تاریخ انتشار :شنبه ۱۹ ثور ۱۳۸۸ ساعت ۰۸:۵۳
کد مطلب : 7922
شناسنامه عرفانی بلخ مناقب العارفین
امروزه مولانا پژوهی و مثنوی پژوهی در دانشگاه های کشورهای مختلف جهان به ویژه دانشگاه های کشورهای غربی به یک امر بدیهی پرطرفدار تبدیل شده است.
هر محقق و پژوهشگری می داند که وقتی مسأله پژوهش در موضوعی در میان باشد، اولین چیزی که اهمیت پیدا می کند منابع موجود درباره آن موضوع است. بدون داشتن منابع دقیق، غنی و اصیل، نمی توان یک پژوهش روشمند انجام داد و به نتیجه لازم و مفید رسید. منابع هرچه قدیمی تر و به لحاظ زمان نزدیک تر به موضوع باشد، قابل اعتمادتر است و حاصل پژوهش نیز دارای اعتبار بیشتر.
امروزه مولانا پژوهی و مثنوی پژوهی در دانشگاه های کشورهای مختلف جهان به ویژه دانشگاه های کشورهای غربی به یک امر بدیهی پرطرفدار تبدیل شده است. غیر از کارهای دانشگاهی، محققان بسیاری در کشورهای امریکا، المان، فرانسه، انگلیس، ایران، ترکیه، هندوستان و برخی کشورهای عربی مشغول مطالعه و پژوهش درباره زندگی و آثار مولانا می باشند. اکنون مثنوی مانند کتاب های مقدس آسمانی در سطح گسترده شرح و تفسیر و تحلیل می شود و بسیاری از محققان به این نتیجه رسیده اند که مثنوی در زمینه علوم انسانی، دارای ظرفیت های بسیار فراوانی است و مولانا در آثار خود به ویژه در مثنوی شریف دریا دریا سخن دارد که می تواند در جامعه مفید واقع گردد.
اگر جای دوری نرویم، تنها در ایران و به زبان پارسی شرح ها و تفسیرهای بسیاری برای مثنوی به پژوهش و نگارش درآمده است. عالمان و فرهیختگانی بسیاری عمر خود را بر سر شرح و تفسیر مثنوی گذاشته اند. کسانی چون حاج ملاهادی سبزواری، استاد بدیع الزمان فروزانفر، استاد جلال الدین همایی، علامه محمد تقی جعفری، استاد عبدالحسین زرین کوب، استاد سیدجعفر شهیدی و ... اینان هرکدام تفسیرها و شرح های مفصل و مطولی برای مثنوی نوشته اند که بخش عمدای از عمر مفیدشان را در برگرفته است. و این جریان همچنان ادامه دارد. در همه این تحقیقات، کتاب مهم مناقب العارفین اثر جاودانه احمد افلاکی یکی از منابع اصلی و معتبر و دست اول بوده است و همه محققان یاد شده از این کتاب ارزشمند درباره زندگی و افکار مولانا استفاده کرده اند.
در ثبت و ضبط جزئیات زندگی و روشن بودن سوانح آن، مولانا جلال الدین محمد بلخی در میان عارفان و شاعران یک استثنا می باشد. ما از جزئیات زندگی بسیاری از شاعران و عارفان زبان فارسی چیز زیادی نداریم. مثلا حافظ شیرازی با همه محبوبیتی که برای مردمان فارسی زبان دارد، و عزلیات او ترنم هر زبان است اما به طور مستند و دقیق نمی دانیم نام او چه بوده است. ما او را به نام خواجه حافظ می شناسیم و این قطعا نام او نیست بلکه به این مناسبت که او قرآن را از بر بوده به او خواجه حافظ می گویند. حوادث زندگی او نیز در سایه است و چیزی زیادی در این سایه پیدا نیست.
در مورد شاعر و عالم دیگر زبان فارسی سعدی شیرازی نیز این سخن درست است؛ ما او را به نام شیخ مصلح الدین می شناسیم در حالی که این لقب اوست و نه نامش. در مورد سوانح زندگی او نیز چیزهایی با حدس و گمان نوشته شده است. اما در این میان مولانا با دیگران فرق می کند؛ زیرا تمام جزئیات زندگی او درست و دقیق ثبت شده و باقی مانده است. چنان که انگار یا او خود زندگی نامه خود را نوشته و یا کسی همیشه همراه او بوده که تمام جزئیات حوادث زندگی او را ثبت کرده و برای آیندگان به ارمغان گذاشته است. بی گمان همّت و تلاش مردانی چون احمد افلاکی، توانسته است زندگی مولانا را از سایه درآورد.
بد نیست کمی هم درباره منابع مربوط به زندگی مولانا اشاره ای داشته باشیم؛ چند اثر در بخش زندگی مولانا از آثار اولیه و معتبر به حساب می آید که همه پژوهشگران عرصه مولانا پژوهی ناگزیر به آن ها مراجعه و از آن ها استفاده می کنند. اولین اثر ولدنامه بهاء ولد پسر مولاناست. او حوادث زندگی پدر خود را با همان وزن و سیاق مثنوی معنوی به رشته نظم کشیده است. با توجه به این که او نزدیک ترین فرد به مولانا بوده و از لحاظ فکری نیز راهرو پدر خود بوده است، نظر او درباره مولانا بدون شک از اعتبار فراوانی برخوردار می باشد.
اثر دیگری که به حوادث زندگی مولانا و خانواده او پرداخته کتابی است به نام رساله سپهسالار در مناقب حضرت خداوندگار. این کتاب اثر ماندگار کسی است به نام فریدون سپهسالار. سپهسالار به گفته خودش چهل سال در خدمت مولانا بوده و از همه حوادث زندگی او و خانواده و فرزندانش آگاهی داشته است.(1) اما کتاب فریدون به دقت و ظرافت کتاب احمد افلاکی نیست.
کتاب اصیل و غنی دیگری که زندگی مولانا، پدرش، شمس تبریزی، محقق ترمذی، بهاء ولد فرزند مولانا و فرزندان او و نیز دو خلیفه او یعنی زرکوب و چلبی را با تفصیل و دقت لازم بررسی کرده کتاب مناقب العارفین اثر جاودانه احمد افلاکی است در این نوشته به اختصار درباره آن سخن گفتیم.
اکنون نمونه هایی از نثر این کتاب را که بِه گزین کرده ایم تقدیم شما می کنیم. این نمونه ها هم نثر پخته و محکم این کتاب را نشان می دهد و هم برخی از ویژگی ها و اخلاقیات مولانا را بازگو می کند.
نصیحت مولانا برای پروانه
همچنان از حضرت بهاء ولد منقول است که روزی پروانه از حضرت مولانا التماس نمود که وی را پند دهد و نصیحت فرماید. زمانی متفکر مانده بود. سر مبارک برداشت و گفت که امیر معین الدین می شنوم که قرآن را یاد گرفته ای؛ گفت: آری، دیگر شنیدم که جامع الاصول احادیث را از خدمت شیخ صدرالدین سماع کرده ای؟ گفت: بلی. گفت: چون سخن خدا و رسول را می خوانی و کما ینبغی بحث می کنی و می دانی و از آن کلمات پندپذیر نمی شوی و بر مقتضای هیچ آیتی و حدیثی عمل نمی کنی، از من کجا خواهی شنیدن و متا بعت نمودن؟ پروانه گریان برخاست و روانه شد و بعد از آن به عمل و عدل گستری و احسان مشغول گشته خیرات نمود تا یگانۀ آفاق شد.(2)
ارادت ویژه مولانا به پیامبر اکرم(ص)
همچنان یاران متّقی از سرِ سرّ نقی چنان روایت کردند که چون آواز اذان مؤذّن به گوش مبارک مولانا رسیدی به عظمتی تمام برسر زانوها قیام نمودی و گفتی:
نامت بمانا تا ابد ای جانِ ما روشن به تو
و سه بار بگفتی و سر نهادی، آن گاه برخاستی و به نماز شروع کردی و گفتی:
این نماز و روزه و حج و جهاد
هم گواهی دادن است از اعتقاد
هدیه ها و ارمغان و پیشکش
شد گواه آن که هستم با تو خوش
گر محبّت فکرت و معنیستی
صورت روزه و نمازت نیستی(3)
انتظار داشتن مردم چه تلخ است!
از بهاء الدین ولد روایت شده است که گفت :روزی معین الدین پروانه به زیارت مولانا آمده بود. به حضرت پدرم خبر کردم ومن پیش پروانه بسیار نشستم، پروانه منتظر نشسته بود و من به تمهید عذر مشغول شدم که مولانا بارها فرموده است که مرا کارهاست و حال ها و استغراق ها به حق، امیران و دوستان هروقتی مرا نتوانند دیدن تا ایشان به احوال خود و امور خلق مشغول باشند؛ مابرویم و ایشان را ببینیم. پروانه تواضع می نمود. از ناگاه مولانا بیرون آمد، پروانه سر نهاد و گفت: خدمت مولانا بهاء الدین تا غایت عذرها می خواست و چنین لطف ها می فرمود و من بنده از دیر آمدن خداوندگار این تصور می کردم که یعنی این حالت اشارت است به تو ای پروانه! انتظار داشتن مردم نیازمند، چه تلخ است و چگونه زحمت است؟ مرا از دیر آمدن شما این فایده روی نمود. مولانا گفت: این تصوّر به غایت نیک است اما قاعده آن است که بر در کسی چون سائلی بیاید که او را آواز و شکل بدش باشد، به زودی به راه می کنند تا آواز او را مکرر نشنوند و روی او را نبینند. اما اگر سائلی باشد خوش آواز و خوب روی و خواهنده، به تضرع و زاری زود زود نان پاره اش ندهند، بلکه گویند که صبر کن، نان پخته شود تا به تواتر آواز او را بشنوند.(4)
رنگ عاشقان زرد است
عزیزی از پنهانیان حق روایت چنان کرد که روزی حضرت مولانا در کنار خندق قلعه ایستاده بود مگر فقیهی چند از مدرسه قره طائی بیرون آمده، از سر امتحان سوال کردند که رنگ سگ اصحاب کهف چگونه بود؟ مولانا فرمود که زرد بود زیرا که عاشق بود و همیشه رنگ عاشقان زرد باشد چنان که رنگ من. سرنهادند و مرید شدند.(5)
رهیدن از دام دنیا
از شیخ عزالدین منقول است که روزی حضرت مولانا فرموده است که: «مرغی که از زمین بالا پرد اگرچه به آسمان نرسد اما این قدر باشد که از دام زمین دور تر باشد و برهد. همچنان اگر یکی درویش شود، اگرچه به کمال نرسد، این قدر باشد که از زمرۀ خلق و اهل بازار ممتاز شود و از زحمات دنیا برهد و سبکبار گردد که: نجا المخفّون و هلک المثقّلون.» (6)
نه به چرب و نه به شیرین
شبی معین الدین پروانه، حضرت مولانا را دعوت نموده بود و سروران شریعت و طریقت همه حاضر بودند. بعد از آن که از سماع فارغ شدند، خوانی عظیم انداخته به اشارت پروانه درکاسه زرّین، کیسۀ پرزر در زیر برنج نهادند تا به طریق امتحان ببینند که مولانا چه می کند و آن کاسه را در پیش او نهاده، دم به دم پروانه به تناول طعام ترغیب می داد که این طعام از وجه حلال است تا حضرت خداوندگار یک دو لقمه افطار کند. مولانا بانگی بر وی زد که طعام مکروه را در ظرف مکروه نهاده در پیش مردان آوردن از دین مصلحت دور است و از مذهب مروّت بیرون. لله الحمد که مارا از این کاسه ها و کیسه ها فراغت کلّی بخشیده اند و سیر و سیراب گردانیده همانا که سماع برخاسته این غزل را سر آغاز فرمود:(7)
به خدا میل ندارم، نه به چرب و نه به شیرین
نه بدان کیسۀ پر زر، نه بدین کاسۀ زرّین
بکشی اهل زمین را به فلک بانگ زند مَه
که زنی جود و سماحت، عجبا قدرت و تمکین
همه خلق از سر مستی ز طرب سجده کنانش
بره و گرگ به هم خوش، نه حسد در دل و نی کین
نشناسند ز مستی ره دِه از ره خانه
نشناسند که مردیم عجب یا گِل رنگین
قدح اندر کف و خیره چه کنم من عجب این را؟
بخورم یا که ببخشم؟ تو بگو ای شه شیرین!(8) 

                                         نویسنده:سيداسحاق شجاعي
---------------------------------------------------------------
1- فریدون سپهسالار، رساله در مناقب حضرت خداوندگار، تصحیح و تعلیقات محمد افشین وفایی، تهران، انتشارات سخن، 1385
2- شمس الدین احمد افلاکی، مناقب العارفین، 2 ج، تصحیح تحسین یازیجی، تهران، دنیای کتاب، 1362، 1/165.
3- همان، 1/197.
4- همان، 1/214.
5- احمد افلاکی ، مناقب العارفین، 1/292.
6- همان 1/280.
7- همان 1/191-192.
8- جلال الدین محمد بلخی، دیوان کبیر، با تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، ص746، غزل 1984.
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا)کابل
https://avapress.com/vdcb.5bzurhb95iupr.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما