تاریخ انتشار :چهارشنبه ۳۰ حمل ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۵۷
کد مطلب : 268692
بزرگان را به دغدغه‌شان می‌شناسند؛ مشکلات فرهنگی جامعه دغدغۀ شهید نادری بود
ارزش هر فرد به دغدغه‌هایش است، اینکه برای چه چیزهایی غصه می‌خورد. افراد بزرگ را همیشه از دغدغه‌های بزرگشان می‌توان شناخت، دقیقا مثل شهید نادری که تمام وجودش دغدغه و تشویش مشکلات فرهنگی جامعه و رشد و ارتقای ظرفیت جوانان بود؛ اما با تمام آرمان‌هایش اکنون زیر خاک خفته و سایر جوانان فرهنگی جامعه را برای پیش‌برد آرزوهایش مسئول گماشته است. آری! همه باید مسیرش را ادامه بدهیم و به آرزوهایش جامعه عمل بپوشانیم.
رحیمه یزدانی/ تا هنوز با گذشت ۴۰ روز باور کردن شهادتش سخت است، اما با فکر کردن به اینکه در مسیر حق و حقانیت به شهادت رسیده و مسیرش را ادامه می‌دهیم، خود را تسلی داده آرام می‌شوم.
 
به تک تک آرمان‌های ولایی‌اش فکر می‌کنم، غصه عدم آگاهی و بیداری اکثر جوانان، مشکلات اجتماعی، دردِ فقر فرهنگی و دینی و یا ده‌ها دردی که نادری به درک آنان رسیده بود. همه را یادداشت و برای‌شان برنامه می‌ریزیم تا بتوانیم مسیری را که او در راهش به شهادت رسیده ادامه بدهیم.
 
خاطرات کسی را می‌نویسم که نه تنها همکارم بود بلکه برادرم نیز بود و با رفتنش داغ از دست دادن برادر را تجربه کردم.
 
آری شهید حسین نادری، دو سال قبل منحیث کارآموز در خبرگزاری آوا در مزارشریف آغاز به کار کرد. از روزی که وارد کار خبری شد، همیشه تلاش می‌کرد، دنبال فهم، دانایی و آگاهی بود.
 
طی مدت کمتر از شش ماه به خوبی گزارش‌نویسی، شیوه‌های مصاحبه و عکاسی را یاد گرفت. سپس برای یادگیریِ بهتر، آنچه را از کتب آموزش خبر می‌آموخت، طی جلسات هفتگی با ما و دیگر خبرنگاران شریک می‌کرد.
 
بیان شیوا و آداب برخوردش بیشتر تشویقم می‌کرد که صحبت‌هایش را گوش فرا دهم، بعضا برای اینکه ببینم خوب یاد گرفته سوالات زیادی می‌پرسیدم، بدون اینکه سوالات را یادداشت کند، به تک تک سوالات پاسخ می‌داد و می‌دیدم ذهن بسیار قوی دارد. چون بسیار سخت است که بتوان پنج شش سوال را بدون یادداشت به ترتیب جواب داد.
 
تمام دروس اساسی خبرنگاری و قوانین مصاحبه را به صورت پاروپاینت درآورده بود و با همه‌ی ما شریک کرده بود و همیشه و هر جایی می‌شد آنها را مرور و استفاده کرد.
 
پس از مدت شش ماه وقتی دیدیم کارش خوب است و پشتکار دارد، در گزارشات تولیدی با خود می‌بردم، بیشتر مسئولیت عکاسی را داشت، زود تمام عکس‌های لازم را می‌گرفت، بعد می‌نشست و به دقت به روش مصاحبه ما نگاه می‌کرد و وقتی دفتر می‌رسیدیم سوالاتی که برایش خلق شده بود می‌پرسید و در کتابچه‌اش یاداشت می‌کرد.
 
 هر روز تا فرصت می‌کرد پشت درب اتاق خبرگزاری می‌رسید، می‌پرسید امروز وظیفه‌ام چیست؟ روی چه سوژه‌‌ای کار کنم، کجا بروم؟ از ما می‌خواست تجارب و سرگذشت خود را با وی شریک کنیم، باز هم مثل همیشه کتابچه و قلم‌اش آماده بود، هر نکته‌ا‌ی را که می‌گفتیم یاداشت می‌کرد.
 
او سوال می‌پرسید؛ همیشه سوالاتش این بود که چگونه می‌تواند موفق شود، چگونه با مشکلات مبارزه کند و چطور بتواند فردی نافع به دین و قرآن باشد. همیشه دغدغه داشت که ساعات زندگی‌اش بیجا نگذرد، دنبال یاد گرفتن روش برنامه‌ریزی بود. وقتی صحبت می‌کردم به دقت گوش می‌داد و در آخر بسیار خوشحال می‌شد و می‌رفت.
 
گاهی که مسافرت، مشکلات دیگر و یا رفتار اطرافیانش او را آزرده می‌کرد و در این وقت نیز می‌پرسید که خواهر فرصت دارید می‌خواهم مشوره‌ام بدهید، بعضا بنابر مشغله‌های زیاد وقت تعیین می‌کردم که آقای نادری ۲۰ دقیقه فرصت دارم، طی همین مدت آنچه می‌دانستم را با وی شریک می‌کردم و بعد می‌دیدم انگیزه گرفته و دوباره به کارش بر می‌گشت.
 
آقای نادری و خبرنگاران دیگر را وقتی وظیفه می‌دادم سوژه‌های هفته‌وار‌شان را اعلان کنند، شهید نادری در ساعت مشخص‌شده پیش از همه حاضر می‌شد، حتی چوکی‌ها را برای دیگران مرتب می‌کرد و با ذکر بسم الله الرحمن رحیم و جمله‌ی «با کسب اجازه از بزرگان» صحبت‌هایش را آغاز می‌کرد.
 
همیشه همکاران را با القاب بزرگوار خطاب می‌کرد، اما تازه می‌فهمیم خودش بزرگوارتر از همه‌ی ما بوده که به جایگاه بزرگی چون شهادت رسیده است.
 
شهید نادری همیشه وقتی صحبت می‌کرد نگران آینده‌ی جوانان بود؛ مخصوصا جوانان زادگاهش ولسوالی سوزمه‌قلعه سرپل. می‌گفت آنجا امکانات اولیه هم وجود ندارد، سال‌هایی که آنجا زندگی کرده، در مکاتب‌شان درس نبوده و امروز نیز جوانان آنجا از تحصیل محروم هستند و یا حداقلِ سواد میسر است.
 
شهید نادری، نه تنها دغدغه جوانان منطقه‌اش را داشت بلکه هم‌صنفانش را نیز همیشه تشویق به درس، آگاهی و بیداری می‌کرد. حتی آنها را در دفتر می‌آورد و پای کلاس‌های آموزشی می‌نشاند.
 
یک ماه قبل از شهادتش بود که اصول اساسی عکاسی را به صورت اسلاید درآورده بود، یک جلسه نیز برای کارآموزان دفتر برگزار کرده بود، صنف را به صورت مشترک پیش می‌بردیم، شهید نادری تشریح می‌کرد و من از روی دوربین نشان می‌دادم.
 
از شهید نادری پرسیدم که عکاسی را طی چند جلسه تدریس می‌کند، گفت اگر خواست خدا باشد پنج جلسه‌ی دیگر اصول اساسی آن ختم می‌شود، شنبه‌ی سیاه ۲۰ حوت آغاز هفته بود و دوشنبه‌ی همان هفته نیز قرار بود صنف عکاسی‌اش را برگزار کند و تمام آمادگی‌ها را داشت.
 
نادری جوانی بسیار روشن و در ضمن سرعت عمل خوبی داشت، تا سوژه‌ی خبری را اعلان می‌کردیم، سریع می‌رفت، هم مصاحبه و عکس می‌گرفت و تا دفتر می‌رسید ظرف مدت کوتاه خبرش را می‌فرستاد، عکس‌ها را مارک می‌زد، زیب کرده برای گزارش تصویری آماده می‌کرد.
 
تنها به دروسی که بنده برایش وظیفه می‌دادم اکتفا نمی‌کرد، گاهی پیش آقای سجاد موسوی می‌رفت، سوژه‌های او را دنبال می‌کرد، نظر می‌داد و حتی گاهی خودش می‌نوشت و نکاتی را می‌آموخت و هر سوژه‌‌ای را که آقای اخلاقی، از دیگر همکاران خبرنگار ما، کار می‌کرد، می‌دید، به حدی ماهر شده بود که روی طولانی بودن و نحوه گزارش‌نویسی آنان نظر می‌داد و انتقاد می‌کرد. می‌گفت باید گزارش عام فهم باشد و همه بتوانند استفاده کنند.
 
هیچ خبری از پیش‌اش نمی‌ماند، همیشه اخبار را از تمام رسانه‌ها می‌خواند، نقد می‌کرد و نکات آموزنده‌اش را یادداشت و به کار می‌گرفت.
 
همه روزه طرف صبح تا ساعت ۱۲ ظهر دانشگاه بود و از ساعت ۱ بعد از ظهر تا ساعت چهار وقتش را به کار خبری اختصاص می‌داد. راس ساعت یک بعد از ظهر اتاق خبرگزاری حاضر می‌رشد، ابتدا تمام رویدادهای خبری حوزه‌ی شمال را بررسی می‌کرد، سپس سوژه‌های پیشنهادی خودش را اعلان و بعد سوژه‌هایی که ما در نظر داشتیم را دنبال می‌کرد.
 
ساعت ۴ پس از چاشت وقت کاری تمام می‌شد، اما شهید نادری تا وقتی کارش تمام نمی‌شد پشت لپ‌تاپش بود و کار می‌کرد.
 
شهید نادری آنچه ما سه خبرنگار و یک عکاس دفتر یاد داشتیم را فراگرفته بود، به خوبی رشد می‌کرد. او آینده‌ی درخشانی در پیش داشت.
 
خوشحال بودم که چنین جوانی در بیان ما هست که دست هم‌قطارانش را می‌گیرد و در آینده نیز به فرد عالی مبدل می‌شود. بی‌خبر از اینکه دشمن او را نشانه گرفته و تمام آرمان‌های او و آرزوهای ما درباره‌ی او را دفن خاک می‌کند.
 
اما دشمن نباید شاد باشد که با شهادت شهید نادری توانسته یکی از جوانان روشن‌گر این جامعه را بگیرد؛ باید بداند که شهادت مسیر ماست. راه حسینی که خون شهدا پربارتر می‌شود. به حول و قوت الهی خون شهید نادری و دیگر شهدای راه خدا ریشه‌های آنان را خواهد خشکاند و مسیری را که نادری در آن به شهادت رسیده پر بارتر خواهد کرد. ده‌ها، صدها و هزاران نادری دیگر در این راه مبارزه خواهند کرد تا دیگر زمین از لوث خون‌خواران، سفاکان و جاهلان عصر پاک، افکار و اندیشه‌شان نابود و نقشه‌های‌شان نقش بر آب خواهد شد. و العاقبة للمتقین
https://avapress.com/vdcaoanuu49nii1.k5k4.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما