تاریخ انتشار :شنبه ۳۰ قوس ۱۳۸۷ ساعت ۱۰:۲۱
کد مطلب : 3759
رئیس جمهور زره پوش ( نظامی گرایی آمریکایی در دوران ریاست جمهوری جرج بوش )
آرنولد توين بي مورخ شهير غربي جمله اي دارد كه در حقيقت براي بسياري از كساني كه به پژوهش تاريخ مشغول هستند معاني تامل برانگيزي را تداعي مي كند، توين بي در يكي از آثار خود مي نويسد هر گاه تمدن بزرگي دست به نظامي گري طولانی مدت بزند در حقيقت زوال خود را آغاز كرده است. 

شواهد تاریخی در تایید این جمله ی توین بی بسیارند اما آن چه که در این مطلب مد نظر نگارنده قرار دارد نگاهی است به برنامه ها و استراتژی های نظامی ابرقدرت جهان کنونی دردوران ریاست جمهوری جرج دبیلیو بوش و تاثیر آن بر موقعیت ایالات متحده در سال های اخیرکه در صدد است به زوایای دکترین نظامی واشنگتن در چند سال اخیر بپردازد، تا در نهایت پاسخی برای این سوال بیابد که آیا اصولا هشت سال نظامی گرایی جرج بوش به تثیبت موقعیت هژمونیک ( سلطه طلبانه) آمریکا در جهان موثربوده است یا نه ؟
استراتژی نظامی جرج بوش شامل چهارمولفه ی اساسی است که عبارتند از: 

1- افزایش بودجه ی نظامی ایالات متحده. 
بیل کلینتون رئیس جمهور دموکرات که قبل از جرج بوش زمام امور را در آمریکا بر عهده داشت بر این باور بود که با پایان یافتن جنگ سرد میان آمریکا و شوروی باید از هزینه های نظامی و دفاعی کاست و از آن ها برای امور غیر نظامی استفاده کرد و بنا بر این ایده در طول سال های 1993 تا 2000 میلادی میزان بودجه ی نظامی ایالات متحده از 2/4 درصد تولید ناخالص داخلی به 3 درصد کاهش یافت.
 
این کاهش بودجه با مخالفت نو محافظه کاران که آن زمان فقط در موسسات تحقیقاتی خود محدود شده بودند مواجه شد. آن ها بر این باور بودند که این کاهش بودجه قطعا پیامدهای منفی زیادی را برای امنیت ملی آمریکا و اعتبار واشنگتن در نظام بین المللی در پی خواهد داشت. بعد از بروز حادثه ی یازدهم سبتامبر برخی از نو محافظه کاران دولت کلینتون را به نحوی در بروز این حادثه مقصر دانستند. آن ها بر این باور بودند اگر بودجه و هزینه های نظامی آمریکا دردوران کلینتون کاهش نمی یافت، احتمال بروز این حادثه قطعا ضعیف می شد.. 

پیروزی جرج بوش در انتخابات ریاست جمهوری، بروز حوادث یازدهم سبتامبر و ورود نومحافظه کاران اشتراوسی به دستگاه های عالی سیاست گذاری باعث شد که نظامی گری به یکی از بنیان های اساسی در سیاست و حکومت آمریکا در این برهه ی زمانی یعنی سال های 2001 تا 2009 تبدیل شود. كافي است نگاهي به جدول بودجه هاي نظامي آمريكا در طي سال هاي 2001 تا 2009 بيندازيم آن گاه است كه متوجه می شويم که نظامي گرايي از چه اولويت بالایی در سياست هاي هشت ساله‌ي جرج بوش در كاخ سفيد برخوردار شده است.

بوش زمانی که ریاست جمهوری را از کلینتون در سال 2001 تحویل گرفت بودجه ی نظامی ایالات متحده در حدود 350 میلیارد دلار بود. در آن زمان جرج بوش با انتقاد از سياست كاهش بودجه در دوران كلينتون، طرح افزایش بودجه ی نظامی آمریکا را مطرح کرد و قول داد که تا چند سال آینده این بودجه را به 500 میلیارد دلار در سال برساند.
 
بعد از آغاز جنگ عليه تروريسم و حمله‌‌ي اين كشور به افغانستان و عراق شاهد جهش در بودجه‌ي دفاعي ايالات متحده هستیم كه در جدول فوق به خوبي مشخص شده است. همانگونه که در جدول فوق مشاهده می شود، بودجه‌ي نظامي آمريكا در سال 2006 ميلادي به رقم 3/453 ميليارد دلار رسيده است که حاکی از افزایش یکصد میلیارد دلاری بودجه ی آمریکا فقط در ظرف سه سال حکایت می کند. 

بودجه‌ي نظامي آمريكا درسال 2006 به حدي بود كه با كل هزينه هاي نظامي 32 كشور بعد از خود برابري مي كرد. بودجه ی نظامی آمریکا در سال های2007 و 2008 با چند درصد افزایش به رقم سرسام آور 555 میلیارد دلار رسید که این میزان بودجه ی نظامی چيزي معادل چهل و هفت درصد كل بودجه‌ي نظامي در سراسر جهان به شمار مي رود. به عبارتی دقیق تر از زمان روی کارآمدن جرج بوش در آمریکا تقریبا در هر سه سال مبلغی معادل یکصد میلیارد دلار به بودجه ی نظامی آمریکا اضافه شده است که این رقم در طول تاریخ آمریکا و دیگر ابرقدرت های جهانی بی سابقه است. 

2- توسعه ی پایگاه های نظامی آمریکا در نقاط مختلف جهان مخصوصا در منطقه ی حساس خاورمیانه. 

سياست توسعه‌ي پايگاه هاي نظامي آمريكا در اقصي نقاط جهان در سال هاي جنگ سرد به دليل رقابت با ابرقدرت شوروي در جهان توجيه مي شد لكن بعد از پايان جنگ سرد گمان بر اين بود كه ديگر اين استراتژي اندك اندك در سياست هاي واشنگتن رنگ ببازد لكن اين سياست در سال هاي بعد از فروپاشي با شعار تثبيت موقعيت آمريكا ادامه يافت و جرج بوش اين استراتژي را در سايه‌ي مبارزه با تروريسم بيش از پيش مد نظر قرار داد. به گونه اي كه ایالات متحده ی آمریکا تا قبل از سال 2005 میلادی در حدود هفتصد پایگاه نظامی را در 36 کشور جهان در اختيار داشت و هم اكنون این استراتژی در سايه‌ي برخي طرح هاي نظامي جديد مانند استقرار سپرهاي موشكي در اروپاي شرقي كماكان ادامه دارد. 

3- احیاء پروژه های نظامی و موشکی متوقف شده در دوران جنگ سرد.
جرج بوش با اين توجيه كه در جهان امروز آمريكا در معرض تهديد هاي فراواني قرار دارد، احياي بسياري از برنامه هاي موشكي و نظامي براي حفظ و تقويت آمريكا را امري ضروري القا نمود.
 
جرج بوش در اين راستا حمايت و تقويت از برنامه هاي موشكي جنگ ستارگان را با افزايش دادن بودجه‌ي آن به ميزان چهل درصد در دستور كار مجتمع هاي نظامي ايالات متحده قرار داد. در طي سال هاي 2001 تا 2009 جرج بوش قراردادهاي تسليحاتي متعددي را با صاحبان صنايع نظامي آمريكا منعقد كرد و در اين راستا طرح هايي مبني برپشتيباني از سيستم هاي جديد پدافند موشكي و سيستم هاي رهگيري، رادارهاي ليزري با قابليت نصب در زمين، هوا، دريا، فضا و...(1) را در دستور كار دولت خود قرار داد. 

دونالد رامسفلد وزير دفاع سابق ايالات متحده چند سال پيش در يك اظهارنظر رسمي در توجيه سياست فوق اعلام كرد كه ديگر دوران موشك هاي دوربرد و بالستيك به پايان رسيده است و امروزه ما در عصري قرار داريم كه آمريكا بايد به تكنولوژي هاي پيشرفته تري خود را مجهز كند. رامسفلد هم چنين اعلام كرد كاهش تعداد كلاهك هاي اتمي ، باعث كاهش توانمندي هاي اتمي آمريكا نخواهد شد چرا واشنگتن تصميم دارد تا كلاهك قديمي و متعلق به چند دهه قبل خود را با كلاهك فوق مدرن جديدي كه از دقت و توانمندي بالاتري برخوردارند، جايگزين نمايد. 

سواي از برنامه ها وسياست هاي فوق آمريكايي ها چند طرح حساسيت برانگيز ديگر را نيز در دستور كار قرار دادند كه از جمله‌ي آن ها مي توان به موارد زير اشاره كرد:
يك: توليد كلاهك هاي كوچك اتمي كه براي نفوذ در اهداف سخت استفاده مي شود و با اين اقدام آمريكا، عملا مرز بين سلاح هاي هسته اي و تسليحات متعارف با كاربرد موشك هاي مجهز به آن از بين خواهد رفت. 

دو: ساخت و توليد نسل جديدي از موشك هاي بالستيك ترايدنت – 3 

سه : و ... 

4- حمایت از سیاست صادرات اسلحه به منظور تثببت موقعیت عالی آمریکا در بازارهای جهانی تسلیحات. 

يكي از مهم ترين ابعاد دكترين نظامي آمريكا را مي توان در سياست هاي فروش سلاح اين كشور به ديگر كشورهاي جهان عنوان كرد. هر چند ديگر جهان در شرايطي متفاوت از دوران جنگ سرد به سر مي برد و ديگر دليل آن چناني براي رقابت هاي تسليحاتي در جهان وجود ندارد، لكن جهان در شرايط كنوني شاهد دور جديدي از مسابقات تسليحاتي در نقاط مختلف مي باشد. در سال 2007 حجم تسليحات معامله شده به مبلغي معادل 63 ميليارد يورو بالغ مي شد كه در حال حاضر تنها در ظرف يك سال به مرز يك صد ميليارد يورو رسيده است و اين درحالي است كه آمريكايي ها به عنوان مهم ترين عرضه كننده‌ي تسليحات در بازارهاي جهاني به شمار مي آيد.
 
در سال گذشته در طي يك قرار داد تسليحاتي كه آمريكا با سه كشور خاورميانه يعني اسرائيل، عربستان سعودي و مصر منعقد كرد، قرار بر اين شد كه آمريكا معادل شصت ميليارد دلار از جديدترين تسليحات روز خود را در اختيار اين كشورها قرار دهد.
 
قراردادي كه باعث شد،‌آمريكا فاصله‌ي خود را با ديگر كشورهاي صادر كننده‌ي سلاح بيش از پيش افزايش دهد. سوای از خاورمیانه که هم اکنون به یکی از خریداران اصلی تسلیحات آمریکایی محسوب می شود، بسیاری از کشورهای اروپایی، آمریکای لاتین، جنوب شرق آسیا و شمال آفریقا نیز در لیست کشورهای خریدار سلاح های آمریکایی به شمار می روندو در این میان کشورهای جهان سوم بیش از سایر کشورهای جهان به انباری از سلاح های آمریکایی تبدیل شده اند . 

مواردي كه در سطور فوق به آن ها اشاره شد فقط بخشي از سياست هاي نظامي جرج بوش دراين چند سال اخير بوده است و امكان يك بحث مفصل در اين نوشتار عملا ممكن نيست. صاحب نظران و كارشناسان مسائل آمريكا بر اين باورند كه در دوران جرج بوش پسر، نظامي گري به يكي از مهمترين مباني سياست و حكومت در ايالات متحده‌ي آمريكا تبديل شده است و از اين رو بوش را مي توان يكي از نظامي گرا ترين روساي جمهور تاريخ آمريكا به شمار آورد. تمامي سند هاي نظامي، دفاعي و راهبردي آمريكا در هشت سال اخير بر آمريكا محوري در نظام بين الملل اتفاق نظر دارند و در اين رابطه بر نيروي نظامي و نقش تعيين كننده‌ي آن در حفظ موقعيت واشنگتن در عرصه‌ي نظام جهاني تاكيد كرده اند. 

اما با تمام اين ها به نظر مي رسد كه نظامي گرايي آمريكا به رهبري جرج بوش آن هم در سرآغاز قرن بيست و يكم چندان دستاوردهاي بايد و شايدي را براي زمامداران واشنگتن در پي نداشته است.
فضاي سياسي و اجتماعي آمريكا هم اكنون با نوعي دغدغه‌ي امنيتي دست و پنجه نرم مي كند و بيشتر به يك بحران رواني اجتماعي مي ماند تا يك حالت زود گذر امنيتي. 

توانمندي هاي نظامي امروزه هر چند به عنوان يك پرستيژ در نظام بين الملل به شمار مي رود اما نبايد از اين نكته نيز غافل بود که اين مسئله همانند يك تيغ دو دم مي تواند پيامدهايي را متوجه تمدن آمريكا نمايد. اقدامات و استراتژي هاي نظامي آمريكا در چند سال اخير باعث شده است كه نظام ها و توافق نامه هاي بين المللي كنترل تسليحات و خلع سلاح تا حد زيادي اعتبار خود را از دست بدهند. اقداماتي نظيرخروج امريكا از پيمان ضد موشك بالستيك (اي بي ام ) و احياء برنامه هاي بلند پروازانه‌ي جنگ ستارگان موجب تحريك برخي ابرقدرت ها مانند روسيه و چين براي گسترش آزمايش هاي موشكي و توسعه‌ي ذرات خانه هاي هسته اي اين كشورها شده و قطعا در آينده به نوعي ناهنجاري نظامي در نظام بين المللي منجر خواهد شد. به عبارتي وسيع تر رقابت هاي تسليحاتي موجود در جهان را بايد درسياست هاي نظامي كاخ سفيد ريشه يابي كرد. اين مسئله بعد از زمان تدوین استراتژی حمله ی پیش دستانه به دشمنان آمریکا بدون کسب هیچ گونه مجوز از نهادهای بین المللی مانند شورای امنیت و دیگر نهادهای وابسته به سازمان ملل به مراتب بيشتر شده است. دليل عمده‌ي روي آوردن كشورهايي مانند كره‌ي شمالي، ايران، سوريه، ونزوئلا، كوبا و... به فناوري هاي مدرن نظامي را بايد دراين گونه عملكردها از ناحيه‌ي زمامداران آمريكا تحليل و ارزيابي كرد. 

نظامي گرايي جرج بوش هر چند به حضور نظامي آمريكا در اقصي نقاط جهان منجر شده لكن به همان ميزان هم منافع آمريكا را آسيب پذير كرده است. نظامي گرايي آمريكا در عراق به اتلاف هفتصد ميليارد دلار و كشته شدن بيش از 4000 سرباز آمريكايي منجر شده است و در افغانستان نيز آمريكايي ها را تا سر حد مذاكره با گروه هاي تروريست پيش برده است. در اروپاي شرقي به بحران قفقاز منجر شد و در جنوب شرق آسيا معضلي به نام كره‌ي شمالي را پديد آورده است كه گمان نمي رود معضلات فوق به اين سادگي براي رئيس جمهور بعدي ساكن در كاخ سفيد قابل حل و فصل باشد.
                                            نویسنده: سید محمد رضا موسوی

----------------------------------
1-كه بنا به اظهارات بسياري از كارشناسان و صاحب نظران اين سيستم فوق مدرن گران ترين و درعين حال غير ضروري ترين سيستم پدافندي است كه تا كنون در مجتمع هاي نظامي آمريكايي توليد مي شود.
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا)
https://avapress.com/vdcf.tdmiw6de1giaw.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

مطالب مرتبط