تاریخ انتشار :سه شنبه ۲۶ قوس ۱۳۹۲ ساعت ۱۳:۳۷
کد مطلب : 81558
یک‌سال بدون دخترم؛ اتفاقی که هند را بهت زده کرد

در ماه دسمبر سال ۲۰۱۲ میلادی، گروهی از مردان در بَسی در دهلی به یک دختر دانشجو بارها تجاوز کردند.
آن اتفاق خشم جهان را برانگیخت و باعث شد دولت هند قوانین در مورد تجاوز را بازنگری و سخت گیری‌های بیشتری اعمال کند. دادگاه متجاوزین را به اعدام محکوم کرد.
به گزارش آوا، سوتیک بیسواز، خبرنگار بی بی سی، در دهلی به دیدار خانواده قربانی رفت تا ببیند بعد از دخترشان زندگی بر آنها چگونه می گذرد.
شانزدهم دسمبر (۲۰۱۲) بود. پدر بعد از شانزده ساعت کار در میدان هوایی بین المللی دهلی خسته و کوفته به خانه برگشته بود.
ساعت از یک نیمه شب گذشته بود. پولیسی نفس سوخته و در حالیکه زبانش بند آمده بود به پدر تلیفون کرد و گفت دخترش تصادف کرده و او را به شفاخانه منتقل کرده اند. یک ساعت بعد در شفاخانه داکتران به او گفتند که عده ای مرد در بَسی در حال حرکت بارها به دخترش تجاوز کرده اند. دو هفته بعد دختر در شفاخانه ای در سنگاپور درگذشت.
«بیدار شو هند، او مرده است». این تیتر یکی از روزنامه های هند بود. این کشور از خشم برآشفت.
برای خانواده دختر قربانی زندگی در آن لحظه و برای همیشه عوض شد.
'فقیر بودیم ولی خواب آرامی داشتیم'یک سال بعد خانواده به آپارتمانی دو اتاق خوابه که دولت به آنها اهدا کرده نقل مکان کردند. آپارتمانی در حومه دهلی. ساختمان بوی رطوبت می دهد. چراغ راه پله ها کار نمی کند. ولی این خانه در مقایسه با خانه کلنگی شان در یکی از محله های فقیرنشین دهلی که دائم در معرض سیلاب باران های موسمی بود، وضعیت خیلی بهتری دارد.
کمپانی خصوصی که میدان هوایی بین المللی شهر را اداره می‌کند به پدر دختر شغل بهتری داده با ساعات کار ثابت و حقوقی معادل ۳۲۶ دالر در ماه.
کار تازه از کار کمر‌شکن قبلی که حمل بَکس و بار مسافران میدان هوایی بود خیلی بهتر است. در آن زمان او دو برابر ساعات فعلی کار می کرد و ماهی صد و هفت دالر حقوق می گرفت.
دو پسر خانواده هفده و بیست و یک ساله‌اند. خواهر بیست و سه ساله‌شان فرزند بزرگ خانواده بود. بعد از مرگ خواهرشان آنها حالا در یکی از محله های مرفه در یک دانشکده خوب درس می خوانند. پسر بزرگ تر مهندسی کمپیوتر می‌خواند و برادر جوان تر می خواهد پزشک شود. شهریه هر دوی آنها را دولت می‌پردازد.
افکار عمومی هند به شکل خستگی‌ناپذیری زندگی آنها را دنبال کرده است. پدر و مادر دختر دائم به تلویزیون های مهم هند دعوت می‌شوند. به مراسم مهم فرهنگی برای اهدای جوایز و یادبود دخترشان می‌روند. همه همسایه ها می‌دانند آنها خانواده قربانی تجاوز هستند.
آپارتمان نسبتا خالی آنها از رفاهی کمرنگ حکایت دارد. تلویزیون کوچک روی میزی با پایه‌های شکسته. ماشین رختشویی ارزان، یک اجاق گاز و یک آبگرمکن تازه در حمام بیشتر وسایل خانه است.
پدر می گوید: "فقر برای ما بهتر بود. فقیر بودیم اما خوب می خوابیدیم، خوشحال تر بودیم. امروز ما همه چیز داریم و هیچ چیز نداریم. بدون دخترم دنیای ما بی رنگ شده. دخترم قلب تپنده خانواده ما بود. حرکت و نیروی خانواده از او می آمد."
روی یک صندلی پلاستیکی نشسته است. سرش را پایین انداخته، پشتش را خم کرده و چشم هایش به زمین دوخته شده است. دستهایش پینه بسته اند. دستهای مردی که سالها کارگری کرده. اول در یک کارخانه کوچک دیگ بخار و بعد ساعات پیاپی کار طولانی در مسدان هوایی حمل بار و بَکس مسافران.
به سختی کار کرده و خیلی وقتها دو شیفت در روز، تا خرج تحصیل فرزندانش را در بیاورد. یک قطعه کوچک زمین خانوادگی را به سه هزار و دویست و بیست و دو دالر فروخت تا دخترش بتواند در یک دوره چهارساله فیزیوتراپی ثبت نام کند. دوره ای که دختر آن را با موفقیت به پایان رساند.
همسر چهل و شش ساله اش، مادر دختر قربانی، یک ساری صورتی روشن به تن دارد. چشمان خالی اش به نقطه ای خیره مانده است. پسر کوچک تر بیرون با تلیفونش ور می رود. آفتاب کم رنگ زمستان تقلای ورود به داخل اتاق سرد را دارد.
بخشی از وسایل دختر را به خانه تازه آورده اند.
عروسک صورتی محبوبش را آورده اند. مادر وقت عکس گرفتن عروسک را روی تخت می گذارد و می گوید بگذارید دخترم هم در عکس با ما باشد. کپی بعضی از کتابهای دانشگاهش را هم آورده اند. ولی خیلی از وسایل را نیاورده اند. برادرش می گوید آنها را در خانه قدیمی گذاشته اند. خانه ای که حالا یکی از عمه ها در آن زندگی می‌کند. کتابهایش. یادداشت هایش. رویاهایش. ادامه سوگ و اندوه، زندگی را آسان نمی کند.
مادر در خواب های شبانه تشنج می گیرد. از تصور اینکه بر دخترش چه گذشته عرق سردی بر بدنش می نشیند.
'نگران نباشید من مواظبتان هستم'اندوه هر یکشنبه به سراغ مادر می آید. روز تعطیل اعضای خانواده که همه کنار هم خوش بودند. یکشنبه روز سرنوشت دختر بود. روزی که با دوستش رفت تا اولین فلم سینمایی به زبان انگلیسی را در زندگی اش ببیند. فلم زندگی پی. یکشنبه ها سخت ترین روزها هستند. یکشنبه‌ها انگار او در اطراف خانواده در حرکت است.
مادر خیلی از خانه بیرون نمی رود، از زمان مرگ دخترش چیزی برای خودش نخریده. بیخوابی او را بیمار کرده است. عفونت گوشش یک عمل جراحی ساده نیاز دارد ولی او اینکار را نکرده و همچنان از آن رنج می برد.
آنچه برای خانواده دختر باقی مانده خاطرات اوست. خاطرات خوب. خاطرات بد. و یک خواب.
"او را در خواب می بینم. به یک هوتل برای دیدن اش رفته ایم. او می آید کنار من می ایستد و می پرسد پول لازم داریم؟ من می گویم نه پول نمی خواهیم. فقط مواظب برادرهایت باش. و بعد او ناپدید می شود."
"دخترم همیشه در خواب‌هایم به من می‌گوید نگران پول نباش. می گوید خودش مواظب خانواده خواهد بود."
پدر می گوید: "این کاری است که فقر با آدم می کند. همیشه به فکر پول هستید. اینکه آیا پول کافی در جیب‌تان دارید تا جسد دخترتان را با خود به خانه ببرید."
"وقتی شب شانزده دسمبر به شفاخانه رفتم پزشکان گفتند دخترتان بیشتر از دو ساعت زنده نخواهد ماند. اولین فکری که به ذهنم خطور کرد این بود که چطور جسدش را به خانه ببرم."
"با دوستم آنجا رفته بودم. هر دوی ما با هم شانزده دالربیشتر نداشتیم. این پول برای داکتر و آمبولانس کافی بود؟ او آن شب زنده ماند. روز بعد یک سیاست مدار به دیدن ما آمد. به من حدود چهار صد دالر پول داد. خیالم کمی راحت تر شد. می دانستم اگر دخترم بمیرد حداقل پول کافی دارم او را با خودم به خانه ببرم. این کاری است که فقر با آدم می کند."
در اولین سالگرد مرگ او، خانواده یک مراسم یادبود کوچک برگزار می‌کنند. آنها می خواهند یک خیریه باز کنند تا کمک هایی که به آنها می شود را خرج تحصیل کودکان فقیر کنند.
"ما فقط می خواهیم تا هر وقت که می توانیم یاد او را زنده نگه داریم. من می دانم یک روز مردم دخترم را فراموش خواهند کرد. ولی آنها به یاد خواهند سپرد که مرگ او آغاز تغییرات مهمی بود. تغییر در قوانین علیه تجاوز. تغییر در وجدان و در آگاهی عمومی."
امروز صدای اعتراض در مورد آزار و خشونت بلندتر از گذشته است. ترس از قانون بیشتر شده است.
"این کمکی است که دختر من کرد. اینطور نیست؟

https://avapress.com/vdcg7n97.ak9qn4prra.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

از اینگونه قربانیان افغانستان بسیار دارد و کسی صدایشان را نمیشنود و تعدای معدودی از آنها را دولت حمایت میکند
بعضی از مردها چقدر کثیف و پست هستن
انشالله خدا همه آدم هارو از شر آدم های بد و شرور در امان نگه داره