تاریخ انتشار :سه شنبه ۱۷ عقرب ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۳۹
کد مطلب : 260703
آیا نظام فدرالی مشکل افغانستان را حل می‌کند؟
سید حسین واعظ زاده پارسا: به دلیل سرشت دوگانه اش، فدرالیزم مانند سایر پدیده های معاصر، تیغ دو لبه است، اگر درست به کار گرفته نشود، ممکن است دردی را دوا کند؛ ولی دردهایی را پدید می آورد. بستگی به زمینه و بستر تطبیق آن دارد.
اجتماع بشر از خان سالاری و ملوک الطوایفی آغاز و الی نظام دموکراسی لیبرال راه پیموده است. در این میان گونه های متفاوتی از نظام های سیاسی تجربه شده. در بازار سیاست، هیچ متاعی به عنوان نسخه عمومی و دائمی تا اکنون ارائه نشده، گاهی اگر ادعایی صورت گرفته در حد ادعا باقی مانده؛ مانند ادعاهای ماکیاولی و هانتینگتون مبنی بر ارجحیت دایمی نظام دموکراسی لیبرال به عنوان فصل الخطاب گونه های دولت داری. اینکه کدام نوع دولت مناسب و مفید است بستگی به نوعیت نظام سیاسی، میزان رشد اقتصادی، سطح دانش عمومی، درآمد سرانه، ضریب خرد سیاسی جمعی یک ملت و امثالهم دارد.  
 
یکی از انواع نظام هایی که زیاد تجربه شده و خوب نتیجه داده، حتی در کشورهای توسعه یافته یا در حال توسعه، تجربه شده و می شود، فدرالیزم است. 
 
فدرالیزم در ذات خود مزایای انکارناپذیری دارد و مانند گونه های دیگر دولت داری است که از ناگزیری ها و تنگناهای تاریخ سیاسی بشر سرچشمه گرفته و بالاثر تجربه به وجود آمده؛ لذا از پختگی خوبی برخوردار است. 
 
نظام های سیاسی دسته بزرگی از واحدهای سیاسی جهان اول و توسعه یافته، فدرالی است. در عین حال نمی توان آن را یک نظام نیک سرشت و ذاتا خوب قلمداد کرد، معایبی دارد که در جای خود فوق العاده قابل تامل است.
 
فدرالیزم خوب است
فدرالیزم در ذات خود نه خوب نه بد، مزایایی دارد و معایبی، شاه‌بیت خوبی های آن، تقسیم قدرت میان حکومت مرکزی و حکومت های ایالتی است. یکی از خوره های دایمی و فسادساز در حکومت داری، تمرکز بیش از حد قدرت است، چون قدرت فسادآور است. به فرموده قرآن کریم: «همانا انسان سر به طغیان می گذارد، از اینکه خود را بی نیاز ببیند». قدرت هرچه لجام گسیخته تر شد، فساد آورتر می شود. از این رهگذر و سایر مزایا که نگاه کنیم، نظام فدرالی قابل دفاع است، خصوصا در واحد های سیاسی با تکثر بالای فرهنگی، اتنیکی و امثالهم؛ مانند هند و ایالات متحده نتیجه مثبت داده. 
 
به دلیل سرشت دوگانه اش، فدرالیزم مانند سایر پدیده های معاصر، تیغ دو لبه است، اگر درست بکار گرفته نشود، ممکن است دردی را دوا کند ولی دردهایی را پدید می آورد. بستگی به زمینه و بستر تطبیق آن دارد. ما پدیده هایی از این دست داریم، نمونه بارز اش اینترنت، اینترنت در میان انسان‌های شرقی ممکن است یک معنی داشته باشد و در نزد انسان غربی یک معنای متفاوت و این تفاوت به دلیل زمینه و بستر اجتماعی است نه به دلیل سرشت اینترنت. 
 
به دیگر سخن، خوب بودن یا نبودن نظام فدرالی، بسته به بستر زمانی، ساختارهای اجتماعی و پارادایم فکری یک ملت و یک سرزمین دارد، آن که می‌گوید فدرالیزم خوب است، یا کسانی که طرفدار نظام فدرالیزم در افغانستان هستند، آن را تنها در قد و قامت یک مقوله آن هم در دل کتاب‌ها و مقاله ها می‌خوانند، لذا آن را بسیار زیبا، جذاب و کارا می یابند که هست. آنگاه که آن را در ردای یک پدیده سیاسی-اجتماعی تصور کنیم که قرار است طور روزمره با آن دست به گریبان باشیم، آن هم در جامعه ای مانند افغانستان، احتمالا نظر طرفداران آن نیز تغییر خواهد کرد. انتهای قصه اینکه، فدرالیزم در ذات خود بد نیست و در ذات خود خوب هم نیست. 
 
فدرالیزم بد است
تجربه نشان داده که پدیده های نو، پیش از عرضه شدن شان در جامعه، اگر بسترسازی، زمینه سازی و فرهنگ سازی نشود، نه تنها نتیجه مورد نظر به دست نمی آید، بلکه گاهی نتیجه عکس می دهد، به طور نمونه می توان به پدیده های ملموس و محسوسی چون شهرنشینی، شبکه های اجتماعی، بخش‌هایی از تکنولوژی که به زندگی آدم‌ها ربط مستقیم دارد و... اشاره کرد. در موارد یادشده، پیش از عرضه محصول در جامعه، بایستی فرهنگ استفاده از آن ترویج و همرسانی شود، و الا همچون غذایی که به سختی هضم می شود با مزاج جامعه نمی سازد. 
 
فدرالیزم از این دسته است، در صورت نبود بستر مناسب، نه تنها راهگشا نیست که به عنوان سم کشنده عمل می کند؛ چون موضوع بحث ما «نظام فدرالی در افغانستان است» لذا به جاست که اندکی دست به عصا تصمیم گرفته شود.
 
 کشوری با ساختار اینچنینی، با وضعیت اقتصادی آنچنانی، با پارادایم فکری منحصر به فرد و عجیب الخلقة، آیا بازهم می توان بی درنگ ادعا کرد که نظام فدرالی جوابگوی مشکلات سیاسی این ملک است؟
 
در سالیان پسین و در میان انبوه تجارب تلخی که داشتیم، یکی هم تجربه تلخ «جزایر قدرت» بود. فرصت هایی که به هدر رفت را اگر به صد قسمت تقسیم کنیم، نود قسمت اش معلول مانع تراشی قدرت های محلی ولایات بود، در شمال کسی بود، در جنوب کسی و در شرق و غرب کسانی که تا سهم شان از پروژه های انکشافی معین نمی شد، اجازه تطبیق پروژه را نمی دادند.
 
البته بحث اشخاص هم در رده پایین اهمیت قرار دارد، مشکل اساسی، روحیه عمومی حاکم بر ساختار اجتماعی افغانستان است، قضیه توتاپ اگر طبق خواسته جنبش روشنایی پیش می رفت، هیچ ضرری به مخالفین شان نمی رسید، اما طرف مقابل یک پاینت منفی می گرفت و آن این بود که چرا حرف جنبش روشنایی به کرسی بنشیند. و صدها مورد از این دست را ما در عمل تجربه کردیم.
 
این همه در حالی بود که ما یک حکومت مرکزی با اقتدار نسبی داشتیم، فرض را بر آن بگذاریم که حکومت فدرال باشد، آیا هر لحظه جنوب و شمال، بر سر منافع این چنینی با هم گلاویز نخواهد شد؟ 
 
فدرالیزم زمانی خوب است که حد اقل پنجعا فیصد شرایط ملت شدن را دارا باشیم، ما هنوز تکه های در کنارهم و نچسپیده بهم هستیم، ما اقوامی مجزا با خواست‌های مختلف، با شعار و گفتمان های احیانا متضاد و متناقض، جدا از هم و در کنار هم هستیم. در چنین شرایطی دوای درد ما یک حکومت متمرکز، مقتدر، مبتنی بر عدالت اجتماعی، با رویکرد ملی می باشد. 
 
نظام فدرالی در شرایط کنونی برای افغانستان زهر کشنده است و مملکت را به سوی تجزیه سوق می دهد. کسانی هم که این پیشنهاد را کرده و بر آن پای می فشارند، یا درک درستی از اوضاع کنونی افغانستان ندارند، یا کارشان پروژه ای است‌ و یا خیر افغانستان را نمی خواهند.
https://avapress.com/vdcfxxd0mw6dvea.igiw.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما