تاریخ انتشار :جمعه ۱۷ قوس ۱۳۹۱ ساعت ۱۵:۰۸
کد مطلب : 53505
تصوری بر پایان یک سلطه
تصوری بر پایان یک سلطه
اخیرا سنای امریکا با ۶۲ رای موافق خواستار خروج ضرب الاجلی ۶۶ هزار نیروی نظامی امریکا از افغانستان تا سال ۲۰۱۴ میلادی شده است اما در عین حال وزیر دفاع امریکا درست یک روز قبل از تصویب این طرح از سوی سنا طی سخنانی از لزوم نگهداشت حدود ۱۰ هزار نیروی امریکایی در افغانستان پس از سال ۲۰۱۴ خبر داده است تا به طور ضمنی خط بطلانی بر واقعیت ترک افغانستان از سوی امریکائی ها بکشد. به طور طبیعی یک دهه جنگ مستقیم و حضور نظامی امریکا در کشور افغانستان و پرداخت هزینه های سنگین سیاسی- مالی درعرصه داخلی و خارجی از سوی دولت امریکا برای تسلط بر افغانستان موضوع ساده ئی نیست که بتوان به این سادگی بر این تسلط چند وجهی پایان زود هنگام قائل شد. موضوع استراتژیک خروج یا بقا نظامیان امریکائی در افغانستان از زوایای مختلفی قابل بحث است که در این رابطه چند نکته مختصرا ذکر می گردد:
۱- برخی از تحلیل گران سیاسی مواضع دوگانه سنا و دولت امریکا در خصوص ترک یا ماندن در افغانستان را بر وجود تناقض در سیاست های امریکا در قبال این کشور تعبیر می نمایند. حقیقت امر این است که چنین مواضع ظاهرا دوگانه تنها دو روی یک سکه زشت به نام اشغال خاک افغانستان است. غیر قابل کتمان است که اشغال نظامی ممالک جزء ذات سیاست های یکصد سال اخیر غربی ها در قبال جهان سوم به حساب می آید. در صد سال اخیر در چهار گوشه جهان نمی توان هیچ جنگ نظامی را ملاحظه کرد که غربی ها در یک سوی آن قرار نداشته باشند. داشتن نقش مستقیم در جنگ های خونباری مانند جنگ کره، ویتنام ،فلسطین اشغالی، بوسنی و هرزگوین، خلیج خوک ها در کوبا، لبنان، سودان، و مهم تر از همه جنگ افغانستان و عراق و لیبی، گواه روشنی بر این مدعا است.
به هر صورت داشتن داعیه سروری بر جهان، هر نظام سلطه طلبی را مجبور می سازد تا تن به قباحت اشغال ممالک دیگر بسپارد و به این راحتی نیز نمی تواند اقدام به ترک مناطق اشغالی کند.
۲- شکی وجود ندارد که ازده سال قبل نظامیان امریکا ئی با اشاره تئوری پردازان جنگ افروز و صرفا به بهانه مبارزه با تروریسم و دفاع از منافع ملی کشور امریکا پای در خاک افغانستان گذاشتند. بدیهی است بازبینی نتایج دهساله حضور امریکائی ها در افغانستان موید این حقیقت تلخ است که استمرار این اشغال هیچ دستاورد مثبت و سازنده ئی برای ملت افغانستان در پی نداشته است وبا این وجود امریکائی ها هیچگاه در پی خروج عملی بی قید و شرط از افغانستان بر نیامدند. در واقع حاصل نهائی این اشغال تنها ترویج نا امنی اجتماعی، گسترش بد اخلاقی های سیاسی و افراطی گری تروریستی، شکل گیری سازمان یافته پدیده شوم فساد اخلاقی، استحاله فرهنگی، توهین به مقدسات دینی، ایجاد تشکیک در مبانی اعتقادی نسل جوان و حاکمیت خزنده فرهنگ منحط غربی در برخی مناطق افغانستان، تشدید فقر و شکاف طبقاتی، افزایش روبه تزاید و افسار گسیخته اعتیاد و بیماری های مختلف جنسی از قبیل ایدز بوده است. در عین حال در این مدت متاسفانه خشونت فراگیر و قتل عام افراد بی گناه افغانی به دست نظامیان امریکائی به یکی از مختصات میدانی عملکرد امریکائیان درمواجهه با ملت مظلوم افغانستان مبدل شده است. لذا انتظار عمومی از سال ها پیش این بوده است که اشغالگران بایستی به دلیل شکست کامل شعارهای تبلیغاتی شان خاک افغانستان را ترک می کردند که هیچگاه این انتظار برآورد نشده است و افقی نیز در حال حاضر بر آن مترتب نمی باشد.
۳- ازسوی دیگر عده ئی از تحلیلگران و کارشناسان منصف امور تروریستی حتی در درون امریکا مطابق با مولفه های شخصیتی گروه های تروریستی فعال در افغانستان و منطقه خاورمیانه عمیقا معتقد هستند که خود امریکائی ها بواسطه اقدامات برنامه ریزی شده قبلی عامل پیدائی این گروه های تروریستی بوده و هستند. اصولا پیدائی این گروه های خشونت طلب شبه نظامی مطابق با خواست سیاست مداران امریکائی بوده است که در یک بلوف مذهبی، سیاسی عده ئی فریب خورده – ولو تبعه کشورهای مختلف عربی، اسلامی - را آلت مطمئنی برای دست یابی آسان به اغراض ومقاصد سیاسی- نظامی شان ساخته اند. بدیهی است تا این گروههای تحت فرمان امریکا وجود خارجی دارد امریکائی ها بهانه لازم را برای اشغال خاک افغانستان در اختیار دارند. طبیعی است پیش شرط خروج امریکائی ها از افغانستان قلع و قمع شدن کامل گروههای تروریستی است که در ظاهر مخالف امریکا هستند ولی در خفی توسط امریکائی ها تغذیه مالی- معنوی می شوند و روشن است تا امریکائی ها اراده نکنند این افراطی گری های تروریستی در افغانستان خاتمه نخواهد یافت و تا این افراط گری ها پایان نیابد بر اشغال افغانستان نیز پایانی قابل تصور نیست.
۴- حصول اطمینان امریکا در خصوص فراهم شدن زمینه سلطه کامل بر مراکز تصمیم ساز افغانستان و تسخیر معنوی نقاط کلیدی این کشور می تواند زمینه خروج فیزیکی نظامیان امریکائی از افغانستان را در گذر زمان فراهم نماید. واضح است که امریکائی ها تاکنون با صرف هزینه های سنگینی به اشغال دهساله افغانستان استمرار بخشیدند و تا زمان تامین کامل اهداف اولیه این اشغال، به موضوع اشغال در اشکال مختلفی ادامه خواهند داد. تغییر صورت اشغال تنها تاکیتکی برای فریب افکار عمومی و شهروندان افغانی به حساب می آید. کشور عراق نمونه بارزی از اجراء این سیاست کلی است.
۵- در حوزه رفتار شناسی سیاست خارجی امریکائی ها می توان گفت که پس از پایان جنگ جهانی دوم، دولت امریکا در پی اعمال سیاست جهانگشائی در مدل نوینی بوده است که برقراری دموکراسی در دیگر ممالک بهانه موجهی برای به اجرا گذاشتن این سیاست ناموجه بوده است. این رفتار در حقیقت شکل نوینی از یک برده داری سیاسی است که ریشه در استراتژی ایجاد یک «دهکده جهانی تحت سلطه امریکائی ها» دارد. اشغال کشور ژئوپولتیکی افغانستان که در چهار راه سرنوشت ساز به هم پیوستگی ممالک خصم امریکا یعنی چین، ایران و روسیه قرار دارد ضرورت اعمال قدرت در کشور افغانستان را چند ده برابر می کند. در حقیقت استمرار اشغال افغانستان به اشکال مختلف خفیه تنها بخشی از نقشه پیچیده امریکا در به نتیجه رسانیدن نقشه خاورمیانه بزرگ جدید است.
۶- از منظر بین المللی، حضور نظامی امریکائی درافغانستان، درحالی که هزاران مایل دورتر از خاک امریکا است، هیچ هم خوانی با موازین بین المللی و مقرارات جهانی ندارد. در قرن بیست و یکم استراتژیست های امریکائی در حالی نسخه اشغال کشور افغانستان را پیچیدند که این اقدام خلاف عرف و تمامیت خواهانه آنان از سوی ملل مختلف دنیا تقبیح می گردید. به سهولت می توان نتیجه گرفت که حمله ارتش امریکا به کشور افغانستان و استقرار ارتش امریکا در آن کشور یکی ازراه حل های مطمئن برای برون رفت امریکائی ها از بن بست های سیاسی و مشکلات داخلی و خارجی آن کشور می باشد و در این میان دسترسی آسان به منابع معدنی و بازارهای مصرف آن کشور نیز می تواند از دیگر علل این حمله باشد. طبیعی است که هر یک از دلائل یادشده به تنهائی می تواند زمینه را برای استمرار اشغال افغانستان فراهم کند.
۷- در خاتمه بحث، در پاسخ به این پرسش که آیا امریکائی ها افغانستان را در سال ۲۰۱۴ میلادی به طور کامل ترک خواهند کرد یا نه؟ باید اشاره نمود که قبل از پاسخ به این سئوال توجه به این نکته ضرورت دارد که پاسخ این پرسش کماکان بر پرسش بنیادین دیگر متوقف است که تاکنون آن نیز بی پاسخ مانده است. کشور امریکا هزاران مایل دورتر، در افغانستان دارای کدامین منافع راهبردی است که رسیدن به آن منافع آنها را وارد کارزار افغانستان نموده است ؟ و اساسا کدام یک از پیش شرط های ضروری رسیدن به «دهکده جهانی » امریکائی ها را ملزم و مجاز به اشغال خاک افغانستان نموده است؟ و به طور عمومی رابطه مستقیم و غیر مستقیم اشغال افغانستان با سیاست های کلان امریکا در چیست؟ و مثلا در شرائط کنونی کدام بخش از این مصالح و منافع مد نظر امریکائی ها تامین شده است که آنها را مجاب به ترک افغانستان سازد؟ در حالت احتمالی ناخوشایندی باید اقرار کرد به نظر نمی رسد که در شرائط فعلی امریکائی ها عملا تصمیم جدی بر پایان بخشیدن به اشغال افغانستان داشته باشند مگر آنکه ملت افغانستان با جدیت به طرح مطالبه حقیقی پایان بخشی به اشغال امریکا از سوی ناتو و امریکا بپردازند و در این مسیر رسیدن به استقلال ملی از هیچ کوششی فروگذار نباشند.

نویسنده: سیروس محمودیان

منبع : خبرگزاری آوا
https://avapress.com/vdchmmnm.23nxvdftt2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما