تاریخ انتشار :پنجشنبه ۲۳ سنبله ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۲۶
کد مطلب : 48683
از بر اندازی نرم تا نا آرامی مدیریت شده(1)
بی تردید، ‌آنچه در سیره استعمار برای آن جایگاهی تعریف نشده، اخلاق، عدالت و حقوق بشر است. قدرت های بزرگ، به دلیل تفوق تکنولوژیکی، نظامی و رسانه ای، قلمرو فراجغرافیایی و فراملی برای خود قائل اند و بر پایه همین نگرش جهانخوارانه، کشورها در طول تاریخ از دستبرد و دخالت های آنها در امان نبوده است.
 
آنان قلمرو وسیعی از جهان را به عنوان حوزه منافع خود تعریف می‌کنند و برای به چنگ آوردن آن بسته به زمانه و زمینه گاه با اشغال نظامی بر ثروت و سیاست ملت ها مستقیماً سلطه می یابند. همان شیوه ای که استعمار سنتی به کار می بست اما در روش های مدرن، صورت و ساختار پیچیده تری دارد و غالبا‍ً سلطه از طریق واسطه به دست آورده می‌شود. بی تردید،‌ تاریخ جهان سوم به ویژه کشورهای اسلامی ویترین کاملی از مشی و شیوه های مختلف در این حوزه است. 

در سیره استعمار، سلطه بر سرنوشت و ثروت ملت ها به هر قیمت، قانون تغییر نا پذیر امپریالیسم کهنه ونو است. اشغال نظامی، ایجاد کودتا، "براندازی نرم"، سیاست "مهار دوگانه" و"نا آرامی مدیریت شده" بخشی از روش ها و راهبرد های نظام سلطه برعلیه ملت هاست. در متن و بطن این جریان، آبادی، ثروت، رفاه و امنیت خودی در ویرانی، غارت، فقر و نا امنی دیگران تعریف می‌شود. نه تنها به دیگر ملت ها که به ملت های خود نیز رحم نمی کنند و تراژیک ترین حوادث نظیر 11سپتامبر، می آفرینند و با دروغ های بزرگ، دام های بزرگ می سازند و ثروت و سرنوشت ملت ها را صید می‌کنند. چنانکه پرسش های بی جواب حادثه تروریستی برج های تجارت جهانی و اسناد اخیراً‌ فاش شده (15 سنبله 1391) "سازمان سیا" نشان می دهد که اشغال عراق با تمسک به دروغ انجام شد. 

پر واضح است که در استراتژی سلطه، تروریسم، دموکراسی، حقوق بشر، آزادی و ... بزرگ سرمایه سناریو سازی و بهانه تراشی و ابزار های نوین سلطه بر ثروت و سرنوشت ملت‌هاست. آنان نه تنها از دموکراسی واقعی و روی کار آمدن دولت های ملی خشنود نمی شوند که حکومت های مردمی در دهلیز قدرت آنان وحشت می آفریند. بر عکس استبداد، بزرگترین خادم آنها بوده و بستر وابستگی و دلبستگی به قدرت های استعماری را فراهم می آورد. زیرا "نظام های استبدادی"، بر آمده از متن مردم متولد نشده و به قدرت ملی و عمق اجتماعی - سیاسی متکی نیست، به مدد معامله با کد خدایان جهان، کسب قدرت می‌کنند و بر"ده" ملت می تازند. در واقع سرمایه و مصالح سیاسی ملت ها را سخاوتمندانه به عنوان بهای حمایت از خویش به سلطه گران می‌پردازند تا از حمایت سیاسی - بین المللی آنان و حتی کمک های نظامی برای سرکوب ملت های خویش برخوردار باشند. اما "نظام های مردم سالار" و متکی به مردم، تکیه بر اریکه قدرت را مدیون ملت های شان هستند، نه مصالح و منافع ملت را قربانی بقا در قدرت می‌کنند و نه باج سیاسی برای حمایت از خود می‌پردازند. این نوع کشورها به همین دلیل مستحق تنفر و آماج توطئه های مختلف جهانخواران اند. 

براین اساس، استعمار برای روی کار آوردن دولت های دست نشانده یا تضعیف وساقط ساختن نظام های مردمی، به اشغال و کودتای نظامی، دو پروژه قدیمی و شناخته شده‌تر متوسل می شدند. اما در حال حاضر پروژه های پیچیده تری مانند، "سیاست مهار دوگانه"، "براندازی نرم" یا همان انقلاب های مخملی و"نا آرامی مدیریت شده" بهره می‌برند. پروژه هایی که بعضاً حتی تا مدت ها "آگاهان" قادر به کشف سرنخ های آن نیستند. 

اگر مرور تاریخی به شیوه های استعمار و اقدام برعلیه ملت ها صورت بگیرد، می توان به وضوح دریافت که روزگاری، ثروت کشورها با اشغال مستقیم استعمارغربی،(بریتا، اسپانیا، ایتالیا، فرانسه، امریکا و...) به یغما برده می شد. نکته اصلی که "استفن کینزر"در کتاب مهم "براندازی؛ روایت یک قرن عملیات تغییر رژیم توسط امریکا از هاوایی تا عراق" (1390:293)، روی آن انگشت گذاشته است: «اغلب کشورهایی که امریکایی‌ها دولت های شان را ساقط کرده‌اند منابع و ذخایر ارزشمندی دارند». طبیعی است که این ویژگی اختصاص به امپریالیسم غرب ندارد، استعمار شرق نیز چنین بود و ستوران سرخ را بی هدف به افغانستان به جولان نمی‌آورد و رضا کارانه مرزها را در نمی نوردید.
اما پس از شکل گیری قوانین به اصطلاح بین‌المللی، موانع نیم بندی در برابر غارت عریان و اشغال مستقیم به وجود آمد و دوره سرقت پنهان و روش های غیر عریان فرا رسید. قدرت ها با سناریوسازی، دروغ پردازی و اغوای سازمان ملل، به دخالت نظامی و اشغال کشورها مبادرت می‌کردند. در این دوره بیشتر اقدامات براندازانه نرم یعنی انقلاب های رنگی یا براندازی سخت نظیر کودتا، حمایت و تشکیل گروه های مسلح، در استراتژی نظام سلطه محوریت یافت. دولت های مردمی توسط نظامیان وابسته استعمار یا براندازی نرم به رهبری لشکر سری به اصطلاح روشنفکران(!؟)، کلید زده می‌شود و با حاکم ساختن دست پروردگان، خاموش و بی‌صدا ثروت ملت ها به یغما می‌برند، بدون اینکه علی‌الظاهر حضوری داشته باشند. در این روش، معادن و ذخایر زیرزمینی کشورها عمدتاً با قرار دادهای صوری، تصرف و تصاحب می‌شوند.
در "انقلاب های رنگی" همانند راهبرد و رهبری کودتا، ظاهراً میان قدرت های استعماری و تحولات میدانی ارتباطی وجود ندارد و مطالبات معقول، خاستگاه و عامل حرکت پنداشته می شود. به این معنا که ظاهر حادثه به گونه‌ای است که سناریوها و حلقه ها، نامرئی و برای همگان هویدا نیست.
حال در صورتی که کودتا یا براندازی نرم ممکن یا مطلوب تشخیص داده نشود، از طریق مهار کشورهای فعلا مخالف با کشورهای بالقوه خطرناک یا نا آرامی مدیریت شده، پروژه تضعیف و بحران سازی برای دولت ها و نظام های مستقل در دستور کار قرار می‌گیرد. 

شایان توجه است که پس از جنگ سرد تا دو دهه قبل، ایالات متحده، کشورهای "مخالف" یا "بالقوه مزاحم" را با همدیگر درگیرمی ساخت و خود ظاهرا از یکی از طرفین جنگ، حمایت می کرد، در حالی که نه حمایت واقعی که تضعیف طرفین ماجرا هدف عمده بود. از آغاز نیمه دوم قرن بیست، می رفت که به تدریج اشغال عریان جای خود را به ساماندهی کودتا های نظامی و انقلاب های مخملی دهد. سقوط دولت السالوادر آلنده در شیلی، دکتر محمد مصدق در ایران، نمونه هایی از این شیوه است که اتاق فرمان آن ها در دهلیز قدرت های بزرگ قرار داشت. به عنوان مثال در پروژه ناکام براندازی نرم رئیس جمهور آلنده که دریک فرایند کاملا دموکراتیک(4 سپتامبر1970) روی کار آمده بود،‌ بلا فاصله پس از انتخاب به سرعت پروژه حذف وی روی میز کاخ سفید در دفتر کار نیکسون قرار گرفت. 

« سیا کار خود را با ارسال پول برای روزنامه های شیلیایی، گروه های دانشجویی، اتحادیه های کارگری و احزاب سیاسی و نیز با انجام سایر اشکال حمایتی از آنان آغاز کرد»، این سازمان، برای پیروز ساختن رقیب متمایل به امریکای آلنده، «مخفیانه سه میلیون دالر و هفتاد و پنج هزار دالر به 21 کاندیدای نمایندگی کنگره که برای انتخابات(1965) مبارزه می‌کردند، هزینه کرد،»( براندازی، استفن کینزر؛ 296: 1390) اما سرانجام این پروژه ناکام ماند و از طریق کودتای نظامی، آلنده را کشت و حکومت وی را ساقط کرد. 

اما ایالات متحده برخلاف ایجابات زمانه، بدعتی در سیره "استعمار نو" ایجاد کرد و به عنوان "تک ابرقدرت" بی رقیب جهان و احساس فقدان مانع، به استعمار قدیم بازگشت و در آغازین سال های قرن بیست ویکم به تصرف افغانستان و عراق مبادرت کرد تا جایی که زندان های اختصاصی (بگرام و ابوغریب) ایجاد و حتی حاکم نظامی امریکایی در عراق گماشت و امور سیاسی یک کشور مستقل را به دست گرفت. 

اشغال نظامی یا سامان دادن کودتا و روی کار آوردن نظامیان وابسته، روش های شناخته شده است اما نسل دیگری از روش ها و اقدامات نسبتاً پیچیده برای افکار عمومی و حتی خواص جوامع کم تر شناخته شده است. روش هایی که در ادبیات سیاسی تحت عنوان سیاست مهار دوگانه، براندازی نرم(انقلاب مخملی) یا نا آرامی مدیریت شده، تعبیر می شود.


منبع : خبرگزاری آوا- کابل- سرویس تحلیل و پژوهش اخبار
https://avapress.com/vdcipqa5.t1avv2bcct.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما