تاریخ انتشار :جمعه ۸ جدی ۱۳۹۱ ساعت ۱۹:۲۹
کد مطلب : 55049

برون زين گنبد دربسته‌

شاخصه‌هاي فكري شعر اقبال لاهوري‌ (قسمت سوم و پاياني)
برون زين گنبد دربسته‌
۷. انديشة جهان‌وطني اسلامي‌
شعر فارسي در اواخر قرن سيزدهم هجري در ركود و خمودگي كامل به سر مي‌برد و اين خمودگي هم به وضعيت اجتماعي جوامع فارسي‌زبان وابسته بود. بسياري از مردم از تحولات سريع جهان خارج بي‌خبر بودند و كساني هم كه چيزهايي از اين تحوّلات مي‌دانستند، يا چشم‌بسته تسليم آن مي‌شدند و يا از سر عناد و كوركورانه با آن مخالفت مي‌كردند. بسيار كم‌بودند كساني كه توانسته باشند در برابر اين دگرگونيها يك واكنش سنجيده و هوشيارانه نشان دهند. 

تغيير وضعيت اجتماعي سياسي ملل مشرق در اوايل عصر حاضر، بسياري از متفكرين را به افراط و تفريط كشاند. دورة مشروطه پُر بود از اين افراط و تفريطها. يكي از اين تندرويها را در مفاهيم وطن و ملت مي‌توان ديد. در فرهنگ ما پيش از اين‌، وطن و ملت و امثال اين مفاهيم‌، امروزه را نداشت و به همين اعتبار، دريافت ديگري از آنها مي‌شد. مثلاً شيخ بهايي به صراحت مي‌گفت‌:
اين وطن مصر و عراق و شام نيست‌
اين وطن شهري است كان را نام نيست‌ 

اما در عصر حاضر براي بسياري از شرقيان‌، وطن همين مصر و عراق و شام شد و وطن‌دوستي به شكل ملي‌گرايي بروز كرد. اين وطن دوستي در شكل افراطي‌اش مبدل به نوعي گرايش تنگ‌نظرانه شد كه ديگر حتي عربها و تركان مسلمان را نيز اهريمني و بدنهاد مي‌دانست‌. اوج اين گرايش در شعر اخوان ثالث و اقران او ديده مي‌شود. 

ولي اقبال هم در اين مقوله و هم در ديگر مقولاتي كه متحول شدند، توانست اعتدال و انديشه‌مندي را جايگزين افراطي‌گري و تعصّب كند. او با آن همه تعلق خاطري كه به سرزمينش پاكستان داشت و خود از مؤسسين اين كشور به شمار مي‌آيد، به هيچ‌وجه نشانه‌اي از پاكستان‌دوستي بروز نداد و اين در حالي بود كه شاعران مشروطه‌، همچون بهار و عارف و نسل پس از آنان همچون اخوان نقطة مهم توجه خويش را به ايران‌دوستي‌، آن هم ايران كهن به مفهوم جغرافيايي و محدود آن معطوف كرده‌بودند. كافي است قصيدة «مه كرد مسخر دره و كوه لزن را» از بهار را بخوانيم كه اتفاقاً از شعرهاي دوران پختگي اوست‌، نه از آثار احساسي دورة جواني‌:
شد داغ دلم تازه كه آورد به يادم‌
تاريكي و بدروزي ايران كهن را
آن روز چه شد كايران زانوار عدالت‌
چون خُلد برين كرد زمين را و زمن را... 

بهار در اين قصيده ضمن ايران‌ستايي‌، ديگر ملل و سرزمينهاي مشرق را خصم پنداشته و كشورگشايي شاهاني چون كوروش‌، داريوش و حتي نادر افشار در سرزمينهاي همسايه را، ولو با قتل و غارت بوده باشد، مي‌ستايد و مثلاً از فتح پيشاور و دهلي و لاهور و دكن و بخارا و بدخشان با شمشير مكافات نادر احساس فخر مي‌كند:
وآنگه به كف آورد به شمشير مكافات‌
پيشاور و دهلي و لهاوور و دكن را
وآن ملك ببخشيد و بشد سوي بخارا
وز بيم بلرزاند بدخشان و پكن را 

اين فكر يك فكر روشنگرانه و عادلانه نيست‌. اينجاست كه انديشة اقبال درخشش و تمايز خود را نشان مي‌دهد و اينجاست كه مسجل مي‌شود علامه تا چه مايه از اين گرايشهاي رايج روزگار خويش بدور بوده است‌. او استغراق در اين مفاهيم را دل بستن به كلوخ و سنگ و خشت مي‌داند:
لرد مغرب‌، آن سراپا مكر و فن‌
اهل دين را داد تعليم وطن‌
او به فكر مركز و تو در نفاق‌
بگذر از شام و فلسطين و عراق‌
تو اگر داري تميز خوب و زشت‌
دل نبندي با كلوخ و سنگ و خشت‌
باري‌، وطن در چشم اقبال بسيار وسيع‌تر از هند و پاكستان و افغانستان و ايران است‌، بلكه خود مي‌گويد:
از عراق و هند و ايرانيم ما
شبنم يك صبح خندانيم ما
و در شعر معروف از خواب گران خيز هم انسانهاي كشورهاي مختلف را مخاطب قرار مي‌دهد، نه مردم هند و پاكستان تنها را:
خاور همه مانند غبار سر راهي است‌
يك نالة خاموش و اثرباخته‌آهي است‌
هر ذرّة اين خاك‌، گره‌خورده نگاهي است‌
از هند و سمرقند و عراق و همدان خيز
از خواب گران‌، خواب گران‌، خواب گران خيز
از خواب گران خيز 

در ديد اقبال‌، همة جهان اسلام يك كشور و يك ملّت به شمار مي‌آيد و اين سخن هرچند در افكار كساني چون سيدجمال الدين و ديگران سابقه داشته‌، در شعر فارسي به اين شكل كمتر مطرح بوده است‌. در مقابل نيز همة جهان سرمايه‌داري‌، «غرب‌» يا «فرنگ‌» دانسته مي‌شود و شكل برخورد با جهان غرب‌، چنان كه گفتيم‌، يكي از دغدغه‌ها و يكي از نوآوريهاي اين شاعر است‌. 

نویسنده: محمدكاظم كاظمي‌

منبع : خبرگزاری آوا- کابل
https://avapress.com/vdccoxqp.2bqp08laa2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما