تاریخ انتشار :جمعه ۲۴ سنبله ۱۳۹۱ ساعت ۲۳:۰۹
کد مطلب : 48737
از بر اندازی نرم تا نا آرامی مدیریت شده(قسمت دوم و پایانی)
سیاست مهار دوگانه روشی است که طراح با توطئه‌ای می‌خواهد، توان راهبردی کشورها، احزاب ملی و مخالفان خویش را از طریق واسطه های که خود به نوعی مزاحم استراتژیک هستند، به تحلیل می برد. در این روش، ایده‌آل ترین وضعیت اشغال واسقاط نظام یک کشور توسط کشور دیگراست اما نتیجه نورمال و مورد انتظار، تضعیف هر دو کشور است.
آگاهان معتقدند،‌ایالات متحده از همین روش نئوماکیاولی در کشورهای نظیر افغانستان بهره برده است. القاعده و طالبان را خود بوجود آورد و از سوی دیگر چون پیروزی مجاهدین با مدعیات دینی برای استعمار سنگین بود، دولت مجاهدین را تضعیف ونهایتاً با حمایت همه جانبه، طالبان را به حاکمیت رساند. از اینرو با به نمایش گذاردن حکومت طالبانی بدنام سازی دین و سرکوب مجاهدین تا مرز نابودی را دنبال می‌کرد. افزون بر این طی ده سال گذشته نیز با ایجاد نا آرامی و گسترش دهشت توسط آنها به دنبال فراهم سازی بستر حضور بلند مدت در افغانستان بود.
در واقع ایالات متحده با پروژه پیچیده و چند لایه‌‌ای که به اجراء در‌آورد، " اتحاد جماهیر شوروی"را با "القاعده و مجاهدین" و "مجاهدین" را با "القاعده و طالبان"، مهار کرد و نهایتاً‌با آفرینش سناریوی فوق تراژیک (11 سپتامبر) و تمسک به قطعنامه سازمان ملل به حکومت طالبان نیز پایان داد. گفتنی است، این پروژه به موازات پیچیدگی خود، از سویی می‌تواند،‌مهار دوگانه و از سوی دیگر ناآرامی مدیریت شده باشد. شکست شوروی بواسطه اسلام گرایان و تضعیف اسلام گرایان توسط خود آنها را می‌توان "مهار دوگانه" دانست و ‌حفظ نسبی طالبان و تداوم انتحار و انفجار را پس از یک دهه سقوط حکومت آنها را در قالب ناآرامی مدیریت شده مدلل ساخت.
ایجاد جنگ هشت ساله میان ایران و عراق یا ایده ایجاد جنگ میان ایران و عربستان در بحرین، تحریک ترکیه به تجاوز در سوریه در قالب همین استراتژی یعنی مهار دوگانه نا مطلوبها با یکدیگر دنبال شده و می شود که خوشبختانه در دو مورد اخیر توفیق رفیق نظام سلطه نبود.
از یک‌سو حکومت صدام تجهیز شده توسط ابر قدرت شرق، نوعی خطر برای منافع و سیاست های خاورمیانه‌ای امریکا به حساب می‌آمد و از سوی دیگر نظام نوپای جمهوری اسلامی برخاسته از سیاست دینی، در دنیای سکولار سیاست،‌به عنوان مدل نو در میان پارادایم های نظام ساز (جمهوری اسلامی) عرض اندام کرده بود. استعمار غربی می‌خواست نظام جمهوری اسلامی را توسط صدام مخاطره آفرین، دفع یا تضعیف کند و هردو را رام خویش سازد. لذا در طی هشت سال جنگ، امریکا، غرب و ارتجاع عرب با تمام توان نظامی، اقتصادی و اطلاعاتی از صدام پشتیبانی کردند. دقیقاً همان کاری که امروز همین مثلث از "ارتش بین المللی تروریسم" در سوریه به عمل می‌آورد. با آنکه این جنگ توان ایران را به تحلیل برد اما قدرت ایمان، تحقق طرح شیطانی سقوط نظام نوپای اسلامی را به عنوان رویایی غیر قابل تعبیر برای نظام سلطه باقی گذارد.
نا آرامی مدیریت شده دیگر مفهوم نسبتا‍ً نو در ادبیات سیاسی است. این راهبرد، بیشتر به اقداماتی با منشا برون مرزی گفته می شود که نوعی جنگ اما مدیریت شده در ابعاد سیاسی و نظامی است. این روش با ایجاد بحران در کشور هدف، مدیریت و حمایت می شود. گاه به هدف اسقاط یک نظام و مصادره نتیجه به نفع خود است. در برخی موارد هم ممکن است حاکم سازی گروه وابسته یا صرفا تضعیف حکومت به عنوان چشم انداز ایجاد بحران مورد نظر باشد. به عبارت دیگر نا آرامی مدیریت شده به سیاستی اشاره می‌کند که با ایجاد، حمایت، تسلیح و تمویل گروه های مسلح یا تشدید اختلافات قومی، مذهبی و یا حزبی ایجاد بحران داخلی نموده و از این طریق سقوط حکومت یا تخریب اقتدار، ثبات و امنیت کشورهای هدف دنبال می‌شود. لذا با حمایت همه جانبه عیان و نهان از گروه های دهشت افکن، تشدید تنش های قومی و مذهبی اقدام می‌شود. پروژه‌ای که طی یک دهه در قالب حفظ و حمایت مدیریت شده از طالبان در افغانستان به اجراء در آمده است. اقدامی که خود به آن معترفند. خبرگزاری «ریا نووستی» مسکو(8 جدی، 1390) فاش کرد که هیلاری کلینتون در جلسه کنگره امریکا، تصریح کرده که "این ما بودیم که القاعده را به وجود آوردیم". پیش از این نیز مشاورعالي فرانسوا ميتران، ويليام كيسي رئيس سابق سيا، برژینسكي و برخي ديگر از شخصيت هاي سرشناس غربي در بيان مواضع خود بصورت علني و تلويحي القاعده را ساخته و پرداخته آمريكا مي دانستند. آگاهان القاعده و طالبان را دارای علت وجودی و غایی واحد می‌دانند.
القاعده در زمان جهاد و پس از آن و نیز گروه طالبان، خواسته یا نا خواسته همواره در خدمت سیاست های کاخ سفید بوده اند. این گروه ها دستکم بهانه حضور امریکا در افغانستان و سرمایه سناریوی 11 سپتامبر شد. طالبانی که بزرگترین تخریب عملی چهره اسلام و عامل اسقاط دولت مجاهدین شد. همانطوریکه نخست برای القاعده ماموریت مقابله با شوروی تعریف شده بود، طالبان نیز مامور بودند، تا ضمن به نمایش گذاشتن حکومت قرون وسطایی، با حکومت مجاهدین مقابله کنند. پس از شکست شوروی و تصرف افغانستان توسط امریکا، طالبان همچنان به عنوان اهرم تخویف و فشار بر داعیه داران جهاد و تامین سیاست های آن کشور حفظ شد. اگر پیمان امضاء نشود... اگر مجاهدین حضور این چنین امریکا را نپذیرد... اگر پایگاههای امریکایی رد شود.... چنین و چنان خواهد شد و طالبان بار دیگر مسلط خواهد شد. تقویت کنترل شده و استفاده ابزاری از آنها طی ده سال گذشته،‌تداوم انتحار و انفجار در عراق، هم زمانی روی کار آمدن " محمد مرسی" و تولد گروه های مسلح در صحرای سینا، گرد آوری القاعده جهان برعلیه سوریه، در چهارچوب همین سیاست انجام گرفته است. اگر توانستند نظام اسد را ساقط کنند و گرنه بحران سازی داخلی، دیگر ماموریت تعریف شده آنهاست.
از منظر استعمار، نه نظام نوپای مالکی و نه نظام جمهوری اسدی، هیچیک نه مطلوب است و نه اسقاط مستقیم آنها ممکن. لذا امریکا تلاش می‌کند با تشدید تفرقه مذهبی، قومی- طائفه ای،‌ زمینه ایجاد هرج و مرج، تداوم انتحار و انفجار ایجاد بحران کند و شاهد شکست دولت مالکی و روی کار آوردن حاکمیت همسو باشند. ایده‌ای که تا کنون با درایت ائتلاف ملی و احزاب سیاسی عراق ناکام مانده اما تلاش های عیان و نهان در حمایت از تروریسم و تضعیف حکومت های دموکراتیک همچنان ادامه دارد.
در سوریه نیز نظام سلطه"حکومت اسد" حامی مقاومت و مخالف اسرائیل را بر نمی‌تابد، لذا مثلث غرب، ترکیه و ارتجاع عرب، تروریست های سراسر جهان را گرد‌آورده تا اگر بتوانند، نظام موجود را ساقط و نظام مطلوب خویش یعنی نظام همسو با غرب را جایگزین کنند و گرنه صرف ایجاد بحران،‌نا امنی، بی‌ثبات سازی و مشغول ساختن سوریه در داخل به خودی خود، مطلوب "کاخ سفید" و "تلاویو" بوده و خواهد بود.

نویسنده: سیدآقاموسوی نژاد
منبع : خبرگزاری آوا
https://avapress.com/vdciyya5.t1avp2bcct.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما