در برابر قیام‌های مردم پشتیبانی جز آنها نداشت، کوشید تا مقامات "کرملین" را بیش از این نرنجاند و سیاست خود را اندکی تغییر دهد.

او تمام خرابکاری‌ها و اقدامات گذشته را به گردن تره‌کی انداخت و در راستای سیاست جدید خود اسامی 12 هزار زندانی را که تا آن زمان به قتل رسانده بود، اعلام کرد و با اعلام عفو عمومی از تمامی مهاجران خارج از وطن دعوت کرد که دوباره به افغانستان بازگردند.

از طرفی روس‌ها هم که در کودتای خود شکست خورده بودند و در برابر عمل انجام شده قرار گرفته بودند، ترجیح دادند که با امین کنار بیایند و اعتماد او را به سوی خود جلب کنند تا زمینه را برای تصمیم بزرگی که گرفته بودند، فراهم سازند.

"برژنف" و "کاسگین" (رهبر و نخست وزیر اتحاد جماهیر شوروی) در پیام‌های جداگانه‌ای که برای امین فرستادند، نوشتند: «اطمینان داریم که روابط برادری بین اتحاد جماهیر شوروی و افغانستان انقلابی بیش از این گسترش خواهد یافت».

طولی نکشید که روابط بین این 2 کشور نه تنها گسترش نیافت بلکه افغانستان تبدیل به جزئی از شوروی بزرگ گردید.


منبع: خبرگزاری فارس
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا)- مشهد مقدس
https://avapress.com/vdcd5x0s.yt0oj6a22y.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما