تاریخ انتشار :دوشنبه ۳ دلو ۱۳۹۰ ساعت ۱۹:۱۵
کد مطلب : 35450

خاطراتی از مجاهدت سال های جهاد(3)

دل نوشته ی شهید سید علی اکبر مصباح مزاری
خاطراتی از مجاهدت سال های جهاد(3)
وقتی قاری عبدالاحد از ماجرای دستگیری پدرش با خبر شد، برای رهائی پدرش به مزارشریف آمد و خود را تسلیم دژخیمان رژیم نمود.
استمرار پخش شب نامه ها و دستگیری محمدباقر وقاری عبدالاحد
حرکت های سرکوبگرانه‌ی رژیم مانع از فعالیت های انقلابی ما نشد، به هر تناسبی که رژیم سرکوبگری می‌نمود ما نیز به افشاگری شدت می‌بخشیدیم ولی اطمینان نداشتیم شب را به صبح و روز را به شب برسانیم، کسانیکه اهل مبارزه اند به ویژه با مبارزات شهری آشنایی دارند، می دانند سازماندهی مبارزات شهری تا چه اندازه مهم و پیچیده است که کوچکترین اشتباه موجب فاجعه بلکه فجایع بزرگ می‌گردد. ما بسیار محتاطانه وارد می‌شدیم و هیچگونه ردپایی از نحوه‌ی سازماندهی خودمان به جا نمی گذاشتیم که با آن همه، دو تن از برادران در رابطه با پخش شب نامه ها و فعالیت های شهری دستگیر شدند. یکی محمدباقر فرزند شیخ سلطان محمد ترکستانی " محمدباقر برادر شیخ باقر بود و اسم او روی شیخ باقر، درحالیکه اسم اصلیش شیخ حسین بود، گذاشته شد" این اسم گذاری برای مسائل امنیتی صورت گرفته بود، وی در جریان پخش شب نامه دستگیر شد، فرد دیگری از برادران که دستگیر گردید، قاری عبدالاحد،قاری قرآن مجید و بلبل امام حسین(ع) بود. نحوه‌ی دستگیری قاری احد اینگونه بود: بعد از آنکه قاری عبدالاحد متوجه شد که رژیم به فعالیت های وی پی برده و تحت تعقیب است از مزارشریف به ولایت قندز فرار نموده و نزد فامیل و اقوام خویش گذران می کرد، اما رژیم جنایتکار پدرش را دستگیر کرد و تحت شکنجه های وحشیانه قرار داد که چرا فرزندت دست به پخش اعلامیه و شب نامه می زند و جزء باند اخوان الشیاطین و از جمله‌ی دهشت افکنان خمینیست قرار گرفته است، وقتی قاری عبدالاحد از ماجرای دستگیری پدرش با خبر شد، برای رهائی پدرش به مزارشریف آمد و خود را تسلیم دژخیمان رژیم نمود و در خیل هزاران انسان هائی پیوست که دچار سرنوشت نامعلوم گردیدند.
خطر برای آقای هادی
از جمله مسائلی که درگیر و دار فعالیت های افشاگرانه شهری واقع شد، جریانی است که آقای هادی بلخی "یکی از بنیانگذاران حزب وحدت اسلامی و عضو هیئت رئیسه حزب" برایم تعریف نمود:
یک روز صبح که بیشتر از صد ورق شب نامه در جیبم بود از مدرسه شیخ سلطان محمد ترکستانی از درب طرف تفحصات می‌خواستم بیرون بروم و شب نامه ها را برای یکی دیگر از برادران بدهم تا در شب آینده پخش نماید. به ناگاه متوجه شدم تعداد زیادی از به اصطلاح خلقی ها کوچه را بسته و هر کس را که رد می شود، بازرسی می‌نمایند و من در موقعیتی نبودم که برگردم و یا راهم را کج نمایم، چاره ای جز این نبود زیر لب آیه الکرسی را خواندم و مستقیما طرف خلقی ها رفتم، درحالیکه صددرصد مرا مانند باقی عابرین باید تلاشی و بازرسی می نمودند، ولی وقتی در کنار آنها رسیدم چپ چپ به سویم نظر کردند و در کمال ناباوری هیچ چیز نگفتند و مانع رفتنم نشدند، درحالیکه اگر بازرسی می نمودند، ورقه‌ی اعدامم را خودم امضاء کرده بودم.
دستگیری سیدظاهر شاه چمتالی
یکی از برادران همرزم که واقعا حق زیاد نسبت به تمام مبارزین شهر مزارشریف به خصوص قشر دانشجو و متعلم داشت، سیدظاهر شاه بود. سیدظاهر شاه با زبان فصیح و فکر بلند و روحیه‌ی جسور و عصیان گرانه توانست دهها دانشجو و متعلم را از افتادن در مزبله کمونیسم نجات بخشد. وی با وجود آنکه به عنوان متخصص انجنیری در موسسه کود و برق مشغول به کار بود، هیچگاه دست از افشاگری چهره‌ی کریه رژیم برنمی‌داشت و نقش حلقه وصل بین طلاب و دانشجویان مبارز را بازی می‌کرد. تعدادی از دوستان اینجانب و مبارزین راه انقلاب اسلامی کسانی هستند که سیدظاهر شاه آنها را به من معرفی نموده بود. لازم است ذکر گردد اینکه ظاهرشاه بنا بر تصمیمی که برادران گرفته بودند در پخش شب نامه ها شرکت نمی‌کرد، ولی به هر شکل خفاشان نتوانستند وجود وی را تحمل نمایند و یکی از فرزندان راستین انقلاب را از جمع انقلابیون مسلمان گرفتند که سرنوشت آن با شهداء راه فضیلت و آزادی در طول تاریخ پیوند خورد.
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا)- کابل
https://avapress.com/vdcgzt9w.ak9nn4prra.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما