تاریخ انتشار :سه شنبه ۲۲ حوت ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۱۹
کد مطلب : 60450
ما و یک نیستان ناله ها
با دقت در نقد و نصیحت ها، اعلام موضع ها و مخالفت ها حتی در دل یک مجموعه، شاهد جدایی ها و شیدایی های ناهمگون هستیم. یکی از مذاکره می نالد، دیگری از مصالحه؛ یکی از پیمان عیان و دیگری از ارتباطات نهان؛ یکی مخالف حضور اما دیگری مشتاق سینه چاک آن؛ یکی ازعدالت می گوید، اما با آن می خواهد تیغ دیگران کُند کند و گردن دیگران بزند. در مویه ها ناله ملت و مردم است اما فقط خود را می خواهند. یکی از محرومیت بی تاب اما به دنبال محروم سازی دیگری است؛ آن دیگری از نقض حقوق بشرمی نالد اما حقوق بشر را چماقی برای اربابان خود خوانده بشر می خواهد؛ ناله دموکراسی، آزادی و سایر ارزش ها هم برای سلب انتخاب از دیگری و یا بریدن زبان دیگران سرداده می شود؛ ده ها نفیر و ناله ای دیگری از این سنخ که هرکدام کلمه ای حقی برای اراده باطلی است و جریان امور را به دورباطلی سوق می دهد. امروزه آلودگی صوتی به حدی رسیده که دیگر ناله های کاذب و صادق قابل تشخیص نیست و دیگر کسی به صدا و ندایی اطمینان ندارد و امکان هر احتمالی جز صداقت می دهد.
فشرده اینکه بازی در بازی، نقشه ی در نقشه، جامعه صد صدایی را به وجود آورده که نمی توان یک ندا و ناله ای شاخص در میان آنها یافت. هر ارزشی که یدک کشیده می شود، می بینیم که پنهانی ضد ارزشی دنبال می شود. وضعیت دشواری که خودی و حتی بیگانه از شناخت این همه ناهمگونی و "ناراست بازی" درمانده شده است. یکی صلح می خواهد تا مصالح خود را صورت گری کند، دیگری صورتک های فساد را در پیشانی آن می بیند. آن یکی از شفافیت سخن می گوید اما ناشفاف ایده ها و مسأله ها را در درون و برون خود پیچیده است.
این وضعیت، کشور را در مرز انفجار رسانده و انفجارها و انتحار های مستمر تا پایتخت و قلبِ امنیتی امنیتِ کشور، سرنوشت صلح یک طرفه را در محاقی فرو برده که دیگر اصرار بر آن سِرِّی غیر ازمصالح ملی را محتمل می سازد و همین امر، حتی ناله ی هم تیمی ها را شنیدنی کرده است. به خاک و خون کشیده شدن هموطنان ما هم که عادت شده و یکه تازی امریکایی ها به جایی رسیده که دستور رئیس مملکت و قانون آن برای شان اهمیت ندارد. یکی از موافقتنامه مجدد می بالد و دیگری می نالد اما هر دو منافع ملی را مستند آن می سازند و کسی فکر نمی کند که چند صباح دنیا، ارزش به خاک مذلت نشاندن یک ملت را ندارد و نباید پای در معرکه ای گذاشت که نتیجه آشکار آنرا از هم اکنون می بینیم.
انتخابات و سازوکار های آن نیز همین سرنوشت را دارد هرکه به نام ملت، کام خود می گیرد و هر چه نیاز باشد، قربانی می کند. آنان به بهانه نیاز عصریِ فعالیت سیاسی، سخنان مبهم و چند پهلو یا حتی ضد و نقیض، برزبان می رانند و با هر کسی و به هر پیمانه و قیمتی عهد می بندند تا خویش را به قبله قدرت برسانند؛ شفافیت انتخابات و تقلب و هزار تقلایی دیگر هم که گفته می شود، داستانی جز این ندارد.
واقعیت این است که پس از سه دهه رنج جان فرسا و قربانی های بسیار و ده ها بحران و چالش، آموزگار زمان باز نتوانسته به ما بیاموزد که ناکامی های ما در نفاق آلود نداها و ناله هایی است که تا کنون از نای و نی خویش بیرون داده ایم که نه خود به آن ایمان داشته ایم و نه در دیگران ایجاد باور توانسته ایم. آیا وقت آن نرسیده که جرئت و جسارت آن کنیم که در پایان فصل و آخر عمر فعالیت سیاسی و پس از یک عمر مشق قدرت در رده ها و ردا های مختلف و رسیدن به ثروت، صادقانه در مسیری حرکت کنیم که پس از سه دهه بیچارگی و فقر و فلاکت ملت، فکری برای فردایی باشد که دیگر گذشته تکرار نشود؟. آیا اندیشیده ایم که یک انسان حتی با طولانی ترین عمر ممکن و اسرافی و افراطی ترین ریخت و پاش مادی، چقدر می تواند ظرفیت استفاده از آنها را داشته باشد که مردم را قربانی ساخت تا به کسب و انبوه سازی بیشتر رسید؟.
از این رو، باید بپذیریم، گم شده نایاب ما نگاه انسانی و تعهد مبتنی برآن است که متاسفانه در اکثریت ما غبارگرفته و گرفتاری های بزرگ ملی را ساخته است. به همین دلیل برای آنچه می خواهیم، ارزشهای بلندی را بهانه می کنیم، در حالی که هیچ اعتقادی نداریم. چه اعتراف بکنیم یا نکنیم، ملت، مردم، قوم، زبان، انتخاب، ارزش ها و ده ها مقوله عواطف تحریک کن دیگر را شعار داده ایم تا خود را بسازیم؛ وگرنه چرا؛ فقر و فلاکت همان هایی را که در شعار، سنگ شان را به سینه می زنیم، می بینیم و کاری هم نمی کنیم. آنچه گفته آمد اختصاصی به فلان امیر و وزیر وکیل ندارد؛ عِده و عُده ای زیادی از سیاست ورزان و مدعیان درد و درک این سرزمین را در بر می گیرد که نوایی غیر از جنس ناله های بیچارگان این دیار یا همان اکثریت خاموش دارند اما به کام خود و به نام آنها قالب می کنند.
براین اساس، امروز در مذاکره و مصالحه و پیمان و پیوند و ائتلاف و تحلیل و توجیه، "مردم" و سرنوشت آنها گم شده است؛ همان بخت برگشتگانی که یک روز پایمال تنش های حزبی و روز دیگر قربانی درگیری های قومی و سیاسی و امروز اسیر دست و پا بسته سیاست های استعماری شده اند و در همه این معرکه نامی از آنها هست اما مرام آنها دیده نمی شود.


مولف : سیدآقا موسوی نژاد
https://avapress.com/vdce7e8p.jh87ni9bbj.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما