تاریخ انتشار :يکشنبه ۱۰ سنبله ۱۳۸۷ ساعت ۰۹:۳۰
کد مطلب : 671
گذري بر جنبش هاي فمينيستي و حقوق زنان
بی خبری جوامع و قبایل پیشین از مواهب طبیعی و توانمندی های فطری (زنان) و نادیده گرفتن نقش نیرومند او در پدید آیی حامعه سالم و تحکیم مبانی خانواده و تربیت فرزند، در گستره‌ی تاریخ، او را درتنگنای اظهار نظرهای مغرضان و داوري‌های ناسالم و ستم بار، قرار داده است.
درباره کارایی زنان و میزان مشارکت اجتماعی آنان، در گذر زمان، اظهار نظرهای زیاد و تئوریهای ضد و نقیض و پرشماری عرضه شده است.
امروز، بعضی از نویسندگان در آثار خود، هرگاه از مراتب و جایگاه «زن» در اجتماع، سخن به میان می آورند، تفکر و رفتار عرب جاهلی پیش از اسلام را سنبل استبداد و ستم نسبت به زنان یاد میکنند و از سوی دیگر، کمال شخصیت و جایگاه اجتماعی زن را در الگوئی نشان میدهند که در عرصه‌ی تمدن جدید غرب، عرضه شده است.
گرچه این حقیقت بر کسی پوشیده نیست که در جاهلیت پیش از اسلام، مواهب طبیعی و حقوقی و ارزشهای انسانی زن پایمال شده و زن، از رتبه ی خود تنزل کرده بود، ولی جستار و تکاپو در منابع تاريخی و متون دينی و آثار و اظهارات امروزین و مهمتر از همه مشاهدات عینی به روشنی نشان می دهد که نه دوره‌ی جاهلی پیش از اسلام، تنها مظهر تعدی و تجاوز به حقوق زن بوده و نه تمدن امروزین غرب و الگوهای برخاسته از آن، کاملترین الگو برای حقوق زن و تامین کننده‌ی خواست ها و نیازها و ترسیم کننده آرمان های واقعی و طبیعی اوست.
در این نوشتار، نگاهی گذرا به وضعیت حقوق زن، در بستر «رویکرد اندیشه‌ی فمینستی» غرب، داشته اوج و فرود، مبانی حقوقی، شعارهای اصلی فمینستی و تلقی های گوناگون از آن را به ارزشیابی می نشینیم. و نیز از این فرآیند و پیامد های آن، سخن گفته و سیر قهقرایی منادیان اصلی این اندیشه را نیز به تصویر می کشیم و به آخرین توصیه های پرچمداران این ایده، بعد از یک دوره تجربه نیز اشاره‌ای خواهیم داشت.
پیش از پرداختن به اصل موضوع بی مناسبت نیست که از واژه و اصطلاح «فمینیسم» به صورت اجمال بررسی گردد.

اصطلاح «فمینیسم»
فمینيسم(FEMINISM ) واژه فرانسوی است که بر آنچه در قرن نوزدهم با عنوان (جنبش زنان) معروف بوده اطلاق میشود.
در اصطلاح فمینيسم تعریف‌های بسیاری دارد و نمی‌توان با تو.جه به تعدد دیده ها و افق ها تعریف واحدی از آن عرضه داشت که مورد پذیرش جنبش های مختلف فمینیستی قرار گیرد. از این رو عده ای بر باور خود از تعریف‌های فمینسم، بهترین تعریف را برگزیده می گویند:
«فمینیسم در بهترین معنای آن یعنی علاقه ی بسیار به رفاه زنان و بهبود شرایط زندگی آنان از طریق فعالیت های اجتماعی گوناگون»
در برابر، گروهی که تعریف فمینیسم را روشن و بدیهی نمی داند و یک تعریف جمعی از این اصطلاح را ناممکن می خوانند به تعریفی پایه ای و مورد پذیرش بسیاری از فمینیست ها بسنده میکنند و از آوردن قیود اختلافی در تعریف اجتناب می نمایند.
روزا لیندد دلمار در تعریف پایه ای فمینسم می گوید:
«دست کم میتواند گفت فمینیست کسی است که معتقد باشد زنان به دلیل جنسیت گرفتار تبعیض هستند، نیازهای مشخصی دارند که نادیده و ارضا نشده میماند، که لازمه‌ی ارضای این نیازها تغییری اساسی در نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است.»
سیر تاریخی جنبش فمینیستی:
«فمينیسم » که از آن به آزادی مطلق و بی‌قید و شرط یا برابری زن با مرد در تمامی عرصه های سیاسی و اجتماعی و یا زن سالاری مطلق تعبیر میشود، نزدیک به دو قرن است که عرض وجود کرده وبه عنوان یک جنبش حقوقی و احیاناً فلسفي در زمینه حقوق زن، پژوهشگران را به خود مشغول نموده است.
این حرکت در نیمه‌ی دوم قرن بیستم شدت و شتاب بیشتری گرفت و حتی در مجامع اسلامی نیز نفوذ کرد و به این ترتیب، پژوهشگران اسلامی را در نحوه‌ی برخورد و مقابله با آن به چالش کشانید.
جنبش «فمینیستی» از آغاز شکل گیری تا کنون، مراحل مختلفی را پیموده است.
مرحله‌ي آغازین آن که از اول قرن نوزدهم میلادی تا پس از جنگ جهانی اول ادامه داشت، توجه فمینیستها به دستیابی زنان به حقوق مدنی و سیاسی برابر با مردها و برخورداری زنان از حق رای را در برداشت. اما طلایه داران این جنبش، در چگونگی اصلاح و برطرف کردن گرفتاری های زنان با یکدیگر، اختلاف داشتند.
مرحله دوم این جنبش که پس از جنگ جهانی اول آغاز شد، با شعارهای تندتر و گرایش های افراطی تری همراه بود.
پرچمداران جنبش فمینیستی در این مرحله تاریخی، خواستار برابری کامل زن و مرد در تمامی حوزه های مدنی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... بودند و تلاش می کردند تا همه‌ی مرزهای خانوادگی و فرزند داری از بین برود.
جداسازی روابط جنسی از تولید مثل تا آزادی کامل و بی قیدو شرط زنان در امور جنسی، کاهش ازدواج و زاد و ولد، افزایش طلاق ها، تصاحب پست های سیاسی و اقتصادی بالا و ... از اهداف اصلی فمينیست ها در این مرحله بود.
این مرحله تا نزدیک به دهه های اخیر ادامه یافت.
مرحله سوم این جنبش که به دهه‌های پایانی قرن بیستم مربوط می شود .از مرحله دوم نیز شدت بیشتری گرفته و از «زن سالاری» مطلق، تقدم زن بر مرد در تمامی عرصه ها ی حقوقی و سیاسی و اجتماعی و حتی نفی موجودیت مرد سخن میگفت.
مرحله چهارم، مرحله فرود و افول شعارهای تند و حرکت های بی حد و مرز فمینیتي خوانده شده است. در این مرحله، کاستی های زیادی در جنبش‌هاي فمینیستی شناسایی شده و به تمکین زن به امور خانواده و تربیت اولاد، بيش از هر چیز دیگر، اهمیت داده شده است.
آخرین مرحله در جنبش فمينیستي، مرحله بیزاری از آن است. در این مرحله؛ زنان غربی که سال ها شعار برابری بی قید و شرط
زن با مرد را سر می دادند، از این شعار احساس سرخوردگی نموده و در پی پناهگاه مطمئن تری برای به دست آوردن شخصیت زن هستند.

زمینه های پیدایش جنبش فمینیستی :
فرو دستی زنان و جنس دوم دانستن آنها، از گذشته‌های دور، جزء باورهای مردان بوده است. بسیاری از متفکران قرون وسطی، درآثار خود به عقب ماندگی زنان اشاره کرده اند.
این مطلب حتی در آثار ارسطو و افلاطون نیز به چشم می خورد.
در کتاب مقدس مسیحیان نیز آیاتی وجود دارد که منشأ استبداد بر زنان در جامعه مسيحي شناخته میشود و کلیسا با عنوان متولی دین، بر اساس همین آیات، زنان را انسان نمی شناخت و از فعالیت و تبلیغ علیه زنان حمایت می کرد.
فلاسفه قرن شانزدهم و هفدهم و...نیز در قدرت خرد ورزی زنان شک داشتند و ویژگی‌های خاص زنان را عامل اصلی در فرودستی آنان به شمار می آورند.
برای نمونه، فروید، مازوخیسم (آزارخواهی)را از ویژگی های زنان می دانست و برای اثبات مدعای خود، شواهد بسیاری ارائه می‌کرد. بر این اساس، فروید زنان را پیوسته دچار خود کمتر بینی و حسادت می خواند و فرودستی زنان را ناشی از آناتومی خاص آنها می دانست.
بلاک استون، ژاک ژاک روسو، اما نوئل کانت، جان لاک و بسیاری دیگر از فلاسفه، در آثار خود، زنان را موجوداتی فروتر از مردان و محروم از حقوق قانونی نشان می دادند.
روسو در جزوه آموزشی خود از تفاوت های میان جنس مرد و زن سخن به میان آورده و زنان را از هر جهت وابسته به مردان نشان داده است.به اعتقاد او، خصلت های طبیعی زنان مانند عاطفی بودن، ضعف و اطاعت پذیری و... از آنان موجوداتی ناتوان و وابسته به مردان می سازد.
به نظر روسو زنان از ویژگی های شهروندی یعنی عقل، نیرو وخود مختاری برخوردار نیستند.
در نگاه روسو، هرچند که مرد و زن برای یکدیگر آفریده شده اند، ولی وابستگي آنان به یکدیگر همسان نيست. زن برای لذت بردن مرد آفریده شده، ولی مرد، هم برای لذت بردن و هم تامین نیازهای زن خلق شده است.
تئوریزه شدن گسترده فرودستی زنان نسبت به مردان در قرن شانزدهم و هفدهم و تاثیری که این امر بر شکل گیری حقوق بشر در فرانسه گذاشت، (به گونه ای که مرد سالاری بطور آشکار بر اعلامیه ی حقوق بشر حاکم است و از برابری زن و مرد در آن هیچ سخنی نرفته است) زمینه ساز حرکت‌ها و فعالیت ها ی علمی ـ اجتماعی در راستای تامین حقوق زنان گردید. بعضی از فلاسفه‌ی بزرگ، کتابها و مقالاتی در دفاع از برابری حقوق زن ومرد نوشتند و طرفداران فرودستی زنان را مورد نقد قرار دادند.از آن جمله، گروهی با الهام از مکتب حقوقی طبیعی، زنان را از جهت انسانی (نه از جهت جنسی)بشر دانستند و گفتند که زنان نیز مانند مردان به هدایت خویش قادر هستند.
مری ولستن کرانت در سال 1972 میلادی در کتاب «استیفای حقوق زنان »که درست سه سال پس از اعلامیه ی حقوق بشر فرانسه انتشار یافت، تفاوت نژادی و جنسی و طبقاتی میان زنان و مردان را منکر شد و تفاوت های مشهود اجتماعی را زاییده محیط دانست.
این گروه از مدافعان برابری حقوق زن ومرد معتقدند که محیط اجتماعی و تباهی جامعه، زنان را به گونه ای بار آورده که هدف آنها در خدمت مردان بوده است و برای زدودن این تلقی باییستی جامعه را اصلاح کرد و به زنان نیز نشان دادکه آنان نیز در فکر و عمل، عقلایی ماند مردان هستند.
جان استوارت میل نیز در مقاله «تحت انقیاد در آوردن زنان» زن ستیزی جامعه و اندیشمندان هم عصر خویش را به باد انتقاد گرفت و ماند اگوست کنت نظریه برابری زنان و مردان را در قلمرو حقوق فردی خواستار شد.
موجی که فلاسفه‌ی طرفدار حقوق زن به راه انداختند و نیز حمایت گسترده زنان از این موج، پیروان فرودستی زنان را در موضع انفعال قرار داد. به گونه ای که در اواخر قرن هفدهم ، برای نخستین بار کلیسا ناگزیر شد در برابر افکار عمومی و مخالفت مجامع علمی سر تعظیم فرود آورد و زنان را انسان معرفی کند؛ اما انسان‌هایی که در برابر آنان، مردانی قرار دارند که انسان تر هستند و از حقوق بیشتری برخوردارند.
در سالهای آغازین قرن بیستم در سال 1918 زنان از حق رای برخوردار شدند و در سال 1948 نظریه‌ی برابری زن و مرد در اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل جای گرفت.
این حقیقت نیز شایان توجه است که گرچه برخوردهای ضد انسانی عصر جاهلی و ایران وروم باستان و نیز اظهار نظر فیلسوفان قدیم و جدید بر فرو دستی زن، زمینه پیدایش جنبش فمنیستی را بوجود آورد ولی تامل در اوج و فرودهای این حرکت نشات می‌دهد که عوامل فوق، تنها دلیل شکل گیری این تفکر نبوده است. بلکه لااقل برای اوج و شدت آن، زمینه های دیگری وجود داشته است.
فضای ناسالم جوامع فاسد و ضد انسانی و نیز تمایلات نفسانی مردان عیاش و بوالهوس از جمله این عوامل به حساب می آید.

نگرش های فمينیستی :
تلقی های فمينیستي بسیاری در میان هواداران این جنبش وجود دارد، اما چهار گرايش فمينیستی که از جهت بنیادی با یکدیگر قابل جمع نیستند عبارتند از :
1- لیبرال فیمینیسم
2- مارکسیسم سنتی
3- رادیکال فیمینیسم
4- سوسیال فیمینیسم
تمامی این چهار نگرش، فرودستی زنان را باور دارند و زنان را در جامعه، جنس دوم مي بينند. اما در دلايل فرودستي زنان و راه رسيدن به آزادي با يكديگر، اختلاف دارند. دلایل هر یک از این چهار نگرش را در پی می آوریم.
1ـ جریان لیبرال فمینیسم، فرودستی زنان و سلطه‌ی مردان بر زنان را نتیجه‌ي محرومیت زنان از دستیابی به امکانات برابر با مردان می‌داند و معتقد است زنان در قدرت تعقل، مانند مردان هستند و بایستی حقوقی چون مردان داشته باشند.
لیبرال فمنیستها در قرن هیجدهم برای اثبات برابری حقوق زن ومرد کوشیدند، در قرن نوزدهم برابری زن و مرد را به عنوان قانون و تحت لوای قانونی خواستار شدند و در او.ائل قرن بیستم اصطلاحات گوناگون اجتماعی را برای تضمین حقوق و امکانات مساوی هر دو جنس از دولت مطالبه کردند.
2ـ مارکسیستهای فمینیست، تابعیت و وابستگی زن در جامعه‌ی سرمایه‌ داری را امري بدیهی و اجتناب ناپذیر می دانند و آن را گونه‌ای از ستم بر زنان قلمداد می کنند. به باور اين اين عده سلطه‌ي ياد شده و محكوميت جنس مونث، انديشه اي است كه سرمايه
داري از آن حمايت مي كند و براي از ميان بردن اين ناهنجاري‌ها ي اجتماعي بايستي با انقلاب فرهنگي كه تغيير شكل اقتصاد را نيز به همراه داشته باشد ريشه هاي سرمايه داري را به عنوان خاستگاه ستم قطع نمود.
3ـ رادييكال فمينيست ها كه در اواخر دهه 60 مطرح شدند متعهد به افشاگري و ريشه كني علل اصلي قانونمند ستم كشي وي‍ژه زنان شدند. در نگاه اين گروه ، علت تابعيت زنان، زيست گونگي آنها نيست؛ بلكه علت مردان هستند . مردان به جهت كنترل ناتواني هاي جنسي و زايشي زنان بر آنان اعمال سلطه ميكنند و زنان در برابر اين سلطه هيچ راهي جز كنترل و دستكاري طبيعت خويش ندارد.
4ـ سوسيال فمينيست ها، سلطه مردان را بخشي از اقتصاد جامعه مي دانند، شكل اقتصاد جامعه مسائلي مانند بارداري و زايمان را در پي دارد .و براي رفع سلطه‌ي مردان بايستي شكل اقتصاد را تغيير داد.

مباني حقوق فمينيسم
مباني فلسفي و حقوقي فمينيسم را «سكولاريزم» و «اومانيزم» تشكيل مي‌دهند كه امروز جايگاه هريك از اين دو انديشه بر پژ‍وهشگران پوشيده نيست.
اصالت حاكميت اميال افراد، بي نيازي از مبدا و بي اعتقادي به معاد و گريز از دستورات و مقررات ديني كه با اين انديشه ناسازگاري دارند زير بناي اين انديشه را تشكيل مي دهند.
با نگرشي به حقوق زن از اين زاويه، آموزه هاي شريعت به ويژه تعليمات آسماني قرآن كريم، از مجموعه چالش هايي هستند كه فرا روي فرد قرار مي گيرند.
گرچه عده اي از نويسندگان با ساده دلي و خوش باوري، كوشيده اند براي اين جنبش ، مباني حقوقي جستجو كنند و پيدايش و شدت و اوج آن را امري طبيعي دانسته وبه صورت صحيح يا غلط، مباني حقوقي آن را مورد گفتگو قرار مي‌دهند، ولي تامل در شعارها و گفته هاي برخي از طلايه‌‌داران اين جنبش به روشني نشان ميدهد كه اميال نفساني افراد و طمع ورزي عده‌اي سود جو در اوج گيري بيشتر اين نهضت نقش عمده داشته است. اگر بگوييم، تلاش براي احقاق حقوق طبيعي زن و نجات بخشيدن او از فرو دستي محض و بدون دليل، بر مباني فلسفي و حقوقي دنبال مي شود، سخن گفتن از آزادي جنسي و اصرار ورزيدن در متلاشي ساختن اركان خانواده و بيزاري از فرزند و بچه داري كه برخلاف طبيعت زن، دنبال مي‌شود، يقينا مباني حقوقي نداشته و بر پايه‌ي تمايلات نفساني استوار است.
تكاپو در سير تاريخي اين جنبش و شعارها و گرايش‌هاي متفاوت و متناقض فمينيستها در مراحل گوناگون تاريخي، نيز مي‌نماياند كه لااقل در بعضي مراحل، بر مبناي حقوقي استوار نبوده است.
گرچه بيشتر در گرايشات فمينيستي از برابري زن ومرد وتساوي آنان در حقوق انساني سخن مي‌رود اما درعمل، سمت‌وسو گيري يك جتنبه در دفاع از زن و زن مداري، مطلبي نيست كه بر كسي پوشيده باشد .اليسون جگر مي‌نويسد:
«بر خلاف تصور، آرمان راديكال فمينيست ها، آرمان دو جنسي نيست .آرمان دو جنسيAn drogyny متضمن تركيبي از صفات مردانه و زنانه است.حال آنكه بسياري ار راديكال فمينيست ها، صفات ارزشمند را صفات ويژه‌ي زن مي‌دانند و از اين رو آرمان انساني آرمان زن است.
«سيمون دوبوار» نيز موجوديت مرد را مصداق «دوزخ» برهم زننده‌ي فرديت و آزادي ياد مي كند.
«بنتام» يكي اتز طرفداران فلسفه‌ي ليبراليستي است كه سعادت و خوشبختي انسان ها را در سايه‌ي آزادي هاي فرد مي داند، او خطاب به زنان مي گويد :
«بطور كلي مي‌توان گفت هيچ كس به خوبي خود شما نمي داند چه چيز به نفع شما است.هيچ كس با چنين پيگيري و شور و شوقي مايل به دنبال كردن آن نيست»
به عبارت ديگر هيچ كس حق ندارد بگويد، خواست واقعي و مصلحت زنان، غير از آن چيزي است كه خود آنان مي‌خواهند.
فمينيسم با توجه به مباني حقوقي خود، براي زن در همه‌ي زمينه‌ها‌ي اجتماعي و فردي آزادي مطلق قائل است. تفاوت هاي موجود بين زن و مرد در اين انديشه ناديده تلقي شده است.
حجاب، خانواده و فرزند داري هر يك در اين تلقي زنجيره‌هايي به حساب آمده كه زن را در حصار خود قرار مي‌دهند و دست و پاي او را مي‌بندند.
نگاه تاسف بار به زندگي بعضي مناديان فمينيسم و اظهار ندامت هاي مكرر آنان از غوطه ور شدن به فساد اخلاقي و جنسي و سقوط درمرداب هاي هميشگي كه در سطور بعد به آنها اشاره مي‌شود، سند زنده‌ي اين حقييقت است كه لااقل اوج هاي اخير اين جنبش مباني حقوقي نداشته است.

پيامدهاي انديشه فمينيستي
با قطع نظر از انتقادهاي روشني كه امروزه از سوي فيلسوفان و پژوهشگران خردورز بر مباني فلسفي و حقوقي فمينيسم، مانند سكولاريسم و اومانيسم وارد است و با چشم پوشي از اشكالات بنيادين اين تفكر و ناسازگاري اين پندار با دين و فطرت وخرد آدمي و... كه در اين نوشتار مجال نگرش به آنهانيست، آثار و پيامدهاي اين انديشه و نقش آن در تنزل دادن مقام انساني زن پوشيده نيست.
همچنين بسياري از كساني كه شعار آزادي زن سر مي‌دهند مردان وزناني بودند كه در پي منفع و لذت هاي بي ارزش خود بودند و در اين راه شعار فمينيسم نيز سر مي‌دادند .بسياري از اينانف با پي‌بردن به نادرستي اين انديشه دريافتند كه در دام سود جويان گرفتار بوده اند؛ در اين زمينه سخن يكي از مدافعان فمينيسم جديد ياد كردني است:
«از رسوا ترين اشكال توسعه كه جنبه‌ي بهره برداري دارد، تجارت جديدي به نام بهره برداري جنسي يا جهانگردي جنسي است... اين صنعت نخستين بار توسط بانك جهاني صندوق بين الملل پول وآژانس بين المللي آمريكا به برنامه‌ريزي و حمايت شد.
كمي دقت در برآيند رفتار با زنان، در پوشش اين شعار‌ها به روشني برملا مي كند «زنان» در پرتو اين انديشه تا آنجا تنزل مي‌كنند كه در جاهليت پيش از اسلام و يونان قديم تا آن اندازه سقوط نكرده بودند.
ماري وستون كرافت، اولين زن آزادي‌خواه اروپا پس از گرايش به زندگي مشترك غير مشروع و غير قانوني كه ثمره‌ي آن كودكي نامشروع بود تصميم به خودكشي مي‌گيرد كه توسط اطرافيان نجات مي‌يابد. خواسته هاي سياسي ـ اجتماعي او نيز به سوي غريزه و تمتعات نامشروع سوق مي‌يابد و از شعار اعاده‌ي حقوق راستين تضييع شده زن منحرف شده در زندگي مجدد با مردي به نام «ويليام گادوين» كه وي نيز چون «ماري» به نام آزادي خواهي هرگونه نظارت و كنترل قانون را در ازدواج رد مي‌كند، هنگام تولد كودك اين خانواده، به رغم ميل خود تن به ازدواج مي‌دهند.

«سيمون دوبوار » نيز در سال 1905 با «ژان پل سارتر » فيسوف و منتقد اجتماعي فرانسه تا آخرين روزهاي عمر، زندگاني غير قانوني و بدون ازدواج مشترك داشتند.
اين‌ها وده‌ها مطلب ديگر كه از سوي مناديان اصلي فمينيسم به چشم مي‌خورد، بيانگر اين حقيقت است كه جنبش فمينيستي و شعار هاي آن جز در مقطعي معين، جلوه‌ي چنداني نداشته و خود مناديان اين جنبش نيز پذيرفته‌اند كه چنين انديشه‌‌‌اي در مورد حقوق زن، پيامدهاي سنگين و مرگ باري را به دنبال دارد.
اما سوگمندانه بايد گفت كه به رغم اظهار ندامت از سوي غربيان تا حدي كشور‌هاي اسلامي نيز دستخوش امواج ايين پديده گرديده و بعضيي از نويسندگان تلاش ورزيده اند تا درصددد تلفيق بين حقوق زن در اسلام و آنچه را كه فمينيست ها عنوان مي‌كنند، برآيند.

جنبش فمينيستس در كشورهايي اسلامي
در سده‌ي اخير جنبش فمينيستي با همه‌ي اوج ها و فرودهاي خود، در كشورهاي اسلامي نيز نفوذ كرد، بحث برابري و همساني زن ومرد در تمامي عرصه‌هاي سياسي، اجتماعي، خانواده و ...در جهان اسلام، به شدت اوج گرفته وبين صاحب نظران چالش هاي زيادي پديد آورد .
گروهي شعار تساوي و برابري زن و مرد را در همه‌‌‌ي زمينه ها، سر مي‌دادند و گروه ديگر، حجاب و پوشش هاي اسلامي را رفتار ظالمانه اي با زن، ياد كرده اند.
گرايش فمينيستي، كما بيش در كشورهاي عربي و غير عربي، تاثير گذاشت. ولي نحوه‌‌ي تاثيرگذاري ها با هم متفاوت بود. مثلا تاثير اين جريان در كشورهاي عربي، نسبت به ايران، سابقه‌ي بيشتري دارد و تفاوت ديگر اينكه در جامعه ايران بيشتر خود زنان از اين گونه تفكر حمايت مي‌كنند، ولي در جوامع عربي، مردان بيش از زنان از اين تفكر حمايت كرده ‌اند.
در ميان نويسندگان عرب كه از تساوي حقوق زن و مرد، حمايت مي‌كردند مي‌توان از دكتر محمد شحرور و ابوزيد نام برد .البته هريك از اين دو نفر، در ديدگاه ‌هاي خود نقطه نظرهاي منحصر به فرد دارند.
از نگاه دكتر محمد شحرور دانشمندان مسلمان از ديدگاه احكام فقهي به زن نگريسته‌اند و اين احكام را براي زن منصفانه قلمداد كرد‌ه‌اند. حال آنكه دشمنان اسلام، قوانين اسلامي را باعث ايجاد مشكلات زنان دانسته‌اند و برخي معضلات امروز جامعه اسلامي را در باب زن بي ارتباط با قوانين اسلامي مي‌دانند . از نگاه شحرور مسائل دست و پاگيري كه امروزه در جوامع اسلامي، باعث بروز مشكلات در مسائل مربوط به زنان شده است. به دليل خطاهاي مهمي است كه در طول تاريخ اسلام، دانشمندان و متفكران ناخواسته و ناآگاهانه مرتكب شده‌آند سپس او اشتباهات دانشمندان را بر مي‌شمارد.
اما چنانكه اشاره شد نفوذ فمينيسم در ايران پيشينه‌ي طولاني ندارد. و از سوي ديگر پرچمدار چنين موجي در ايران بيشتر خود زنان بوده‌اند نه مردها.
در دوران مشروطيت و پيش از سلطنت رضا پهلوي بارها خانم‌ها «صديق دولت آبادي »و«محترم اسكندري» به جرم مخالفت با قانون و تحريك و تشويق زنان به دفاع ا زحقوق برابر با مردان، بازداشت و زندان شدند.
در عصر سلطنت پهلوي اول، مباحث حقوق زن شكل جديدي به خود گرفت و رضا خان همگام و همراه با مدافعان حقوق زن و ناسازگار بادين و مراجع ديني كشف حجاب را اجباري كرد و بزرگترين خدمت را به فمينيست‌ها‌ي اسلامي و غير اسلامي انجام داد . هرچند در دوران سلطنت رضا شاه خانم ها «جميله صديقي» و شوكت «شوكت روستا» از فعالان پيك نسوان به زياده خواهي محكوم و بازداشت شدند.
در دوره‌ي سلطنت پهلوي دوم، حركت ها و فعاليت هاي اجتماعي به منظور احقاق حقوق زنان انسجام بيشتري يافت و سازمان هايي مختلف زنان شكل گرفت، اين سازمانها بيشتر با نوعي سازش و مدارا با حكومت در راستاي حق رأي زنان فعاليت مي‌كردند. از جمله‌ي اين سازمان ها شوراي زنان بود كه خواسته هاي خود را به شرح زير به اطلاع شاه رساندند:
«ممنوعييت چند همسر داري و ازدواج موقت؛ اصلاح قوانين مربوط به وضعيت كودكان و طلاق، از ميان بردن تمام محدوديت ها و نابرابري‌ها بين زنان و مردان بر اساس قانون مدني، اعطاي حق رأي به زنان در انتخابات مجلس شورا و سنا، اختصاص فرصت هاي يكسان به زنان براي مشاغل دولتي و ...»
نتيجه‌ي فعاليت هاي گسترده سازمان هاي مختلف زنان در دوره‌ي ياد شده تصويب يك سري قوانين به نفع زنان و برخورداري آنها از حق رأي، حق قضاوت و ... بود.
پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و تغيير برخي از قوانين به جاي مانده از زمان حكومت پهلوي و تصويب مجموعه اي از احكام و قوانين شرعي مانند احكام و قوانين خانواده، ازدواج و طلاق، قوانين قصاص و ديه، محدوديت هاي شغلي براي زنان و …، فمينيست هاي اسلامي و غير اسلامي را آشفته ساخت و آنها را به رويارويي و مخالفت با اين سري قوانين واداشت.
فمينيستهاي مسلمان بيشتر بسوي آيات و رواياتي رفتند كه سازگار با باورهاي آنها باشد و مواضع آنها را در برابر مخالفان تقويت و تأئيد كند،اين گروه افزون بر اين، به برداشت هاي فقهي متعارف و رايج اعتراض داشتند و آنها را نتييجه‌ي اجتهاد مردانه مي‌ديدند و با اشكالات متعدد، به زعم خويش پايه هاي قوانين و احكام زن ستيز در جمهوري اسلامي ايران را سست و نابود مي‌كردند.
در افغانستان نيز با اينكه حركت نمايان و روشني از جنبش هاي فمينيستي ثبت نشده، اما در سالهاي اخير و به ويژه پس از سقوط حكومت طالبان كه قوانين سخت گيرانه اي نسبت به زنان داشتند، تلاشهايي در زمينه هاي فوق صورت گرفته كه عمدتاً از سوي محافل غربي و غير افغاني طرح مي شود.
اما امروز خوشبختانه به اين نتيجه مي‌رسيم كه نه تنها مسلمانان در زمينه‌ي حقوق زن از فمينيسم طرفداري نمي‌كنند كه زنان غربي، خود نيز از دام فمينيسم فرار كرده و به اسلام پناه مي‌برند.

پناه بردن از فمينيسم به اسلام
زنان معاصر غربي و حتي بعضي از مناديان «فمينيسم» پس از يك تجربه‌ي
كوتاه از فمينيسم، به اين نتيجه رسيدند كه اين انديشه، براي زنان پايگاه مناسبي نيست. آزادي بي قيد و شرط زن كه فمينيسم آن را براي زن عرضه كرده بود، نه تنها زن را به سر منزل مقصود نرساند كه او را از جايگاه اصلي خودش و از قله‌ي رفيع انساني، پايين آورده و چون وسيله اي در اختيار مردهاي عياش و بوالهوس و مغرض قرار داده است.
بدينسان، بيش از عرب جاهلي و روم و ايران قديم به او ستم شده است. بنابرايين بايد مكتبيي را جستجو كرد كه شخصيت زن را آنگونه كه هست، معرفي نموده و حقوق انساني او را به گونه‌ي مناسب تامين كنند.
بيشترين كساني كه از فمينيسم گريختند، آئين اسلام را، پناهگاهي مناسب براي تامين شخصيت واقعي زن يافته اند .
منابع پرشماري خبر مي‌دهند كه امروزه در دنياي غرب، بسياري از زنان از شعارهاي آزادي و برابري فمينيستي بيزاري مي‌جويند. يك خانم روزنامه نگار آمريكايي از طرفداران حقوق زن كه در زمينه‌ي «بازيافت هويت واقعي در سايه ارزش هاي طبيعي و غير تجملي» كتابيي منتشر كرده و شرح حال خود را به رشته‌ي تحرير در آورده است مي‌نويسد:
«زنان آمريكايي با اشتغال در خارج از خانه و رقابت بي‌فايده با مردان، بزرگترين موهبت زندگي يعني مادر شدن را از داده‌اند.»
او به زنان جهان توصيه مي‌كند:
«اگر مي‌ خواهيد، خانواده داشته و مادر باشيد، به خود بپردازيد.»
راديو دولتي انگلستان با عنوان «دين اسلام سريعتر رشد را در انگلستان داشته است»
گزارشي دارد كه قسمتي از آن چنين است :
«بر اساس آمارگيري روزنامه ي «تايمز» تعداد تازه مسلمانان انگليس رقمي در حدود 20 هزار نفر است كه اكثريت آنان را زنان انگليسي تشكيل مي‌دهند. به گفته‌‌ي زنان انگليسي تازه مسلمان، ارزش هاي اسلامي عميق آنان را جذب كرده است.»
گريز زنان از تمدن غرب و پناه گرفتن آنان در آغوش اسلام، نمايانگر اين واقعيت است كه امروزه براي انسانها خردورز و آرمان خواه از مرد و زن، فمينيزم غرب جلوه و جاذبه اي ندارد.
گزارشهايي كه اكنون به آن اشاره مي‌شود سند زند‌ة ديگري بر اين واقعيت است. در مقاله‌اي از نيويورك تايمز با عنوان «زنان در آغوش اسلام به امنيت مي‌رسند» چنين نوشته شده است:
«بسياري از كساني كه متقاعد شدند سوسياليزم و كاپيتاليسم در جهت ترفيع موقعيت آنان ـ به عنوان انسان و زن ـ با شكست مواجه شده، به اين اميد گرويده‌اند كه اگر خود را با عنوان متفكر منتقد در چهارچوپ هويت در ريشه‌ي «اسلام»قرار دهند، تمام اختيارات سياسي لازم را به دست خواهند گرفت.»
و نيز آمده است :
«اسلام تغييرات پويا را تشويق مي‌كند و مبارزه در اسلام به نفع حقوق زن، يك جريان قوي است. اگر زنان ثابت كنند كه خدا طرفدار آنان است، حتي ضد زن ترين مردها چنانچه با خدا باشند در مقابل‌شان زانو خواهند زد.اين چيزي است كه دراسلام و نخستين كتاب مسلمانان، قرآن، به دست مي‌آيد.»
در ميان پژوهشگران غربي نيز كساني هستند كه جامعيت و جاودانگي احكام قرآن را موجب روي آوردن زنان غربي به اسلام مي‌دانند.
ويل دورانت در آثار و نوشته هاي خود، احكام قرآن مجيد را اساس تعالي شخصيت «زنان» دانسته است:
«رسم زنده به گور كردن دختران با فرمان قرآن از ميان بردشته شد و زن ومرد از لحاظ تشريفات قضايي و استقلال مالي برابر شدند.به زن اجازه داده شد تا به هر كار مجاز اشتغال ورزد و مال و سود خود را تصاحب كند، ارث ببرد و به هر صورت كه مايل است در مال خويش تصرف نمايد. قرآن اين باور و اعتقاد به فرهنگ جاهلي را كه در آن زن مانند اثاث منزل به مردها مي‌رسيد باطل كرد ...و احكام قرآن براي هميشه ضامن سعادت زن است.»
ويل دورانت احكام قران كريم در مورد زنان را در روش پيامبر خدا جاري دانسته، براي نمونه مي‌نويسد:
«وقتي زنان به مسجد مي رفتند وكودكان را همراه داشتند پيامبر نسبت به آنها رفتاري نيكوتر داشت. بنا به گفته‌ي روايت ها وقتي در اثناي نماز صداي گريه‌ي كودكي را مي شنيد، خطبه را كوتاه تر مي كرد( نماز را با شتاب مي خواند) تا مادر كودك از طولاني شدن آن به زحمت نيفتد».
نويسنده‌ي كتاب « جنگ عليه زنان» نيز در يك تحقيق گسترده در باب جايگاه زن در اسلام ومقايسه‌ي آن با غرب چنين مي نويسد:
«درك اين نكته مهم است كه بر خلاف جهان غرب بويژه آمريكا (كه مي كوشند مرد وزن را به نحوي كمي وظاهري، برابر قرار دهند، چنانكه گويي هيچ تفاوت وتمايزي ميان آنها نيست) اسلام، مردان وزنان را موجودات كامل كننده‌ي هم مي داند ... تفاوت اين دو جنس در نقش و وظيفه‌ي ظاهري اجتماعي آن دو است، واسلام در اين زمينه به نوعي تكميل گري زن ومرد نسبت به يكديگر قائل است، نابرابري كمي ايشان، انتقادي كه غالبا غربيان به نقش زن در اسلام دارند، پيش از هر چيز براطلاق متكلفانه‌ي رسم وروش هاي غربي برجهان اسلام، مبتني است».
مطلب ياد شده، نمونه هايي اندكي از رويكرد زنان به تعليمات مكتب اسلام نسبت به زن و بازيافت جايگاه واقعي شان در بستر آموزه هاي اين مكتب است، اين رويكرد بدون شك بُعد ارزشي الهي دستورات اسلام وجاودانگي آن نسبت به جايگاه ومقام زن را روشن مي سازد وهمسازي آن را با هويت واقعي وانساني او مي نماياند. 
                                                                  
                                                              سيد محمد حسين موسوي مبلّغ
https://avapress.com/vdchtzn-d23nq.ft2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما