تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۹ جدی ۱۳۹۰ ساعت ۱۷:۴۹
کد مطلب : 34848

به کدامین گناه کشته شدند؟!

به مناسبت ۱۹ جدی، سالگرد قتل عام مردم یکاولنگ توسط طالبان
به کدامین گناه کشته شدند؟!
س از آن که گرفتند و بستند و کشتند، رفتند. وحشت اندکی فرو نشست، عربده ها خاموش شد و جلادان صحنه را ترک کردند. ناگهان بغض ها ترکید، صداهای درگلو خفه شده به یکبارگی رها شد.
ناگهان همه چیز شکست،‌ سکوت ها شکست، آرامش بهم خورد، خوابها آشفته شد، غلغله ی برخواست، شوری برپا شد، عربده ها طنین افکند، نعره ها بلند شد، گویی محشریست آنجا! سکوت سحرگاهان با فیر گلوله ها شکست، ‌گلوله هایی که برای آماج قرار دادن سینه های مظلومان تاریخ به پرش درآمدند، بغض آسمان ترکید و اشک زمین در چشمش یخ کرد، جیغ و فریاد طفلان،‌ شیون زنان و مادران، ناله پدران فضا را پر کرد.
اندکی بعد…
بیگناهان و بی دفاعان و بی پناهان تاریخ، ‌به جرم نکرده و گناه مرتکب نشده، همه دست و پا بسته شدند و چون ساقه های نخل یخ زده یکجا جمع شدند، ‌از همه جا در یک مکان، تا هر شهیدی بر شهادت شهیدی شاهد باشد؛ از بید مشکین، از کته خانه، ‌از کشکک، از آخندان، ‌از پرجویک،‌‌ از دره علی، از سر بلاق،‌ از گنبدی، از بازار، از قلعه شاه تیغان، از همه جای آنجا به قربانگاه سرد و بی روح یکجا جمع شدند.
اندکی بعد…
اما محکومان به مرگ اعلام جرم نشدند، آنچه بود اینکه جرم همگان یکی بود؛ چه جرمی؟ از جرم آنان باید به انکار و استفهام پرسید: «به کدامین گناه کشته شدند؟!» از همین روی، همه در یک صف قرار گرفتند، همه! معلم، دهقان، ملای مسجد، مسافری از راه رسیده، مهاجر ترک وطن کرده، دکاندار، چوپان، جوان، پیر، میانسال؛ حتما جرمشان یکی بوده! جرم بی گناهی، جرم بی پناهی، جرم بی دفاعی.
اندکی بعد…
سیاه رویان تاریخ،‌ به هوای خریدن بهشت و با چکاندن ماشه تفنگ و نعره الله اکبر! پناه بر ذات پاک او!! نزدیک به چهارصد گل یخ زده را پر پر کردند. آن زمین گلگونه بود،‌ گویی آنجا نینوا و آنگاه عاشورا؛ آنجا تکرار «حره» بود، از این تقرب جستن، انسانیت خجل می گشت و از آن جهاد در راه خدا، حرمت انسانیت به حراج گذاشته می شد و نوعدوستی به حراج می رفت.
اندکی بعد…
یک دشت انباشته از بدنهای سرد و خونهای گرم. و باز هم سکوت، اما این بار سکوت از ترس، ‌سکوت از فرط وحشت، سکوت از بیم جان کودکان و زنان، سکوت برای گورهای دسته جمعی که چه کسی آنرا حفر خواهد کرد؟ و سکوت برای بیوه زنانی که چه کسی بعد از این از آنان سرپرستی خواهد کرد؟ و سکوت برای یتیمانی که چه کسی لقمه نانی بر دهان آنان خواهد گذاشت؟
اندکی بعد…
پس از آن که گرفتند و بستند و کشتند، رفتند. وحشت اندکی فرو نشست، عربده ها خاموش شد و جلادان صحنه را ترک کردند. ناگهان بغض ها ترکید، صداهای درگلو خفه شده به یکبارگی رها شد،‌ فریاد طفلان و شیون بیوه زنان یکبار دیگر فضای آنجا را پر کرد. همه به طرف قتلگاه عزیزان هجوم بردند، نوحه کردند، فریاد زدند و گریستند. بدنها در سرمای بیست درجه زیر صفر یخبندان شده بود، نه چیزی برای کفن کردن و نه کسی برای قبر کندن. جز چند گور دسته جمعی،‌ دفن دسته جمعی و تلقین دسته جمعی. اما داستان، اینجا تمام نشد بلکه ادامه یافت و شاید تا قاف قیامت ادامه یابد.
اندکی بعد…
بر سر هر تپه ای کنار هر قریه، گوری دسته جمعی، چند تا بیرق سرخ رنگ، چند زن میانسال و مسن که با صورت بر روی خاکها افتاده و نجوا می کنند، ‌چند کودک که از سرما و گرسنگی می لرزند، دیگر چیزی به چشم نمی خورد.
چگونه می توان باور کرد که این همه در یک روز و در یک مکان رخ داده است؟!! آری! این چنین شد. آنجا یکاولنگ بود و آنروز نوزدهم جدی ۱۳۷۹٫
منبع: خبرگزاری جمهور
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا)- کابل
https://avapress.com/vdcg779w.ak9tt4prra.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

وحشی های طالبان وداعش واربابان وحشیشان مانند استخبارات پاکستان واردوغان بد روزگاری را تجربه خواهند کرد