* شوكران در ساتگين سرخ
* حسين فخري
* چاپ اول، پيشاور، 1378
* مركز انتشاراتي ميوند
* صفحه: 425
* تيراژ: 1000نسخه
فخري در بين مطبوعات كشور، چهره شناخته شده اي است؛ آدمي پركار و عاشق نوشتن. شايد هيچ وقت قلم از لاي انگشتانش نيفتاده باشد. ميترسد از اينكه چيزي نانوشته بماند. اول داستان مينويسد، اگر نشد نقد، و الا سفرنامه. همين پشتكار و نوشتن زياد، باعث شد كه فخري با زور قلم خودش در مجامع فرهنگي مهاجرين مقيم ايران مطرح نمايد. آن وقتي كه بچهها به جز ماركز، هدايت، كافكا، وولف، عباس معروفي و تا حدودي زريابها را نميخواستند به عنوان نويسنده بپذيرند، فخري مجموعه داستانها و نقد نوشتههايش را حتي به نام افراد روانه ميكرد. بعد از يكي دو مجموعه، قرار بر اين شد كه داستاني از اين نويسنده به نقد گذاشته شود. خوب يادم هست كه داستان "كفتر سفيد" جلو چشم بچهها را گرفته بود. از آن به بعد بود كه هر چيزي به نام فخري يا همان "گل كوهي" ديده ميشد، آدم را وسوسه ميكرد كه آن را بخواند.
از انصاف نگذريم، فخري با اين كارهايش، حق بزرگي به گردن اين خوانندگان دارد، چون او اولين كسي بود كه نسبت به پيشينهي داستاننويسي در كشور چيزهايي نوشت. همين اطلاعات هر چند اندك، براي بعضيها روزنهاي شد كه به سوي اين روشنايي كشيده شوند. تلاش كنند كه حداقل از نويسندگان داخل كشور يكي دو تا اثر را بخوانند و راه رفتهي آنها را نگاه كنند. ببينند كه آنها از چه پيچ و خمهايي عبور كردهاند. قبل از نوشتههاي فخري، اطلاعات بسيار كمي از نويسندگان داخل كشور وجود داشت. پيش از نوشتههاي فخري، اغلب، قضاوتشان نسبت به نويسندگان داخل كشور از كتاب "نثر دري در افغانستان" تجاوز نميكرد.
در هر حال، تا حالا داستانها و دستنوشتههاي زيادي از اين نويسندهي پركار خواندهايم. كثرت نوشتهها نشان ميداد كه اين نويسنده روزي از دام نوشتههاي كوتاه رها خواهد شد و دست به نوشتههاي بلندتر خواهد زد، كه همينطور هم شد. رمان نسبتا بلند شوكران در ساتگين سرخ، نشان داد كه اين نويسنده، تازه كار را شروع كرده است. لحظهاي تماشاگر شوكران مي شويم، ببينيم كه تصويرگر اين صحنهها با جهان رمان چگونه است.
وقتي شوكران در ساتگين سرخ را باز ميكني، شروع رمان چنگي به دل نميزند، اما مقداري حوصله اگر باشد و همواره به خودت نهيب بزني كه رمان فخري را داري مطالعه ميكني و اگر شد، حاشيه اي حتي. آنوقت در دنياي شوكران غرق ميشوي. ناگهان عقربهي تاريخ به عقب باز ميگردد. كودكي ميشوي كه روزها، با كيف مدرسه، معلم و كلاس سر و كار دارد و شبها تا پاسي از شب، در گوشه گوشه خانهاش پژواك صداي حمله حيدري و احيانا نهجالبلاغه شنيده مي شود. شايد در آن لحظه بارها آرزو كرده باشي كه روزي بيايد، مثل پدر صداي گرمي پيدا كني و عدهاي را دور خودت بنشاني تا آنها نواي تو را حلقه حلقه آويزهي گوشهايشان نمايند. اما افسوس كه در زندگي كساني وجود دارند، با نام "شريف" حتي، راه ديگري پيش رويت نشان ميدهند. در ظاهر تا چشم كار ميكند، سرسبز و خرم است، اما همينكه يك منزل با او همسفر ميشوي، خودت را در برهوت مه گرفتهاي تنها مييابي. حالا ديگر خودت هستي و خودت، تهاي تنها. هيچ كس همراهت نيست. يا خودت را از اين برهوت نجات ميدهي و يا ميماني و زنده زنده ميپوسي. ديگر نواي دلنواز پدر در گوشهايت طنين انداز نيست. اگر صدايي هم ميشنوي، قهقهي مرگبار شريفها است كه بر وحشت تنهاييات ميافزايد. و آن وقت با خودت درگير ميشوي: "بيست سال تمام آنها در ذهنم زندگي كرده بودند... اما اينك همه رشتهها را گسيختهاند و چه آسان..."
شايد كمتر كسي پيدا شود كه با حوصله، شوكران در ساتگين سرخ را قرائت كند و تحت تاثير آن قرارنگيرد و با شخصيت اصلي داستان يكي نشود. به همين لحاظ، خواندن اين كتاب، فرصتي است بزرگ، تا هم در ورق ورق آن تاريخ كشورت را مرور كني و هم كار كسي را كه مثل شخصيت اصلي داستان در متن حوادث بوده است، به تماشا بنشيني.
بعد از يك ستاره، ميگوييم طرح داستان بسيار گسترده است و شامل چند دهه از تاريخ كشور. به همين جهت، فشرده كردن اين دورهها در يك كتاب، آن هم در قالب داستان، كاري است فوق العاده طاقت فرسا، يعني اينكه نويسنده، در آن واحد، هم مواظب باشد كه از اصول داستان نويسي سر پيچي نكند، هم از تاريخ سود بجويد، هم تحليل درستي از وقايع داشته باشد و هم مواظب تشتت فكري خواننده باشد.
خوب است كه داستان را از همين منظرها، بررسي كنيم. اما قبل از پرداختن به اين مسايل، اول فشردهاي از طرح داستان را بازگو كنيم، تا خواننده اين مقاله هم بداند پيرامون چه كساني حاشيه پردازي ميكنيم.
طرح داستان، تفسيري است بر واقعهي هفت ثور. نويسنده ميخواهد ثابت كند كه اصل اين حركت، بر گرفته از جنبش دانشجويي است، هر چند كه سرانجام، با نيرنگبازي از قيادت آن جنبش خارج شد. مختار شخصيت ناظر و راوي داستان، توسط شريف جذب اين جنبش ميشود. شريف رابطي است از حلقهاي ديگر. بعد از مدتي، كار تكميل شخصيت مختار را به اسد كه رابط ديگري است، واگذار ميكند. اسد، جواني است چست و چالاك و شيفته و شيدا. مي خواهد مختار راه چند ساله را در يك شب طي كند. علاوه براينكه به مختار ميگويد: "شما را براي كار سختي فرستادهاند..." او را به كتاب خواندن وادار ميكند. اول از كتابهاي ساده و داستاني شروع مي كند، از قبيل مادر، خرمگس، اناكارنينا، جنايات و مكافات، ابلموف و دختر كاپيتان. با اين كار، دريچهي جديدي پيش روي مختار گشوده ميشود.
آنقدر تلاش ميكند كه در مدت كوتاهي، موفق ميشود در جلسات خصوصي شركت كند، جلساتي كه هم شريف و هم اسد و ديگران در آنجا حضور دارند. حتي ميتواند نظر بدهد و بر نظر ديگران تامل داشته باشد. فعلا بخش عمدهي اين كارها جذب استعداد است. بهزودي دامنه مبارزه گستردهتر ميشود و تظاهرات دانشجويي به راه ميافتد. قدرت اين دانشجويان به جايي ميرسد كه مي توانند كلاسهاي درس را تعطيل كنند و روي دانشكدههاي مختلف تاثير گذار باشند.
در بيرون، حلقههايي كه با اينها در ارتباطند و در واقع هسته مركزي اينها هستند، چشمگيرتر فعاليت دارند. رژيم شاهي ظاهر خان را به سقوط ميرسانند و جمهوريت جاي آن را ميگيرد. رژيم جمهوري داوود، با شعار "تصميم، شرط اول موفقيت است" يك مقدار مبارزات دانشجويي را سردرگم ميكند، ولي با ترور محمد علي خرم، ماهيت رژيم بر ملا ميشود و بعد، مبارزهاي نفسگير شروع ميشود تا اينكه اين حلقه، مقدرات كشور را دربر ميگيرد. حالا نوبت اينهاست كه در كانكور سراسري امتحان بدهند. اما طولي نميكشد كه هسته مركزي حداقل به دو شاخه تبديل ميشود. حالا هر جرياني سعي ميكند شخصيت دلخواه خودش را بر اريكه قدرت بنشاند. مختار، واقعبينانهتر به قضايا نگاه ميكند، اما شريف و اسد، هر كدام هوادار شخصيتي هستند.
ولي به خاطر حفظ نظام، شريف در وزارت، اسد به عنوان منشي مشغول به كار ميشود و مختار به عنوان پاسدار انقلاب، با اينكه در رشته ي طب درس خوانده است، به سربازي ميرود.
نویسنده: سيد حسين فاطمي
منبع : خبرگزاری آوا- کابل